ارتباط اخلاق و سياست‏
پيرامون ارتباط اخلاق و سياست، دو نظريه رو در رو وجود دارد؛

1- صهيونيست‏هاى افراطى و دانشمندان دست‏پرورده آنان، همينطور مستكبران و طاغوت‏ها اذعان دارند كه اخلاق نبايد در سياست مراعات شود و گر نه بسيارى از نقشه‏هاى سياسى قابل اجرا نخواهد بود. در پروتكل يهوديان آمده است:ما بايد كارى كنيم كه اخلاق د رهمه جا ويران شود تا راه سيطره ما را بگشايد، فرويد از ماست و بزودى روابط جنسى زن و مرد چنان آشكارا و بر ملا انجام مى‏شود كه در نظر جوان، ديگر هيچ چيز مقدّسى مفهوم نداشته، پيوسته همّت و هدف او اشباع غرايز شهوى‏اش مى‏گردد. در آن صورت است كه اخلاق از هم فرومى‏ريزد ... كاميابى داروين، ماركس و نيچه را ما تضمين كرديم. چه به ترويج افكار آنان پرداختيم، آثار ويران‏كننده‏اى كه دانش ايشان نسبت به اخلاق در ذهن افراد غيريهودى دارد كاملا" بر ما روشن است. «1»

2- در برابر نظريه شيطانى مزبور، خردمندان عالم، دانشمندان دلسوز، سياستمداران مردمى و اديان الهى اتفاق نظر دارند كه اخلاق و سياست، ارتباطى بنيادين و ناگسستنى دارند و سياستى كه از اخلاق فاصله بگيرد، شيطنت است:متفكّران سياسى اروپاى عهد باستان و سده‏هاى ميانه، اخلاق را پيش درآمد جدايى ناپذير مطالعات سياسى مى‏دانستند. افلاطون، سياست را جزئى از اخلاقيات مى‏دانست. از نظر ارسطو- كه علم سياست را ارباب علوم مى‏دانست- هدف دولت عملى كردن زندگى خوب است. در سراسر سده‏هاى ميانه، در اروپا، دين و الهيات بر مطالعه سياست مسلّط بود. پس از اين دوره، همه متفكران مكتب ايده‏آليستى نظريه جديد، مانند رُسوُ، كانت و هگل، دولت را نهادى اخلاقى مى‏دانستند كه از رشد اخلاقى انسان‏ها جدايى ناپذير است. «2»قرآن مجيد- كه فصل الخطاب «3» نظريه‏هاى معقول، الهى و انسانى است- تحكيم بنيادهاى اخلاقى فرد و جامعه را بخشى از وظايف سياستمداران واقعى دانسته، مى‏فرمايد: «الَّذينَ انْ مَكَّنَّاهُمْ فِى الارْضِ اقاموُا الصَّلوةَ وَ آتَوُاالزَّكوةَ وَ امَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْامُورِ» «4»همان كسانى كه اگر در زمين به آنان قدرت ببخشيم، نماز را برپا دارند و زكات بدهند و به‏خوبى‏ها فرمان دهند و از زشتى‏ها بازدارند كه فرجام كارها از آن خداست.پيرو اين ديدگاه الهى، سياستمداران موظّفند علاوه بر اينكه خود به فضايل اخلاقى آراسته مى‏گردند ديگران را نيز به خوبى‏ها تشويق كنند و از بدى‏ها بازدارند. اينك برخى از بايسته‏ها و نبايسته‏هاى اخلاقى را كه در عالم سياست، ضرورت بيشترى دارد. به اختصار بيان مى‏كنيم.