الف- جاذبه ها
1- رفتار پدرانه‏
از جمله عوامل جذب، رفتار پدرانه مدير و رهبر با همكاران و زيردستان است.
دستيابى به اين خصيصه روحى بدون تصريحاتى- وجود دارد كه ضمن توصيف امام، به‏ عنوان «پدر»، همه مديران و رهبران را به رفتار «پدرانه» در مناسباتشان با همكاران و زيردستان فرا خوانده‏اند.
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:
«انَا وَ عَلىُّ ابوا هِذِهِ الْامَّةِ» «1»
منو على دو پدر اين امت هستيم.
2- محبت ورزى‏
يكى از پشتوانه‏هاى مهم كار مديران، حمايت زيردستان از آنان است. اين پشتوانه در صورتى به دست مى‏آيد كه مدير، حالت مردمى به خود گيرد و از تواضع و فروتنى دريغ نورزد و با مهر و محبت سخن بويد، طرح ارائه دهد و اجرا كند.
بديهى است شخصى كه در مقام مديريت قرار مى‏گيرد، اگر خشن و تندخو و غير قابل انعطاف و فاقد روح مهر و محبت باشد، در اجراى برنامه‏هاى خود با شكست روبه رو خواهد شد و مردم از دور او پراكنده مى‏شوند، در نتيجه از وظيفه رهبرى باز مى‏ماند.
در منابع اسلامى اشاره هايى به اين موضوع شده است. در قرآن مجيد مى‏خوانيم:
«فيما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فطا غليظ القلب لا نفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفرلهم ...» «2»
به سبب رحمت خداست كه تو به آنها اينچنين خوشخو و مهربان هستى، اگر تندخو و سخت دل بودى از گِد تو پراكنده مى‏شدند. پس بر آنها ببخشا و برايش آمرزش بخواه.
امام على عليه السلام در فرمانش به مالك اشتر فرمود:
«واشعر قلبك الرحمة للرعية، و المحبّة لهم، و اللطف بهم، و لا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم، فانهم صنفان: اما اخ لك فى الدين و اما نظير لك‏ فى الخلق» «1»
قلبت را مملو از رحمت، محبت و لطف به مردم نما، مبادا نسبت به آنان همچون جانور درنده بوده، و خوردنشان را غنيمت شمارى. چرا كه آنان دو دسته‏اند: يا برادر دينى تواند و يا در آفرينش همانند تو مى‏باشند.
توصيه و تأكيد على عليه السلام به زمامداران حوزه حكومت اسلامى، در محبت ورزى خالصانه به مردم اين است كه اين محبت بايد شامل خوب و بد، هر دو گردد. در پاره‏اى از روايات آمده است كه به خدا بنگريد چگونه آفتابش را بر ابْرار و فُجّار مى‏تاباند و بارانش را، بر صالحان و خاطئان- هر دو- مى‏بارد؛ لطف و محبت مديران و رهبران نيز بايد همچون آفتاب و باران، شامل بد و خوب و خوبتر از همكاران و كارگزاران گردد.
در نظام اقتصاد اسلام، يكى از موارد هشتگانه مصرف «زكات»، «... الْمُؤَلَّفَةِ قُلوُبُهُمْ» «2»
است. «3»
3- تغافل و چشم پوشى‏
تغافل به معنى نديده انگاشتن و خويشتن را به غفلت زدن است. تغافل، يكى از روش‏هاى قابل توجه در تربيت است و در بخش‏هاى مختلف زندگى از اهميت بالايى برخوردار است، همچنين از عوامل مهم جذب و حفظ نيروها به حساب مى‏آيد.
تغافل و چشم پوشى از اين جهت موجب جذب و سازندگى كارگزان مى‏گردد كه آبرو و كرامت آنها را حفظ مى‏كند و حريمى را كه ميان مدير و زير دست وجود دارد نگه مى‏دارد. بديهى است گاهى همكاران و زيردستان، بدليل غفلت، آشنا نبودن با كارها و يا نگرانى‏ها و مشكلاتى كه براى آنها پيش مى‏آيد، مرتكب لغزش و خطا مى‏شوند. در چنين مواردى اگر نسبت به آن لغزش چشم پوشى نشود و شخصيت و كرامت فرد مورد بى مهرى و اهانت قرار گيرد، خواسته يا ناخواسته او را در مسير جسارت‏ها، برخوردهاى غرض آلودو ولغزش‏هاى عامدانه سوق مى‏دهد. اثر تربيتى تغافل اين است كه شخص خطاكار، با احساس احترام و اعتمادى كه از سوى مدير مى‏نمايد، در جهت جبران لغزش‏هاى خود مى‏كوشد و در صدد است كه اعتماد و حسن ظن مدير را در عمل نسبت به خويش، جلب نمايد.
امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد:
«صَلاحُ خالِ التَّعايُشِ وَ التَّعاشُرِ عَلى‏ مِكْيالٍ ثُلْثاهُ فِطْنَةُ وَ ثُلْثُهُ تَغافُل» «1»
صلاح زندگى و معاشرت با ديگران بر اساس پيمانه (و ملاك و ميزان) است، كه دو سوم آن زيركى و آگاهى است و يك سوم آن تغافل [و تظاهر به نادانى‏] است.
امام على عليه السلام به مالك اشتر فرمود:
«وليكن ابعد رعيتك منك و اشنؤهم عندك اطلبهم لمغايب الناس، فان فى الناس عيوبا، الو الى احق من سترها فلا تكشفن عما غاب عنك منها، فانما عليك تطهير ما ظهر لك، و الله يحكم على ما غاب عنك، فاسترالعورة ما استطعت، يستر الله منك ما تحب ستره من رعيتك» «2»
بايد دورترين فرد و مبغوض‏ترين آنها نزد تو كسانى باشند كه زشتى‏هاى مردم را جستجو مى‏كنند به درستى كه در مردم عيوبى است كه سزاوارترين افراد براى پوشاندن آنها، حاكم زمامدار است. بنابراين آنچه از زشتى‏هاى مردم كه بر تو پوشيده است، پى جويى و كنكاش مكن، كه بر تو است پوشيدن آنچه كه بر تو آشكار شود و خدا بر آنچه كه از تو پنهان است محكم مى‏فرمايد. پس تا مى‏توانى زشتى مردم را بپوشان، كه خدا كارهاى زشت تو را كه دوست مى‏دارى از رعيت پنهان، مى‏پوشاند.
4- عفو و گذشت‏
يكى ديگر از عواملى كه در جذب و حفظ نيروها مؤثر است، عفو و بخشش است.
تفاوت تغافل و عفو در اين است كه تغافل بيشتر در مواردى به كار مى‏رود كه كار، خلاف‏ آداب و نزاكت واقع شده باشد. لكن موضوع عفو، خلاف‏هايى است كه موجب قصاص يا غرامت مى‏گردد و قابل پيگيرى است.
در معارف اسلامى همه مسلمانان، به عفو گذشت توصيه شده‏اند، امّا به حاكمان، زمامداران و صاحبان قدرت، نسبت به رعايت اين خصيصه عالى اخلاقى، تأكيد شده است.
خداوند در ادامه اين آيه 159 سوره آل عمران، به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله دستور عفو مى‏دهد و مى‏فرمايد:
«... فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْلَهُمْ»
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:
«ادرؤاالحدود عن المسلمين ما استطعتم، فان الامام لَان يخطى ءَ فى العفو خير من ان يخطى ءَ فى العقوبة» «1»
تا آنجا كه مى‏توانيد مجازات‏ها را از مسلمانان باز داريد، زيرا اگر زمامدارى در بخشش عطا كند بهتر از آن است كه در مجازات عطا كند.
بايد توجه داشت كه تغافل و چشم پوشى و همچنين عفو و گذشت، با همه اهميتى كه در ديدگاه اسلام در ابعاد مختلف زندگى اجتماعى و سياسى دارند، هرگز به طور مطلق و بدون قيد و شرط مورد ستايش قرار نگرفته‏اند. عفو و تغافل، در صورتى كه داراى شرايط زير باشند، امرى مقبول و شايسته‏اند و گر نه هيچ گونه ارزش اخلاقى ندارند.
1- عامل جذب، حفظ، تنبّه و تربيت گردند.
2- موجب تشديد جرأت و جسارت متخلف و مجرم نشود.
