محدوده تغافل
تغافل با همه ارزش و آثار ارزنده خود بايد در محدوده خاصّى اعمال شود تا سودمند افتد و اگر از حد بگذرد چه بسا بىاثر يا زيانآور گردد.آنچه مسلّم است اين كه كارآيى اصل تغافل با اشتباهات جزئى و كماهميت شروع مىشود كه بود و نبود آنها به اهداف و اركان سازمان لطمه جدّى وارد نمىسازد؛ ولى مرز توقف آن، به مدير، نيروها، سازمان و زمان و مكان آن بستگى دارد؛ چه بسا نسبت به شخصى، تغافل، كاربرد داشته باشد و نسبت به شخص ديگر با همان خطا، كاربرد نداشته باشد يا خطايى در سازمان قابل اغماض باشد و در سازمان ديگر قابل چشمپوشى نباشد. تشخيص چنين كارى بهعهده مدير است كه با نظر خود يا مشورت با مشاوران، موقعيتها را بسنجد و آنچه را سودمند تشخيص مىدهد انجام دهد. توصيهامير مؤمنان عليه السلام در اين باره چنين است: «لا تُداقُّوا النَّاسَ وَزْناً بِوَزْنٍ وَ عَظِّمُوا اقْدارَكُمْ بِالتَّغافُلِ عَنِ الدَّنِىِّ مِنَ الْامُورِ» «1»در برخورد با مردم، متّه به خشخاش نگذاريد! بلكه قدر خود را با تغافل از كارهاى ناچيز، بزرگ داريد.از سوى ديگر تغافل و چشمپوشى مدير نبايد به سهلانگارى و بىكفايتى او تعبير شود و همكاران او از آن سوء استفاده كنند و دست به خلافهاى بزرگتر يا بيشتر بزنند، چنين خطرى در واقع، سقف تغافل را تعيين مىكند و به مديران هشدار مىدهد كه با دقت بيشترى تصميمگيرى كنند و اجازه ندهند كه چشمپوشىهاى آنان، كه همانند قطرههاى باران، فضاى كار و معاشرت را با طراوت مىسازد، به سيلابى تبديل شود و اساس سازمان را تهديد نمايد.
حق الناس و حق الله نيز محدود كننده مرز تغافل است و آن گاه كه حقوق مردم يا مسائل شرعى مطرح مىشود، مدير حق چشمپوشى ندارد و حقالله و حقالناس را بايد بهطور كامل استيفا كند و هيچگونه سهلانگارى و چشمپوشى روا ندارد. به نمونه زير از سيره امير مؤمنان عليه السلام توجه كنيد. داستان زير، نشان دهنده جايى است كه تغافل نبايد صورت بگيرد:- روزى يكى از دختران امام على عليه السلام گردنبندى را به عنوان «عاريه مضمونه» از خزينهدار آن حضرت به امانت گرفته بود تا پس از استفاده در مجلس جشنى، به بيتالمال بازگرداند و در صورت بروز خسارت، آن را جبران كند. وقتى امام از قضيه آگاه شد، بى درنگ خزانهدار را مورد بازخواست قرار داد، گردنبند را به بيتالمال بازگرداند و فرمود: اگر نه اين بود كه دخترم، گردنبند را به عنوان عاريه مضمونه از بيتالمال گرفته است، انگشتان دستش به عنوان دزدى از بيتالمال قطع مىگرديد! «2»
|