ب- ستم‏ستيزى و منّت‏گريزى‏
با توجه به بخش پيش، مؤمن با پشتوانه عظيم فكرى و اتّكاى به خداوند متعال، موظّف است از گوهر ارزشمند خويش، بخوبى پاسدارى كند تا روزى كه به ديدار مالك حقيقى بشتابد. از اين رو، حق ندارد خود را چون حيوان آزمايشگاهى، هر روز در اختيار هر كس و ناكسى گذارد تا به ميل خود بروى حكمرانى كند، چنان كه مؤمن حق ندارد كمترين ستم را نسبت به ديگران روا دارد، بلكه بايد هميشه اين شعار جاويد و رسا را تابلو زندگى فردى و اجتماعى خويش قرار دهد كه در قرآن آمده است: «... لا تُظْلِمُونَ وَلا تُظْلَمُونَ» «1»نه ستم مى‏كنيد و نه ستم مى‏پذيريد.
اين اصل قرآنى، يكى از ارزنده‏ترين شعارهاى انسانى است كه اگر روزى تحقّق پذيرد، نكبت ستم و جنايت از يكسو و عفريت بزدلى و ستم‏پذيرى و استرحام از سوى ديگر، از جامعه بشرى رخت برمى‏بندد و مدينه فاضله و بهشت موعود زمينى، نمايان خواهد گشت. امام سرافرازان، اميرمؤمنان صلوات اللَّه عليه، شدّت پرهيز خويش از ستمگرى را چنين ترسيم كرده، مى‏فرمايد: «وَاللَّهِ لَوْ اعْطيتُ الْاقاليمَ السَّبْعَةَ بِما تَحْتَ افْلاكِها عَلى‏ انْ اعْصِىَ اللَّهَ فى‏ نَمْلَةٍ اسْلُبُها جِلْبَ شَعيرَةٍ ما فَعَلْتُهُ ...» «2»به خدا سوگند، اگر هفت اقليم را با آنچه زير آسمانهاى آن است، به من دهند تا با گرفتن پوسته جو، از يك مورچه خدا را نافرمانى كنم، چنين نخواهم كرد!همان حضرت گذشته از نهايت پرهيز از ستمگرى، هرگز تن به ستم نيز نمى‏داد، چنان كه در اين باره مى‏فرمايد:به خدا سوگند! اگر مردى به دشمنش‏امكان دهدكه گوشتش را بخورد، استخوانش راخرد كند و پوستش را پاره كند، بسيار عاجز و زبون است و دلش بس ضعيف و ناتوان، تو اگر مى‏خواهى، چنين باش! امّا من، به خدا قسم! پيش از آنكه دشمن بجُنبد و به من ضربه بزند، چنان با شمشير آخته بر فرقش مى‏كوبم كه جمجمه‏اش به هوا پرتاب شود و بازوها و ساقهايش قطع گردد! «3»اين روحيه آزادگى و سلحشورى و آن خصلت مروت و جوانمردى، روح تعليمات دينى و اساس تربيت خدايى است و انبيا و اولياى الهى- بدون استثنا- از آن برخورداربودند؛ پاى آنان هرگز در وادى ستم نلغزيد و دستشان به سوى كسى دراز نشد و هيچ گاه چشم طمع به اندوخته‏هاى ديگران ندوختند، چنان كه لقمان حكيم، راز موفقيت آنان را در همين خصلت دانسته، مى‏فرمايد: «انَّما بَلَغَ الْانْبِياءُ وَ الصِّدّيقُونَ ما بَلَغُوا بِقَطْعِ طَمَعِهِمْ» «1»پيامبران و صدّيقان، به سبب قطع طمع (از غيرخدا)، رسيدند به آنچه رسيدند.پيروان مكتب انبيا نيز بايستى چنين منشى داشته باشند و سرافراز و سربلند زندگى كنند، حتى اگر- بنا بر ضرورتهاى زندگى اجتماعى- نيازى به كسى داشتند، با عزّت و مناعت، آن را بيان كنند و به طرف مقابل بفهمانند كه او نيز انسان است و روزى به ديگران محتاج خواهد شد. رهنمود رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله در اين باره چنين است: «اطْلُبُوا الْحَوائِجَ بِعِزَّةِ الْانْفُسِ» «2»نيازهاى خويش را با عزّت نفس، طلب كنيد.
اقبال لاهورى با الهام از اين تربيت اسلامى، چه خوش سروده است:
رزق خويش از نعمت ديگر مجو
موج آب از چشمه خاور مجو

تا نباشى پيش پيغمبر خجل
روز فردايى كه باشد جان گسل‏

همّت از حق خواه و با گردون ستيز
آبروى ملّت بيضا مريز

واى بر منّت پذير خوان غير
گردنش خم گشته احسان غير

خويش را از برق لطف غير سوخت
با پشيزى مايه غيرت فروخت‏

زير گردون آن جوان ارجمند
مى‏رود مثل صنوبر سربلند


در تهيدستى شود خود دارتر
بخت او خوابيد و او بيدارتر «3»