3- موجبات تشعيف قدرت و شؤون مديريت را فراهم نياورند.
4- در چهارچوب امور شخصى و فردى باشند و مصالح عمومى و اجتماعى را خدشه دار نسازند.
تعبير لطيفى كه در روايات آمده اين است كه «عفو در حال قدرت» پسنديده است.
به تعبير امام على عليه السلام:
«عِنْدَ كَمالَ الْقُدْرَةِ تَظْهَر فَضيلَةُ الْعَفوْ
هنگام توانايى كامل، فضيلتِ عفو، آشكار مى‏گردد.
ولى تغافل و عفو، موضع ضعف ودرماندگى، نه تنها فضيلت محسوب نمى‏شود وكارآمد نيست بلكه اقتدار مديريت را مى‏شكند، سايه زبونى را بر سر سازمان مى‏گستراند و آن را مختل مى‏سازد و متخلف را صبورتر مى‏كند و پر واضح است كه چنين وضعى تأييد عقل و رضايت شرع نمى‏تواند باشد.
زيباترين الگو
بدون ترديد، عالى‏ترين نمونه يك مدير كامل و موفّق، كسى جز رهبر بزرگوار اسلام، حضرت محمّد صلى الله عليه و آله باشد؛ آن شخصيت عظيم الشأن در كمتر از يك ربع قرن، اساس يك جامعه ايده آل را پى ريخت و در زمان حكومت خويش، محبوب‏ترين رهبر بشريت شد و اين محبوبيت روز به روز گسترده‏تر و عميق‏تر شده همچنان بر استحكام آن افزوده مى‏شود نام و ياد آن سرور آدميان، همواره جانبخش و روح‏افزا است. همين طور رهبران معصوم و جانشينان واقعى آنان، پس از رسول اكرم صلى الله عليه و آله، محكم‏ترين پيوند عاطفى را بامردم برقرار كده‏اند و براستى پيوند ميان مردم و رهبران الهى پيوندى ناگسستنى است.
رمز موفقيت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و جانشينان او، عشق و محبّت بى شائبه آن بزرگواران نسبت به مردم است، چنانكه در قرآن مجيد مى‏خوانيم:
«لَقَدْ جائَكُمْ رَسوُلٌ مِنْ انْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنْتُم حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمؤمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ» «1»
يقيناً پيامبرى از خود شما به سويتان آمد كه رنج شما بر اوگران است و اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است.
امت اسلامى نيز متقابلًا عاشق و دلباخته پيامبر مهربان خويش است و تا پاى جان نيز از او حمايت مى‏كند. به نمونه زير دقت كنيد:
در جنگ احد، عرصه بر مسلمانان تنگ شد و حدود هفتاد نفر از آنان به شهادت رسيدند عده‏اى مجروح و نقش بر زمين بودند؛ برخى نيز پا به فرار نهادند. همچنين شايع شد كه پيامبر صلى الله عليه و آله، به قتل رسيده است. يكى از مسلمانان هنگام عبور از ميان مجروحان، به يكى از آنان به نام «سعد بن ربيع» گفت: شنيده‏ام پيامبر كشته شده است! سعد در پاسخ گفت: «اگرمحمد كشته شده باشد، خداى محمد كه كشته نشده، دين او كه از بين نرفته، تو چرا معطلى و از دين خود دفاع نمى‏كنى؟!»
از ديگر سو، پس از پايان جنگ پيامبر صلى الله عليه و آله يارانش را گردآورد و پس از آمارگيرى، از غائبان جستجو كرد، از جمله فردى را مأمور كرد تا از سعد بن ربيع خبرى اورد. مأمور پيامبر هنگامى به سعد رسيد كه رمقى در بدن نداشت، به او گفت: پيامبر مرا فرستاده كه از تو خبرى برايش ببرم. سعد گفت: «سلام مرا به پيغمبر برسان و بگو سعد رفتنى است. خداوند بهترين پاداش يك پيامبر را به بتو بدهد.» سپس خطاب به آن مرد گفت: «از طرف من به همه برادران مسلمان بگو: اگر به پيامبر آسيبى برسد و شما جان در بدن داشته باشيد، پيش خدا معذور نخواهيد بود!» «1»