مبانى شهادت‏طلبى‏
شهادت‏طلبى بر مبناى سلسله اصول فكرى و عملى استوار است و تنها كسانى مى‏توانند به اين ويژگى ارزشمند دست يابند، كه پايه‏هاى به وجود آمدنِ آن را مستحكم ساخته باشند. آن پايه‏ها عبارتند از:

1- ايمان مذهبى: گر چه هر نوع باور علمى و عقلى براى انسان در ابعاد اخلاقى و روانى آثار گوناگونى را در پى دارد، ولى هيچ يك از آنها چون ايمان، تحوّل آفرين نيست.ايمان مذهبى، تنها عاملى است كه مى‏تواند بشر را چنين ژرف متأثر سازد و به زندگانى او بهجت و تحرّك بخشد و جهتى درست و سازنده دهد و در ضميرش انقلابى ايجادكند و به وى امنيت درونى و عشق و اميد ارزانى كند و اضطراب‏ها و نگرانى‏ها و دلهره‏ها را از او بزدايد. «1»
ايمان مذهبى، روابط اجتماعى افراد و جوامع را استحكام مى‏بخشد و افق ديد انسان را وسعت مى‏دهد و دنيا و آخرت را در امتداد يكديگر به تصوير مى‏كشد، آدمى را از بى‏هدفى نجات داده، در برابر خدا مكلّف و مسؤول مى‏سازد، راه تكامل واقعى را، كه همان قرب الى اللّه است، به او نشان مى‏دهد و دنياى گذراى مادّى را در نظرش خوار و بى مقدار مى‏سازد. در نتيجه، پذيرفتن مرگ را براى او همچون عبور از يك پل، ساده و آسان مى‏نمايد و چنين كسى مرگ را مانع و حجابى بين خود و محبوبش مى‏بيند و به تعبير امام على عليه السلام: «هر نفسى كه بر مى‏آورد گامى به سوى مرگ برمى دارد. «2»و باكى ندارد كه به مرگ برسد و يا مرگ به سراغ او بيايد و اين وعده محتوم و قطعى خداوند است: «مَنْ كان يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَانَّ اجَلَ اللَّهِ لَاتٍ» «3»هر كس كه به ديدار خداوند اميدوار باشد، [بداند كه‏] وقت [ديدار] خداوند به يقين آمدنى است.حضرت امام‏حسين عليه السلام در روز عاشورا پس از نماز صبح، خطابه كوتاهى ايراد نمود وفرمود:اندكى صبر و استقامت كنيد، مرگ جز پلى نيست كه شما را از ساحل درد و رنج به ساحل سعادت و كرامت و بهشت‏هاى وسيع عبور مى‏دهد. «1»

