سيره معصومين‏
معصومين عليهم السلام، هنگام مسؤوليت- چه در جايگاه مافوق و چه به عنوان مأمور- بر اصل اطاعت‏پذيرى تأكيد مى‏ورزيدند و كمترين مسامحه را در اجراى آن، مجازنمى‏شمردند. به نمونه‏هاى زير توجه كنيد.
1- رسول اكرم صلى الله عليه و آله پيش از حمله به شهر مكه، خبر حمله را از ديگران به خصوص مكّيان پنهان داشت تا با رعايت اصل غافلگيرى به آنان حمله كند؛ ولى مسلمان ضعيف‏النفسى به نام حاطب بن ابى بلتعه درصدد برآمد كه اهل مكه را از حمله قريب‏الوقوع نيروهاى اسلام آگاه سازد و از سران مكه امتيازى بگيرد. از اين رو طى نامه‏اى كه توسط زنى به نام «ساره» ارسال داشت، چنين خبرى را در آن درج كرد. از سوى ديگر رهبر اسلام- كه همه اوضاع را زير نظر داشت- از چنين خيانتى باخبر شد و امام على عليه السلام و شخص ديگرى را به تعقيب آن زن فرستاد تا آن نامه را ضبط نمايند، ولى ساره از وجود هرگونه نامه‏اى اظهار بى اطلاعى كرد. امير مؤمنان كه بر درستى سخن پيامبر، مطمئن و در انجام مأموريت خود قاطع بود و يقين داشت كه آن زن از تحويل نامه طفره مى‏رود، با اصرار و تهديد او را واداشت تا آن نامه خائنانه را از لابه‏لاى گيسوان خود خارج كرده، تحويل دهد. امام نيز شتابان نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و نامه را تحويل داد. «1»

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از فتح مكه خالد بن وليد را به سوى قبيله «بنى جذيمه» فرستاد تا آنان را به سوى اسلام دعوت كند، اهل قبيله به استقبال خالد آمدند و اظهار داشتند ما مسلمان شده‏ايم و اگر پيامبر تو را براى جمع‏آورى زكات گسيل داشته، ما آماده‏ايم. ولى خالد برخلاف مأموريت خود و دستور اسلام و انسانيت، بر آنان يورش برد و به قتل و غارت همه قبيله پرداخت و چنين جنايتى بر اثر تعصبات جاهلى خالد صورت پذيرفت، وقتى رسول اكرم صلى الله عليه و آله از اين جنايت هولناك باخبر شد، دست به سوى آسمان دراز كرد و گفت: «خدايا من از آنچه خالد انجام داده به درگاه تو بيزارى مى‏جويم.» سپس امام على عليه السلام را با مقدارى طلا به سوى بنى جذيمه فرستاد تا خسارت‏هاى وارده را جبران كند. «2»

3- امير مؤمنان عليه السلام پس از آن‏كه به خلافت رسيد، شخصى به نام «جرير» را به شام فرستاد تا از معاويه و مردم آن ديار بيعت بگيرد. مأموريت جرير بيش از اندازه معمول طول كشيد به طورى كه مردم، او را به سهل‏انگارى و سازش متهم ساختند. امام عليه السلام نيز،زمانى را معين كرد و فرمود: اگر فرستاده من در اين زمان معين نيايد، يا متمرد است يا فريب معاويه را خورده است. جرير تا آن زمان معين بازنگشت و امام نيز از او نااميد شد.پس از مراجعت نيز از سوى مالك اشتر، سخت مورد مؤاخذه قرار گرفت و از شدّت ناراحتى به شهر «قرقيسا» رفت و در جنگ صفين نيز شركت نكرد. «1»

4- كميل بن زياد نخعى از سوى امام على عليه السلام، به عنوان «والى» شهر مرزى «هيت» انجام وظيفه مى‏كرد. در آن زمان شهر مجاور هيت به نام «قرقيسا» از سوى نيروهاى معاويه مورد هجوم قرار گرفت و كميل، شهر خود را رها كرد و همراه نيروهايش به كمك اهالى قرقيسا شتافت، در اين هنگام نيروهاى معاويه از غيبت كميل در منطقه هيت استفاده كرده، به مناطق ديگرى نيز يورش بردند. اين ترك خدمت كه بدون هماهنگى با امام صورت گرفته بود، بر ايشان سخت گران آمد و طى نامه‏اى را مورد سرزنش قرار داد و فرمود:تو پل پيروزى دشمنانت گشته‏اى كه بر دوستانت يورش ببرند، در حالى كه روش استوارى نداشتى و تو را هيبتى نبود تا راه رخنه دشمن را مسدود سازد يا شوكت او را در هم شكند، چنان‏كه اهل شهرت را در برابر دشمن بى نياز نساختى و امر فرمانده خود را امتثال نكردى! «2»