ب- بىدينى و باطل گرايى
رياست طلب، همواره در انديشه زرق و برق دنياست و بطور طبيعى، حقّ و ديانت را به پاى مطامع مادّى قربانى مىكند. تعداد چنين كسانى، در ميان مخالفان انبيا و اولياى الهى كم نيست، چه آنان كه از ابتدا به دين حق، گرايش پيدا نكردند و چه كسانى كه بظاهر ايمان آوردند، ولى دين را وسيله جاه طلبى خود قرار دادند و به جاى صعود به آسمان معنويت، در وادى رذالت، سقوط كردند؛ سران خائن كشورهاى اسلامى، آخوندهاى دربارى و وعّاظ السلاطين، سر و ته كرباسى هستند كه همواره دين را در آن كفن كردهاند و با اشك تمساح ريختن بر آن، هميشه نان دين را خوردهاند و همان بلايى را كه احبار و كشيشان بر سر دين موسى و عيسى (ع) آوردند، بر سر دين محمّد صلىاللهعليهوآله آوردند و به تعبير امير مؤمنان صلواتاللهعليه: «آن را بسان پوستين وارونه به بر كردند!» «1» و اين نبود جز بر اثر رياست طلبى و جاه پرستى!مرحوم مجلسى، مناظره جالبى از امام رضا (ع) و رأس الجالوت (عالم يهودى) نقل كرده كه امام (ع) با بيانى زيبا و رسا، حق را به او مىنماياند، ولى رأس الجالوت، به جاى پذيرش حق، بر ابتلاى دل خويش به سرطان جاه طلبى اعتراف مىكند و بر اين بيمار دلى اصرار مىورزد و مىگويد: «اى فرزند محمّد! به خدا سوگند، اگر نبود رياستى كه بر همه يهود يافتهام، به پيامبر اسلام ايمان مىآوردم و از تو پيروى مىكردم!» «2»شيخ صدوق نيز گفتگوى هارون و مأمون- دو تن از خلفاىقدرتمند و ستمگرعباسى- پيرامون حقّانيت و شايستگى موسى بن جعفر عليهالسلام را نقل مىكند كه ضمن آن، هارون به پسرش- مأمون- مىگويد: «من با زور و قدرت پيشواى مردم شدهام، ولى موسى بن جعفر (ع) امام بر حق است. به خدا سوگند او شايستهترين فرد به مقام پيامبر (ص) است، ولى «سلطنت عقيم است!» به خدا سوگند اگر تو هم- كه پسر من هستى- مزاحم سلطنت من شوى، سرت را از روى بدنت برمىدارم!» «3»
|