عوامل بى‏وجدانى‏
به جرأت مى‏توان گفت؛ بيشتر انسان‏ها، با وجدان خويش، سر ناسازگارى دارند، گويى موظّف شده‏اند كه از داورى وجدان سرپيچى كنند و يا گمان مى‏برند كه مخالفت با وجدان، سعادت آنها را تأمين مى‏كند!در حيطه مديريت، كم كارى، چاپلوسى، حسادت، حق كشى، بى‏قانونى، تقديم رابطه بر ضابطه، ستم به فرودستان، جفاى به فرادستان، افشاى اسرار سازمان، تسامح و سهل‏انگارى و هرگونه خلاف ديگر، مخالف با هر وجدان آگاهى است و نبايد به وقوع بپيوندد، ولى چرا برخى انسان‏ها پا روى وجدان خويش مى‏گذارند؟ چرا در برخى ديگر، وجدان در حدّ نابودى قرار مى‏گيرد و يا دستورات وجدان، وارونه انجام مى‏پذيرد؟عوامل گوناگونى، در شرايط و افراد مختلف، سبب تضعيف، انزوا و وارونه شدن وجدان مى‏گردد كه برخى از آن‏ها را به اختصار توضيح مى‏دهيم:

الف- ضعف ايمان‏
ايمان به خدا و معاد، پشتوانه محكمى براى حقايق عالم، از جمله وجدان به حساب مى‏آيد و آنان كه چنين پشتوانه‏اى را از دست بدهند، قطعاً وجدان خود را بى ياور و آن را آسيب‏پذير مى‏سازند. تاريخ گواه است كه انسان‏هاى متدين، بيشتر پاى‏بند وجدان هستند تا بى‏دينان و سست ايمان‏ها. ستم و جنايتى كه از جبهه كفر و الحاد اعمال شده، روى تاريخ را سياه كرده است و هرگز با تخلفات و گناهان دينداران قابل مقايسه نيست.قرآن مجيد اين حقيقت را چنين بازگو مى‏كند: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَانْساهُمْ انْفُسَهُمْ اولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ» «1»مانند كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز خودشان را از يادشان برد؛ آن‏ها فاسقانند.روشن است كه اين خود فراموشى، بى شخصيتى و بى وجدانى بر اثر بى ايمانى پديد مى‏آيد.

ب- هواپرستى‏
هوا و هوس نيز در مقابل وجدان قرار دارد و هر كس از خواسته‏هاى نفسانى پيروى كند، ناچار بايد وجدانش را زير پا بگذارد. امام على عليه السلام مى‏فرمايد: «طاعَةُ الْهَوى تُفْسِدُ الْعَقْلَ» «2»پيروى از خواهش نفسانى، خرد را تباه مى‏سازد.وجدان انسان هواپرست از كار افتاده و او به چيزى جز شهوت و شكم و منافع مادى و زودگذر نمى‏انديشد.

ج- رياست‏طلبى‏
خصلت نكوهيده رياست‏طلبى نيز يكى از عوامل مهمّ بى وجدانى است و كسى كه به‏اين بيمارى مبتلا گردد، براى نيل به جاه و مقام، به آسانى وجدانش را زير پا مى‏گذارد.بسيارى از زد و بندهاى سياسى، جنگ و غارت‏ها، كشتار بى گناهان، انهدام شهرها و كشورها و ... كه بدترين نوع بى وجدانى است، پيامد شوم رياست‏طلبى است.همچنين، خوى رياست‏طلبى سبب خانه‏نشينى، اخراج، تبعيد، زندانى و كشتار مديران لايق و رهبران شايسته در طول تاريخ شده است. به عنوان نمونه؛ هارون الرشيد- خليفه سفاك عباسى- در سخنان خصوصى خود به فرزندش- مأمون- مى‏گويد؛ حق حكومت و خلافت از آنِ‏حضرت موسى بن جعفر عليه السلام است ولى من هرگز از آن، كناره‏گيرى نمى‏كنم و تو نيز كه فرزندم هستى، اگر سر ناسازگارى داشته باشى، مى‏كشم! «1»

د- ثروت اندوزى‏
اين خوى شيطانى نيز با وجدان آدمى سر ستيز دارد و او را وادار مى‏كند تا در راه جمع ثروت، بسيارى از فرامين وجدان را زير پا بگذارد؛ حرام خوارى، احتكار، سرقت، رشوه و اختلاس، گران فروشى، ايجاد بازار سياه، زد و بندهاى اقتصادى، دروغ و تزوير در داد و ستد، بى توجهى به مستمندان و گرسنگان و ... كه هر روز و هر ساعت به دليل كسب سود بيشتر، در جامعه تكرار مى‏شوند، از آثار زير پا گذاشتن وجدان است.