ضرورت اخلاق نظامى‏
با توجه به مكتبى بودن ارتش اسلام، بويژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، كه اساس آن بر ايمان و تقوا نهاده شده، بايد گفت كه تخلّق به اخلاق نيكو، از ضروريات و لوازم اين تشكيلات است؛ چرا كه به تعبير قرآن: «الَّذينَ امَنُوا يُقاتِلُونَ فى‏ سَبيلِ اللَّهِ ...» «1»كسانى كه ايمان آورده‏اند، در راه خدا مى‏جنگند.چون كسى مؤمن و مجاهد در راه خدا باشد، ناگزير بايد اخلاق در رفتارش، صبغه ايمان و رنگ خدايى داشته باشد؛ زيرا ميان ايمان به خدا و سجاياى اخلاقى، پيوندى ناگسستنى است و بخشى از ايمان را اخلاق نيكو تشكيل مى‏دهد و با نبود يا كمبود آن، ايمان كامل نخواهد بود.از سوى ديگر، به تعبير اميرمؤمنان عليه السلام، نظاميان زينت حاكم اسلامى و مظهر عزّت و اقتدار اسلامند كه بسان دژى نفوذناپذير، ضمن حفظ امنيت كشور، به ملك و ملّت، قوام مى‏بخشند و جز با وجود آنان، حكومتى پايدار نخواهد ماند. «2»چنين جايگاه ارزشمندى مى‏طلبد كه نظاميان همواره از زشتى‏هاى اخلاقى به دور باشند و همه كارها و حالاتشان، مزيّن به صفات نيكو باشد.ديگر آن كه ويژگى‏هاى اخلاقى در حرفه نظامى‏گرى داراى تأثير بسيار است كه اگر آن ويژگى‏ها نيك و زيبا باشد، عملكرد فرد را پسنديده و حتّى مقدّس مى‏سازد، و اگر نكوهيده باشد، عملكرد او را ناپسند و زشت مى‏كند؛ به عنوان مثال اميرمؤمنان- صلوات اللّه عليه- سردار فاتحى است كه حدود يك چهارم عمر خويش را در راه خدا جهاد كرده است، ولى هرگز دست به جنايت جنگى نزده و حتّى در جنگ اندكى هم نلغزيده است وعملكرد نظامى او همواره تحت الشعاع اخلاق نيكوى او قرار داشته و چنين امتيازى، حتى دشمنان او را نيز به شگفت در آورده است.
در جنگ احزاب، آن حضرت، قهرمان نامى عرب- عمرو بن عبدود- را به قتل رسانيد، ولى لباس، زره و لوازم انفرادى او را تصاحب نكرد با اين كه چنين كارى در آن زمان رسم رايج بود. شخصى به امام گفت: «چرا زره مقتول خويش را برنداشتى كه ارزش آن سه هزار درهم است؟» فرمود: «حيا مانع چنين كارى شد.» پس از ساعتى كه خواهر عمرو بر جنازه برادر حاضر شد، هيچ ابراز ناراحتى نكرد و گفت: «قاتل برادرم، انسانى بزرگوار بوده است!» «1»
به عكس، وجود رذايل اخلاقى در افراد نظامى، سبب فاجعه و جنايت مى‏گردد و بايد گفت كه بيشترين جنايت هايى كه در جنگ‏هاى بشرى رخ داده، ريشه در ويژگى‏هاى زشت نظاميان و فرماندهانشان داشته است؛ به عنوان مثال نقل است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله افرادى را در اختيار خالد بن وليد قرار داد و به او مأموريت داد تا به قبيله «جذيمة بن عامر» برود و زكات اموالشان را گرد آورد. اين قبيله، پيش از اسلام با قبيله خالد، در حال نزاع و درگيرى بود كه عموى خالد نيز در اين ميان به قتل رسيده بود. به محض رو به رو شدن خالد با افراد قبيله جذيمه، عداوت و كينه توزى او نسبت به جذيمه سبب شد تا دستور كشتار و غارت قبيله را صادر كند و انسانيت و مأموريت را زير پا گذارد و به جاى انجام دستور پيامبر صلى الله عليه و آله مرتكب جنايت شود. رسول خدا صلى الله عليه و آله با شنيدن خبر اين جنايت هول‏انگيز، گريست و فرمود: «خدايا من از عمل خالد در پيشگاه تو بيزارى مى‏جويم.» سپس به اميرمؤمنان- صلوات اللّه عليه- مأموريت داد تا به قبيله جزيمه رفته، خسارت‏هاى جانى و مالى آنان را جبران كند. «2»معاويه پس از تسلط بر خلافت، «بُسر بن ارطاة» را به حجاز فرستاد تا شيعيان على عليه السلام را قلع و قمع كند. او بنا به دستور معاويه عمل كرد. چون به مكّه رسيد، والى وقت، عبيداللّه بن عباس، را كه از زمان اميرمؤمنان عليه السلام به اين مقام منصوب شده بود،نيافت و دستور داد تا دو كودك خردسال عبيداللهّ او را سر ببرند. «1»فاجعه‏هايى چون بمب باران هيروشيما و ناكازاكى و كشتار صور و صيدا، صبرا و شتيلا، حلبچه، بوسنى و ... همه نشان دهنده تأثير سوء رذايل اخلاقى در حرفه نظامى‏گرى است.پس، فضايل و رذايل اخلاقى تأثيرى مستقيم در حرفه نظامى‏گرى دارد و نظاميان علاوه بر متخلّق بودن به عموم فضايل و دورى از همه رذايل، بايد نسبت به فضايل و رذايلى كه ارتباط بيشترى با حرفه آنان دارد حسّاستر باشند، به خوبى‏هاى اخلاقى بيشتر پايبند گردند و از زشتى‏هاى آن، بيشتر دورى گزينند.