ضرورت اطاعت از وجدان
چنان كه ياد كرديم، حضور و داورى «وجدان» در همگان، بديهى است و نكته اساسى و كليدى در اين رابطه، پذيرفتن امر و نهى وجدان و كمك گرفتن از آن پديدهارزشمند است. پيروى از امر و نهى وجدان، سبب تقويت، نشاط و فعّالتر شدن آن مىگردد و هر چه ما بيشتر گوش به فرمان وجدان باشيم، او بيشتر ما را مدد مىرساند تا راه سعادت را بپيماييم و از انحراف و زشتى مصون بمانيم.و اگر برعكس، به امر و نهى وجدان، وقعى ننهيم و در مصاف وجدان و هواى نفس، از نفس امّاره پشتيبانى كنيم، وجدان بيدارمان، كم كم رو به خمودى و خموشى مىرود و چه بسا ممكن است استحاله شود و برخلاف واقع نيز حكم كند و آدمى در چنين حالتى مصداق اين آيه شريف است كه مىفرمايد: «... لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها اولئِكَ كَالْانْعامِ بَلْ هُمْ اضَلُّ اولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» «1»آنان دل دارند ولى نمىفهمند و چشم دارند ولى نمىبينند و گوش دارند ولى نمىشنوند. آنها همچون چارپايان بلكه گمراهترند، آنان، همان غافلاناند!تجربه و تاريخ بشر نيز بر مطلب فوق، صحّه گذاشته و افراد و ملّتهاى فراوانى در طول تاريخ به چنين حالتى مبتلا شدهاند؛ قوم مغول، نازىهاى آلمان، صهيونيستها، صدّام، پينوشه، نرون و هيتلر، نمونههاى آن هستند. از قول نرون چنين نقل شده است:
اى كاش، تمام انسانها [يك نفر بودند و] يك سر و گردن داشتند تا من به يك باره آن را از بدنش جدا مىكردم! «2»گردن نهادن به حكم وجدان در طول زندگى، انسان را از لغزيدن در مسير انحراف نگه مىدارد. در اين جا به نمونهاى از بيدارترين وجدان بشرى، امير مؤمنان عليه السلام اشاره مىكنيم كه فرمود:من نيز مىتوانم از مرغوبترين نان و عالىترين عسل و فاخرترين لباس حرير، بهره جويم ولى حاشا كه (نداى وجدان را زير پا گذارم و) از هواى نفس پيروى كنم و حرص وولع، مرا بر سر سفره غذاهاى رنگارنگ نشاند! چرا كه ممكن است در حجاز و يمامه (اقصى نقاط مملكت) كسانى باشند كه آرزوى قرصى نان بر دلشان باشد و طعم سيرى را فراموش كرده باشند! واى بر من اگر با شكم سير بخوابم و در اطراف مملكت، شكمهاى گرسنه و جگرهاى تشنه، سر بر بالين نهند! آيا به اين بسنده كنم كه مرا امير مؤمنان بخوانند ولى در سختى و تلخ كامى روزگار، غمخوار و پيشتاز مردم نباشم؟! «1»
|