حق حيات و حفظ نفوس

حق حيات و حفظ نفوس، به طور طبيعى، بر ديگر حقوق انسان ها تقدم دارد. البته بسيارى از مطالبى كه در اين زمينه هست، نيازى به توضيح و تفصيل ندارد؛ ولى براى آن كه نظام اخلاقى اسلام روشن شود، بايد به مهم ترين آن ها فهرستوار اشاره كنيم.
همه انسان ها موظفند حيات خويش را حفظ كنند و به حيات انسان هاى ديگر تجاوز نكنند. طبعاً در ارتباط با اين حق انسانى، دو ارزش مثبت و منفى بسيار مهم مطرح مى شود كه عبارتند از: ارزش مثبت مربوط به احياى نفوس، و ارزش منفى مربوط به قتل نفس. موضوع قتل نفس در آيات بسيارى از قرآن كريم به صورت هاى گوناگون مطرح شده كه مى توان آن ها را بر سه دسته عمده تقسيم كرد:
يك دسته از اين آيات، در مقام نهى از قتل نفس و بيان عظمت، آثار، عوارض، اقسام و احكام اين گناه است؛ مانند:
(وَ مَا كانَ لِمُؤْمِن اَن يَقْتُلَ مُؤْمِناً اِلاّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْريرُ رَقَبَة مُؤْمِنَة وَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ اِلى اَهْلِهِ اِلاّ اَنْ يَصَّدَّقُوا فَاِنْ كانَ مِنْ قَوم عَدُوٍّ لَكُمْ و هُو مُؤْمِنٌ فتَحْرِيرُ رَقَبَة مُؤْمِنَة وَ اِنْ كانَ مِنْ قَوْم بَينَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ اِلى اَهْلِهِ وَ تَحْرِيرُ رَقَبَة مُؤْمِنَة فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرِينِ مُتَتابِعَيْنِ تَوْبَةً مِن اللّهِ و كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً * وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها و غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ واَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِيماً)(1).
هيچ مؤمنى نبايد مؤمن ديگرى را به قتل رساند مگر آن كه از روى خطا و اشتباه اتفاق بيفتد كه در اين صورت هم بايد بنده مؤمنى را آزاد كند و خونبهاى آن را به اهل و عيال او تسليم كند، مگر آن كه ورثه، ديه را به قاتل ببخشند و اگر مقتول از دشمنان شما (و محارب با شما) باشد، تنها آزاد كردن بنده مؤمن كافى است و اگر از كسانى است كه با شما پيمان دارند، خونبها به اهلش بدهد و بنده مؤمنى آزاد كند و اگر نيافت دو ماه متوالى روزه بگيرد. اين توبه اى است از سوى خداوند، و خداوند دانا و حكيم است. و هر كس مؤمنى را عمداً بكشد، كيفرش آتش جهنم خواهد بود كه در آن براى هميشه عذاب شود، خدا بر او خشم و لعن كند و عذابى هولناك برايش مهيا سازد.

