درجات عجب‏
بيمارى كشنده عجب به اعتبار اختلاف افراد، متفاوت است. در برخى ضعيف و در برخى شديد است؛ چنان كه ممكن است در يك فرد نيز داراى نوسان باشد و رو به فزونى يا كاستى نهد. امام رضا عليه السلام در روايتى به برخى از درجات عجب، تصريح كرده، مى‏فرمايد: «... الْعُجْبُ دَرَجاتٌ مِنْها انْ يُزَيَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَيَراهُ حَسَنًا فَيُعْجِبُهُ وَ يَحْسَبُ انَّهُ يُحْسِنُ صُنْعًا وَ مِنْها انْ يُؤْمِنَ الْعَبْدُ بِرَبِّهِ فَيَمُنُّ عَلَى اللَّهِ تَعالى‏ وَ لِلَّهِ عَلَيْهِ‏فِيهِ‏الْمَنُّ» «1»عجب، چندين درجه دارد: يكى اين كه كردار زشت بنده برايش زيبا جلوه مى‏كند و آن را نيكو مى‏پندارد و گمان مى‏كند كه كار نيكى انجام داده است. و ديگر اين كه بنده به پروردگارش ايمان مى‏آورد و بر خداى بزرگ منّت مى‏گذارد و حال آن كه خدا بايد بر او منت گذارد كه ايمان آورده است.مرتبه ديگر اين است كه بنده به سبب انجام عبادت و كارهاى نيك، خود را محبوب خداوند پندارد و در زمره مقرّبان برشمارد و هرگاه نامى از خاصّان درگاه الهى برده شود، خود را از آنان بداند.مرتبه چهارم آن است كه به سبب ايمان و اخلاق و اعمال نيكو، خود را طلبكار خدا بداند و انتظار پاداش فراوان داشته باشد و بر خدا لازم بداند كه او را در دنيا عزيز بدارد و در آخرت به مقامات عالى برساند و خود را مستحق آن بداند كه هيچ بلا و مصيبتى به او نرسد.از اين رو، در ظاهر نسبت به بلاها اظهار رضايت كند، ولى در باطن بر خداوند خشمگين شود.مرتبه پنجم آن است كه خود را از همه مردم جدا بداند و به سبب داشتن ايمان و صفات و كردار نيك كامل‏تر پندارد و همواره گمان كند كه چون گناهان را ترك كرده و واجبات و مستحبّات را به جاى آورده از همه مردم بهتر است و به همين دليل، ضمن تعريف و تمجيد از خود، در دل و زبان به مردم بد مى‏گويد و آنان را از رحمت و پاداش الهى محروم مى‏داند و بهشت و ثواب را خاصّ خود و امثال خود مى‏داند و به جايى مى‏رسد كه هر چه عمل صالح از مردم ببيند، در آن خدشه كند و آن را ناچيز شمارد و در عوض اگر همان عمل از خودش صادر شود، بزرگش شمارد و آن را از عيب و نقص منزه بداند. «2»