ب- دافعه‏
گرچه اصل در مديريت، رهبرى و فرماندهى، كادرسازى وجذب نيروهاست و دفع و حذف، اقدامى اضطرارى و ناخواسته است، ليكن در جريان كار با نيروهاى مختلف، گاه شرايطى پيش مى‏ايد كه ادامه عطوفت و گذشت و تغافل، سازمان را آسيب‏پذير مى‏كند، يا به فساد مى‏كشاند، در چنين مواقعى بايد دست به جرّاحى و ترميم با قطع عضو فاسد زد تا پيكر سازمان سالم بماند. براى حذف نيروهاى ناسالم و مسأله دار، دو محور زير مدّ نظر قرار مى‏گيرد.
1- دادن فرصت‏
انسان‏هاى غير معصوم، خواه ناخواه و كم و بيش، دچار لغزش‏هاى خرد يا كلان مى‏شوند و به محض ارتكاب اوّلين اشتباه نبايد آخرين دوا را به آنان داد، بلكه بايد به متخلف، فرصت داد تا اشتباه خود را جبران كند. امير مؤمنان صلى الله عليه و آله مى‏فرمايد:
«.. آخِرُ الدَّواءِ الْكَىُّ» «1»
آخرين دوا، داغ كردن است.
پيش از آن بايد با نصيحت، هشدار يا تهديد، متخلف را متنبّه كرد و از تكرار خلاف، باز داشت. لاين كار مى‏تواند صريح و مستقيم يا با كنايه و غير مستقيم صورت پذيرد.از بين بردن زمينه تخلّف نيز، راهى اساسى براى پيشگيرى يا درمان تخلّفات محسوب مى‏شود و مدير موفق بايد آن را نيز تجربه كند و به قول معروف: «در خانه ات را ببند و همسايه آت را دزد نكن!»
2- صراحت و قاطعيت‏
مدير وقتى به اين نتيجه رسيد كه فرد با افراد خاطى با عفو واغماض قابل اصلاح نيستند در برابر هر گونه عمل خلاف شرع و عقل بايد با قاطعيت و صراحت، عمل كند و جلو گسترش هر نوع فساد و تباهى در سازمان را بگيرد. امام على عليه السلام در اين خصلت پسنديده نيز بهترين سرمش ق است. آن حضرت به يكى از كارگزارانى كه اختلاس مالى كرده بود مى‏نويسد:
از خدا بترس و اموال مردم را به آنان بازگردان! و گرنه اگر خداوند، تو را به جنگم اندازد، تو را شمشيرى خواهم نواخت كه به هر كس زده‏ام وارد دوزخ شده است! به خدا سوگند اگر حسن و حسين هم چنين جرمى مرتكب شوند، از من سازش نخواهند ديد و نظرم را تغيير نخواهند داد تا حق (مردم) را از ايشان بازستانم باطلى را كه به ستمشان پديد آمد نابود كنم. «2»
همچنين در نامه‏اى كه به زياد بن ابيه- قائم مقام ابن عباس در بصره- مى‏نويسد، او را چنين تهديد مى‏كند:
«وَ انى اقسم بالله قسما صادقا لئن بلغنى انك خنت من فى‏ء المسلمين شيئا صغيرا او كبيرا لا شدن عليك شدة تدعك قليل الوفر، ثقيل الظهر، ضئيل الامر، والسلام» «1»
من صادقانه به خدا سوگند مى‏خورم، اگر به من خبر رسد كه تو در بيت المال مسلمانان خيانت ورزيده‏اى خواه چيز كوگك باشد خواه بزرگ، آنچنان بر تو سخت خواهم گرفت كه به فقر و ضعف و زبونى گرفتار شوى! «2»
هدف امير مؤمنان عليه السلام از اين گونه هشدارها به كارگزاران خود هر چند دفع آنان نبوده ليكن طبيعى بود كه در صورت توجه نكردن آنان به وظايف خود و سرپيچى از فرمان مولايشان از مسؤوليت خويش كنار گذاشته مى‏شدند و سرنوشتى همچون كارگزاران عثمان يعنى طلحه و زبير پيدا مى‏كردند كه به خاطر تن ندادن به حكومت الهى و مردم آن حضرت، دفع شدند.