جايگاه مكتبى شهادت‏طلبى‏
شهادت‏طلبى در فرهنگ ائمّه و اهل بيت عليهم السلام جايگاه خاصى دارد. تمثيلات و تشبيهاتى كه در خطبه‏ها، نيايش‏ها و سخنان آنان به كار رفته نشان مى‏دهد كه اين مقوله در نظر آنان از اهميّتى ويژه برخوردار است. امامان معصوم عليهم السلام نه تنها هنگام نبرد و در ميدان جنگ، بلكه در زمان صلح و در سراسر زندگانى خود از خداوند شهادت مى‏طلبيدند و آن را با سياست مى‏آميختند. سرآغاز نيايش و پايان بخش نامه‏ها و گفتارشان‏طلب شهادت بود چنانكه حضرت على عليه السلام در پايان عهدنامه مالك اشتر مى‏فرمايد: «... وَ انْ يَخْتِمَ لى‏ وَ لَكَ بِالسَّعادَةِ وَ الشَّهادَةِ وَ انَّا الَيْهِ راجِعُونَ» «1»و از خدا مى‏خواهم كه كار من و تو را به سعادت پايان دهد و شهادت را نصيبمان گرداند.امام سجاد عليه السلام در نيايش خود مى‏گويد: «... حَمْدًا نَسْعَدُ بِهِ فِى السَّعادَةِ مِنْ اوْلِيائِهِ وَ نَصيرُ بِهِ فى‏ نَظْمِ الشُّهَداء بِسُيُوفِ اعْدائِهِ» «2» [خداوند را مى‏ستاييم‏] ستايشى كه به وسيله آن به همراه نيك بختان روى نيك بختى بينيم و در شمار دوستان او درآييم و به شهداء كه با شمشير دشمنانش به شهادت رسيده‏اند بپيونديم و درجمع آنان درآييم.حضرت على عليه السلام مى‏فرمايد: «وَ اللَّهِ لَانَا اشْوَقُ الى لِقائِهِمْ مِنْهُمْ الى‏ دِيارِهِمْ» «3»
به خدا سوگند! كه اشتياق من به [صحنه نبرد و] رويارويى با دشمن بيش از شوقى است‏ كه آنان [دشمنان‏] به سرزمين خود دارند.
و چون ثمره شهادت، پيوستن به لقاء الله است، مجاهد را به تشنه كامى تشبيه كرده كه در جست و جوى آب گوارا است: «الَرَّائِحُ الَى اللَّهِ كَالظَّمانِ يَرِدُ الْماءَ» «1»آن كه [باسرعت و نشاط و جهاد خود] به سوى خدا برود، همچون تشنه كامى است كه به سوى آب مى‏شتابد.شهادت‏طلبى براى مردان خدا محرّكى نيرومند است و سرآغازى است براى حيات نوين كه سدّ يأس و نااميدى را مى‏شكند و به انسان‏هاى وارسته، روح زندگى مى‏بخشايد حضرت على عليه السلام هنگامى كه خبر شهادت محمد بن ابى بكر، والى مصر را شنيد، سخت متأثّر گشت. نامه‏اى به عبدالله بن عباس نوشت و در آن روحيّه شهادت‏طلبى خود را منعكس كرد و فرمود:از خدا مى‏خواهم كه به زودى از يارانى چنين [بى وفا] آسوده‏ام كند كه به خدا سوگند، اگر رويارويى با دشمن و رسيدن به فيض شهادت را اميد نبسته بودم و با اين دلخوشى، خود را براى مرگ آماده نمى‏كردم حتى ماندن يك روز با اينان را دوست نمى‏داشتم و يك بار ديدنشان را هم تحمّل نمى‏كردم. «2»