1ـ نساء/ 92 و 93.
? صفحه 198?
(مِنْ اَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى بَنِى اِسْرائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نفَس اَوْ فَساد فِى الاَرْضِ فَكَاَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِيعاً و مَنْ اَحياها فَكَانَّما أَحَيا النّاسَ جَمِيعاً)(1).
بدين سبب بر بنى اسرائيل حكم كرديم كه هر كس شخصى راـ بدون آن كه كسى را كشته باشد يا فسادى در زمين كرده باشد ـ بكشد، مثل اين است كه همه مردم را كشته باشد و هر كس به ديگرى حيات و زندگى بخشد، مثل آن است كه همه مردم را حيات و زندگى بخشيده است.
(وَ لاَتَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ اِلاّ بِالحَقِّ ذلِكُمْ وَصّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ)(2).
هيچ كس را كه خدا (خون و جان) او را محترم داشته است، نكشيد مگر به حق اين را خدا به شما توصيه مى كند، باشد كه بينديشيد.
(وَ لا تَقْتُلُوا اْلنَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ اِلاّ بِالْحَقِ و مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِى الْقَتْلِ اِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً)(3).
هرگز كسى را كه خدا محترم داشته، نكشيد مگر به حكم حق و كسى كه به ستم كشته شود، به ولىّ او قدرت و حق قصاص بر قاتل مى دهيم تا در انتقام از قاتل اسراف نكند كه او را خدا حمايت كرده است.
اين آيات و آيات ديگرى مثل آن ها(4) عمل قتل نفس را با بيان هاى مختلف منع و نكوهش كرده و كيفر آن كس را كه دست به اين گناه بزرگ بزند، سنگين دانسته و به احكام مختلف آن، مانند قصاص، ديه، كفاره و اقسام و احكام آن اشاره كرده است.
دسته اى ديگر از آيات، به نكوهش كسانى پرداخته اند كه مرتكب قتل نفس شده اند، به ويژه بنى اسرائيل كه بسيارى از انبيا، مصلحان، عدالت خواهان و بندگان مخلص خدا را كشتند، در اين آيات مورد حمله و نكوهش بسيار قرار گرفته اند و مى توان گفت كه تقريباً همه اين آيات، مربوط به بنى اسرائيل است كه انبيا و همه كسانى را كه در انديشه اصلاح مردم و دعوت به خير و عدالت بودند و بسيارى از انسان هاى بى گناه را به قتل مى رساندند؛ مثل آيه:

1ـ مائده/ 32.
2ـ انعام/ 151.
3ـ اسراء/ 33.
4ـ مانند: فرقان / 68.
? صفحه 199?
(وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَ باءُو بِغَضَب مِنَ اللّهِ ذلِكَ بِاَنَهُّمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِاياتِ اللَّهِ و يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ)(1).
مهر ذلت و خوارى بر پيشانىِ ايشان زده شد و به خشم خدا گرفتار شدند. اين بدان جهت بود كه به آيات خدا كفر مىورزيدند و انبيا را به ناحق مى كشتند.
و آيه هاى:
(و اِذْ اَخَذْنا مِيثاقَكُمْ لاتَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ وَ لاتُخْرِجُونَ اَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ ثُمَّ اَقْرَرْتُمْ و اَنْتُمْ تَشْهَدوُنَ * ثُمَّ اَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ اَنْفُسَكُمْ و تُخْرِجُونَ فَرِيقاً مِنْكُمْ مِنْ دِيارِهِمْ)(2).
هنگامى كه از شما (بنى اسرائيل) پيمان گرفتيم كه خون يكديگر نريزيد و يكديگر را از خانه هاتان بيرون نكنيد كه شما بر آن اقرار كرديد و خود گواه آن هستيد. سپس همين شما يكديگر را مى كشتيد و گروهى از خودتان را از خانه هاشان بيرون مى رانديد.
(اَفَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى اَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقاً تَقْتُلوُنَ)(3).
آيا هرگاه فرستاده اى از سوى خدا پيامى براى شما آورد كه با هواى نفس شما سازش نداشت، سرپيچى كرديد، پس گروهى را تكذيب كرده و گروهى ديگر را به قتل مى رسانيد.
(قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ اَنبِياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ)(4).
بگو: (اى بنى اسرائيل) پس چرا پيامبران خدا را از گذشته تاريخ مى كشتيد اگر مؤمن بوديد؟
(اِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ و يَقْتُلوُنَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذاب اَلِيم * اُوْلئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ فِى الدُّنْيا وَالاخِرَةِ وَما لَهُمْ مِن ناصِرِينَ)(5).
حقاً آنان كه به آيات خدا كفر مىورزند و پيامبران را به ناحق مى كشند و كسانى از مردم را كه به عدالت امر مى كنند، مى كشند، آنان را به عذابى دردناك بشارت ده. اعمال آنان در دنيا و آخرت حبط و بى اثر مى شود و يار و ياورى ندارند.

