سير و سلوك
«سير و سلوك» در لغت به معناى طى طريق، راه پيمودن و رياضت كشيدن است. «1»
و در اصطلاح، بخش عملىِ علم عرفان است، به نوشته شهيد مطهرى:بخش عملى عبارت است از آن قسمت كه روابط و وظايف انسان را با خودش و با جهان و با خدا بيان مىكند ... اين بخش از عرفان، علم «سير و سلوك» ناميده مىشود در اين بخش از عرفان، توضيح داده مى شود كه «سالك» براى اينكه به قلّه منيع انسانيت يعنى توحيد برسد، از كجا بايد آغاز كند و چه منازل و مراحلى را بايد طى كند و در منازل بين راه، چه احوالى براى او رخ مى دهد و چه وارداتى بر او وارد مى شود و البته همه اين منازل و مراحل بايد با اشراف و مراقبت يك انسان كامل و پخته كه قبلا اين را طى كرده و از «رسم و راه منزل ها» آگاه است صورت گيرد. «2»عارفان، يك نوع حركت و سير و سلوك معنوى براى انسان قائل هستند كه با طى منازل ياد شده انجام مىگيرد، در لا به لاى آيات قرآن و روايات معصومين عليهم السلام از اين گونه سير و سلوك و حركت، زياد سخن رفته است، حتى مى توان گفت، هدف و نتيجه اصلى دستورهاى دينى، طى همين منازل شمرده شده است و تعابيرى چون، «قرب الى الله، رحلت، لقاء، كدح» و مانند آن كه در معارف اسلامى آمده چنين برداشتى به دست مىدهد. «3» در قرآن مجيد مى خوانيم: «يا ايُّهَا الْانْسانُ انَّكَ كادِحٌ الى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ» «4»اى انسان، تو با رنج و تلاش به سوى پروردگارت مى روى و او را ملاقات خواهى كرد.امام سجّاد عليه السلام نيز در مناجات با خدا مىگويد: «انَّ الرّاحِلَ الَيْكَ قَريبُ الْمَسافَةِ» «5»
مسافر به سوى تو راهش نزديك است.
انسان ها تند يا آهسته، دير يا زود چنين راهى را طى خواهند كرد ولى رسيدن به مقصد، كارى بس مشكل است و همّتى عالى مىطلبد و آداب و برنامه خاصّ خود را دارد و دغدغه همه سالكان و عالمان و دلسوختگان، رساندن خود وديگران به سر منزل مقصود است و در اين راه زحمات فراوانى نيز كشيده اند وبراى سير و سلوك برنامه هايى را تنظيم كرده اند و كتاب هاى متعددى نوشتهاند.علماى طريقت از براى سالك، منازل و عقبات، بيان نمودهاند و طريق سير در آنها را شرح دادهاند و در تعداد منازل و ترتيب آنها اختلاف كرده تا اينكه اقل آنها را هفت و اكثر آنها را هفتصد گفتهاند .... «1»نخستين مرحله سير و سلوك- كه آغاز تكاپوى در ميدان و مقدّمه ساير منازل است- «اراده» نام دارد كه در شرح و تعريف آن گفتهاند:
حالت خاصّى است كه پس از استبصار و اعتقاد و ايمان به غيب در انسان پيدا مى شود، خواه آنكه اين اعتقاد ناشى از برهان علمى باشد و يا در اثر ايمان به گفته هاى اولياء حاصل شده باشد. به هر حال پس از اين اعتقاد، انسان احساس مىكند كه ناقص است و بايد به كامل متصل شود و ضعيف است و بايد به قوى متّكى گردد و قطره است و بايد با دريا متحد شود و جزء است و بايد اتصال به كل پيدا كند. از اين رو يك حالت هيجان و رغبت شديدى از نوع رغبت بازگشت فرع به اصل در وى پديد مىآيد. اين رغبت شديد در اصطلاح عارفان «اراده» ناميده مىشود. «2»
وقتى مؤمن، عزمش را جزم كند و دامن همّت به كمر زند كه آن به آن و لحظه به لحظه به سوى قرب الهى حركت كند و اراده نمايد به اصل خويش باز گردد، به توفيق بزرگى نايل گشته كه بايد قدر آن را بداند وخدا را بر اين نعمت شكر گويد. مؤمن در اين حالت، عاشقى است كه همه همّت خويش را صرف رسيدن به معشوق مىكند، پروانهاى است كه گرد شمع وجود او پر مىسوزد و بلبل شيدايى است كه درفراق روى گل او نغمه مى خواند.
جزء ها را روى ها سوى كل
بلبلان را عشق با روى گل است
آنچه از دريا، به دريا مى رود
از همانجا كآمد آنجا مىرود
از سَرِكُه «3» سيلهاى تيز رو
وز تن ما جان عشق آميز رو «4»
آنكه اهل درد باشد، راه درمان را مىيابد و «عاقبت جوينده، يابنده بود» ما نيز در اين مختصر بر آن نيستيم كه برنامه سير و سلوك ارائه دهيم و مرشد راه شويم بلكه هدف، يادآورى آن چشمه سارهاى گوارا و اظهار تشنگى و ايجاد عطش است وبدين منظور عناوينى چون: انس با خدا، ذكر، توسّل، شب زنده دارى و اجتناب از شبهات و مكروهات را به طور فشرده به بحث مىگذاريم. باشد كه ما نيز نسيمى ملكوتى را با مشام جان بشنويم.
|