اسوه‏هاى خشوع‏
پيشوايان بزرگوار اسلام، شاخص‏ترين الگوهاى خشوع در عبادت بودند. آن بزرگواران در همه احوال بويژه هنگام نزديك شدن وقت عبادت و نماز آنچنان از خودبى خود مى‏شدند كه همه چيز را از ياد مى‏بردند و به چيزى جز معبود خود توجّه نداشتند. در آن لحظه‏ها هر آشنايى براى آنان بيگانه بود. گويى نه آنها كسى را مى‏شناسند و نه كسى آنها را؛ رنگ چهره‏هاى ايشان به زردى مى‏گراييد. بدنهاشان به‏لرزه مى‏افتاد. خشيت از پروردگار توأم با شوق ديدار او سراپاى وجودشان را فرا مى‏گرفت و با چشم گريان به راز و نياز و پرستش خداوند مى‏پرداختند و چه‏بسا ديده شد كه از فرط گريه زياد از حال مى‏رفتند و مدهوش مى‏شدند. يكى از همسران پيامبر مى‏گويد: «كانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يُحَدِّثُنا وَ نُحَدِّثُهُ فَإِذا حَضَرَتِ الصَّلاةُ فَكَأَنَّهُ لَمْ يَعْرِفْنا وَ لَمْ نَعْرِفْهُ» «1»رسول خدا صلى الله عليه و آله با ما سخن مى‏گفت و ما با او سخن مى‏گفتيم، ولى در وقت نماز (چنان برخورد مى‏كرد كه) گويا نه او ما را مى‏شناخت و نه ما او را.و نيز درباره آن حضرت روايت شده است كه: «إِنَّ النَّبِىَّ صلى الله عليه و آله كانَ إِذا قامَ إِلَى الصَّلاةِ كَأَنَّهُ ثَوْبٌ مُلْقى‏» «2»همانا پيامبر صلى الله عليه و آله هرگاه به نماز مى‏ايستاد گويا لباسى آويخته بود.خشوع و كرنش ديگر پيشوايان معصوم نيز آيينه تمام نماى خشوع پيامبر صلى الله عليه و آله در عبادت بود. به‏عنوان مثال درباره حضرت على عليه السلام آمده است كه: «كانَ عَلِىٌّ عليه السلام إِذا قامَ إِلَى الصَّلاةِ فَقالَ: «وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى‏ فَطَرَ السَّمواتِ وَالْأَرْضَ» تَغَيَّرَ لَوْنُهُ حَتَّى يُعْرَفَ ذلِكَ فى‏ وَجْهِهِ» «3»على عليه السلام هرگاه به نماز مى‏ايستاد و مى‏گفت: «گرداندم چهره‏ام را به‏سوى كسى كه آسمانها و زمين را آفريد»، رنگش دگرگون مى‏شد به‏طورى كه اين دگرگونى در چهره‏اش آشكار مى‏گشت.