1ـ بقره/ 61.
2ـ بقره/ 84 و 85.
3ـ بقره/ 87.
4ـ بقره/ 91.
5ـ ال عمران/ 21 و 22.
? صفحه 200?
هم چنين آيه هاى 181 تا 183 از سوره آل عمران و آيه 155 از سوره نساء، همگى اشاره به قتل هايى دارند كه در طول تاريخ اتفاق افتاده و گروهى ستم پيشه، پيوسته به كشتن انسان هايى شايسته و عدالت خواه دستشان را مى آلودند؛ زيرا برنامه هاى اصلاحى و دين و آيين آنان را، كه از سوى خدا به مردم عرضه مى كردند، منطبق با هواها و تمايلات نفسانى خود نمى يافتند و منافع خويش را در خطر مى ديدند؛ اما در همه اين آيات، به ويژه به بنى اسرائيل به عنوان قاتلان و تبهكاران و ستم پيشگان اشاره شده كه مقتول و قربانىِ آنان پيامبران خدا و عدالت خواهان و صالحان بودند.
دسته سوم، قتل نفس هاى خاصى مانند كشتن فرزندان، كه در ميان عرب مرسوم بوده است، محكوم مى كند. اين آيات نيز بر دو گروه كلى تقسيم مى شوند:
گروه نخست، آياتى هستند كه ظاهر آن ها درباره قتل فرزندان، اعم از پسر و دختر است؛ مانند:
(قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُواْ اَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْم)(1).
كسانى كه فرزندان خود را از روى سفاهت و جهالت كشتند، حقاً زيانكارند.
(وَ لا تَقْتُلُواْ اَوْلادَكُمْ مِنْ اِمْلاق نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ واِيّاهُمْ)(2).
فرزندان خود را از ترس گرسنگى مكشيد، ما شما و آنان را روزى مى دهيم.
(وَ لا تَقْتُلُواْ اَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ اِمْلاق نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيّاكُمْ اِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبِيراً)(3).
فرزندان خود را از ترس گرسنگى نكشيد، ما ايشان و شما را روزى مى دهيم و محققاً كشتن آنان اشتباه بزرگى است.
گروه دوم، آياتى است درباره دختركشى كه اين هم در بين عرب جاهلى مرسوم بوده است؛ مانند:
(وَ اذا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ * بِاَىِّ ذَنْب قُتِلَتْ)(4).
هنگامى كه از دختران سؤال شود به كدام گناه كشته شده اند.

1ـ انعام/ 140.
2ـ انعام/ 151.
3ـ اسراء/ 31.
4ـ تكوير/ 8 و 9.
? صفحه 201?
(وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بِاْلاُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ كَظِيمٌ * يَتَوارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنَ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ اَيُمْسِكُهُ عَلى هُون اَم يَدُسُّهُ فِى التُّرابِ اَلاساءَ ما يَحْكُمُونَ)(1).
هنگامى كه يكى از آنان را به تولد فرزند دخترش مژده مى دادند، در حالى كه خشم خود را پنهان مى داشت (از ناراحتى) صورتش سياه مى شد و از بدى مژده اى كه به او داده بودند، از ميان مردم متوارى و پنهان مى شد در اين انديشه جانكاه كه آيا او را با خفت و خوارى نگاه دارد يا در خاك دفنش كند آگاه باشيد بد بود حكمى كه مى كردند.
از اين آيه چنين استفاده مى شود كه جو اجتماعىِ آن زمان، آن چنان بوده است كه وقتى دختردار مى شدند گويى كه دچار ننگ بزرگى شده اند و در وضع ناراحت كننده اى قرار مى گرفتند كه يا بايد با خوارى و سرافكندگى او را نگاه مى داشتند و يا با بى رحمى در خاك دفنش مى كردند.