2- شايستگى عملى: شهادت‏طلبى، جايگاه رفيعى است كه نيل به آن، براى هر كس به سادگى ممكن نيست. انسان مؤمن براى آنكه بتواند به اين مرتبه از اعتلاى روحى برسد كه كشته شدن در راه معبود را چون شربتى گوارا تلقّى كند، لازم است پيشاپيش، خود را براى پذيرش مرگ آماده كند، بدين معنا كه در انجام وظايف و واجبات و پرهيز از معاصى و محرمات بكوشد كه هر لحظه‏اى كه اجلش فرا رسيد، براى آينده پس از مرگ خود احساس نگرانى نكند و مرگ را چون جان شيرين در برگيرد؛ چنان كه حضرت على عليه السلام مى‏فرمايد:
«فَاتَّقُوا اللَّهَ عِباداللَّهِ وَ بادِرُوا اجالَكُمْ بِاعْمالِكُمْ» «2»اى بندگان خدا از [نافرمانى‏] خدا بپرهيزيد و با اعمال نيك خود بر اجل‏هايتان پيشى گيريد.حضرت امام سجّاد عليه السلام نيز مى‏فرمايد: «انَّمَا الْاسْتِعْدادُ لِلْمَوْتِ تَجَنُّبُ الْحَرامِ وَ بَذْلُ النَّدى‏ فِى الْخَيْرِ» «3»آمادگى براى مرگ، پرهيز از كارهاى حرام و دست و دل باز بودن در نيكوكارى است.عمل شايسته و خداپسندانه، به تدريج انان را به خالق خود نزديك و به ديدارش‏ترغيب مى‏كند تا به مرحله‏اى مى‏رسد كه متاعى بهتر از جان ندارد كه به خالق خود هديه كند. چنين افرادى حيات خود را در راه كسب رضوان ابدى الهى هديه مى‏كنند و اين همان حقيقتى است كه امام على عليه السلام به آن توصيه كرده مى‏فرمايد: «وَ ابْتاعُوا ما يَبْقى‏ لَكُمْ بِما يَزُولُ عَنْكُمْ» «1»آنچه را براى شما پايدار خواهد ماند، به بهاى آنچه كه از شما جدا مى‏شود، بخريد.
وقتى با كسب شايستگى‏هاى عملى مسأله مرگ براى آدمى حل شود او شايستگى گام برداشتن در ميدانى وسيع‏تر (شهادت‏طلبى) را مى‏يابد و چون به آسانى به اجل طبيعى و مرگ محتوم خويش راضى شود شايسته آن مى‏گردد تا درباره شهادت بينديشد.امام على عليه السلام در اين باره مى‏فرمايد: «وَ اللَّهِ لَابْنُ ابى‏ طالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْىِ امِّهِ» «2»به خدا سوگند! كه علاقه فرزند ابوطالب به مرگ بيش از علاقه طفل شيرخوار به پستان مادر است.امام حسين عليه السلام در هنگام خروج از مكّه ضمن خطابه‏اى مى‏فرمايد:وَ ما اوْلَهَنى‏ الىَ اشْتِياقِ اسْلافىِ اشْتِياقَ يَعْقُوبَ الى‏ يُوسُفَ» «3»و من به ديدار نياكانم آن چنان اشتياق دارم [درست‏] مانند اشتياق يعقوب به ديداريوسف.

3- بينش و درك صحيح: معرفت و بصيرت قلبى، افراد را از خرافات، جمود فكرى و تعصّب كوركورانه دور نگه مى‏دارد. از اين رو، اگر روحيه شهادت‏طلبى با بينش و آگاهى همراه نباشد، ممكن است به نيروى توفنده‏اى زودگذر و باطل گرا مبدّل شده انسان را در مجارى باطل قرار دهد. اگر عمل شايسته با بينش و معرفت كامل انجام نگيرد، انقياد قلبى‏
در شخص حاصل نمى‏شود. تجربه تاريخى ثابت كرده آنجا كه علم و معرفت نيست، ايمان مؤمنان نادان، وسيله‏اى مى‏شود در دست منافقان زيرك كه نمونه‏اش را در مورد خوارج صدر اسلام و روزهاى بعد به گونه‏هاى مختلف ديديم و هنوز هم شاهديم. آنها هم ايمان مذهبى داشتند و هم اهل تهجّد و قرآن بودند، ولى چون در دين خود بصيرت كامل نداشتند، شهادت را در ميدان جنگ با اميرمؤمنان مى‏جُستند؛ چرا كه در باورهاى مكتبى خود به مرحله يقين نرسيده بودند. امام باقر عليه السلام مى‏فرمايد: «وَ لا نُورٌ كَنُورِ الْيَقينِ» «1»نورى همانند نور يقين وجود ندارد.
اين گروه ره گُم كردگانى بودند كه در دل تاريكى «شاهراه» مى‏جُستند.امام‏صادق عليه السلام مى‏فرمايد: «الْعامِلُ عَلى‏ غَيْرِ بَصيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلى‏ غَيْرِ الطَّريقِ فَلا تَزيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ الَّابُعْدًا» «2»آن كه كارى را بدون بصيرت [و آگاهى لازم‏] انجام دهد، همانند كسى است كه در بيراهه گام نهد. كه تند رفتنِ او جز دور شدن (از مقصد) نتيجه ديگرى ندارد.