فاجعه زبان
اگر زبان- كه كوچكترين عضو بدن است- كنترل نشود و تحت اختيار عقل قرار نگيرد، سبب بروز فاجعه اخلاقى مىشود و گناهان بزرگى را در پى مىآورد، از قبيل؛ دروغ، تهمت، فحش و ناسزا، كفر و ارتداد، سخن چينى، شهادت و سوگند دروغ، حقكشى، فتنه، شايعه سازى و ... به تعبير رسول اكرم صلىاللهعليهوآله: «انَّ اكْثَرَ خَطايَا ابْنِ آدَمَ فى لِسانِهِ» «1»بيشتر اشتباهات آدمى زاده به وسيله زبانش انجام مىگيرد.يكى از آن اشتباهات «بد زبانى» است، يعنى فحش و ناسزا گفتن، نيش زدن، بىادبى و كوبيدن ديگران در برابر «خوش زبانى» كه مفهوم آن روشن است.رسول اكرم صلّى الله عليه و آله زيان بدگويى را از اسلحه كشيدن به روى مردم، بدتر دانسته، مىفرمايد: «فِتْنَةُ اللِّسانِ اشَدُّ مِنْ ضَرْبِ السَّيْفِ» «2»فتنهگرى زبان، از ضربت شمشير برندهتر است.امير مؤمنان عليهالسلام نيز مىفرمايد: «اللِّسانُ سَبُعٌ انْ خُلِّىَ عَنْهُ عَقَرَ» «1»زبان، درندهاى است كه اگر رها شود، مىگزد.
بدزبانى علاوه بر ايجاد كينه و دشمنى، تفرقهافكنى، تخريب شخصيت افراد و زيانهاى بىشمار ديگر، بيشترين خسارات را براى خود شخص فراهم مىسازد؛ وى از چشم مردم مىافتد، بدنام مىشود، دوستانش كم مىشوند، مورد حملات متقابل قرار مىگيرد و چه بسا كسانى كه از زخم زبان او دشمنش شدهاند، كمر به قتلش ببندند. به داستان زير توجه كنيد:
ابن مقفّع، دانشمند، نويسنده و سخنور معروف ايرانى بود كه از طريق عيسى و سليمان- عموهاى منصور دوانيقى- به دستگاه خلافت وصل بود و برايشان كار مىكرد و از سوى آنها حمايت مىشد. او مردى جسور و بدزبان بود كه ديگران را با نيش زبان، آزرده مىساخت، روزى «امان نامهاى» براى يكى از عموهاى منصور تنظيم كرد تا خليفه آن را امضا كند. در آن نامه نيز، تعبيرهاى زننده و گستاخانهاى نسبت به منصور نوشته بود و همين سبب شد كه منصور به سفيان بن معاويه- فرماندار بصره- محرمانه سفارش كند كه گوشمالى سختى به ابن مقفّع بدهد. سفيان- كه از تيغ زبان ابن مقفع در امان نمانده بود و حتى فحش مادر هم شنيده بود- در پى فرصتى مىگشت كه خشم و نفرتش را نسبت به او ابراز كند تا اينكه روزى ابن مقفّع براى كارى به خانه سفيان رفت. سفيان با پشتيبانى خليفه، ابن مقفّع را قطعه قطعه كرد و در تنور سوزاند و سزاى همه بدزبانيهاى او را كف دستش نهاد! «2»
|