نقض عهد در قرآن

عام ترين تعابيرى كه در قرآن در مورد پيمان شكنى به كار رفته است، تعابير «نقض» و «نكث» است. در بعضى موارد نيز از تعبير «تبديل» يا «اخلاف» استفاده شده است؛ مثلا در وصف كسانى كه به عهد و پيمان خود با خدا پاى بند هستند، مى فرمايد:
(مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَما بَدَّلُوا تَبْديلا)(3).
از مؤمنين مردان بزرگى هستند كه به عهد و پيمان با خدا پاى بندند. پس برخى بر آن عهد ايستادگى كردند و بعضى ديگر در انتظار (شهادت) به سر ميبرند و هيچ عهد خود را تغيير ندادند (و پيمان شكنى نكردند).

1ـ توبه/ 10.
2ـ توبه/ 77.
3ـ احزاب/ 23.
? صفحه 183?
آنان عهد خود را تبديل نمى كنند و تغيير نمى دهند. منظور اين است كه عهدشكنى نمى كنند. قرآن در مذمت از منافقان و عهدشكنىِ آنان مى فرمايد:
(وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ الْلّهَ لَئِنْ اتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الْصّالِحِينَ * فَلَمّا اتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ * فَاَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فى قُلُوبِهِمْ اِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ)(1).
بعضى از آنان (منافقان) با خدا عهد بستند كه اگر خدا به ما نعمت دهد، تصدّق و انفاق مى كنيم و از نيكان و شايستگان مى شويم؛ ولى هنگامى كه خدا از فضل و نعمت خود بهره مندشان كرد، بخل ورزيدند و روى گردانيدند. خداوند هم به دنبال اين كار زشتشان تا روز قيامت نفاقى در دل هاشان قرار داد؛ چون آن چه را كه با خدا وعده كرده بودند، زير پا گذاشتند و دروغ گفتند.
در اين آيه، در بيان پيمان شكنىِ منافقان از تعبير: (اَخْلَفُوا اللّهَ ما وَعَدُوهُ)استفاده شده است؛ يعنى در مورد عهد، تعبير «وعده» به كار رفته و در مورد عهدشكنى از تعبيرِ «اخلاف» استفاده شده است. در قرآن مجيد نفاق و منافق، تنها به كسانى كه اصلا ايمان ندارند اطلاق نشده، بلكه بر افرادى كه ايمانشان ضعيف است و ايمان راسخ و قوى ندارند نيز اطلاق شده است؛ يعنى نفاق درجات و مراتبى دارد و به اصطلاح، «مقول به تشكيك» است. از اين جا است كه در آيه مذكور، به كسانى منافق گفته شده كه قبلا با خدا عهد كرده بودند كه اگر خدا از فضل خويش به آنان نعمت و وسعت بخشد، انفاق كنند و به پاس اين نعمت الهى، در لباس صلاح و سداد و تقوا درآيند؛ اما پس از آن كه به وسعت و ثروت و مكنتى رسيدند، بخل ورزيدند و چنان كردند كه گويى اصلا با خدا چنين عهدى نبسته بودند و اين عهدشكنى، موجب نفاق ايشان شد. آرى عهد شكنى چنين اثرى دارد و كسى كه با خدا عهد ببندد و عهدشكنى كند، به واسطه عهدشكنى و خلف و عده اى كه با خدا كرده و دروغى كه گفته است، ايمانش از دست خواهد رفت و نفاق در دلش پديد مى آيد.

1ـ توبه/ 75 ـ 77.
? صفحه 184?
اما مؤمنان واقعى، كه با خدا عهد كرده بودند كه تا پاى جانشان در راه خدا ايستادگى و از پيغمبر خدا حمايت كنند و در راه وفاى به اين عهد خود پايمردى كردند و تا پاى جان و تا مرز شهادت هم ايستادند، مورد ستايش خاص خداوند متعال قرار گرفتند در برابر صدق و راستى، به آنان وعده پاداش خواهد داد. از اين رو، درباره مؤمنانى كه در عهد با خدا راست گفتند و ايستادگى كردند، مى فرمايد:

(لِيَجْزِىَ اللّهُ الصّادِقينَ بِصِدْقِهِمْ).
و درباره منافقان، كه دروغ گفتند و عهدشكنى كردند، مى فرمايد
(وَيُعَذِّبَ الْمُنافِقينَ اِنْ شاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ)(1).
تا آنان را كه راست گفتند (و در عهد خود پاى فشردند) خدا به خاطر راستگويى آن ها پاداششان دهد و منافقين را اگر خواست عذاب كند يا از آن ها در گذرد.
در بعضى آيات، خداوند به طور كلى فرمان مى دهد كه عهد خدا را محترم بشماريد و به آن وفا كنيد؛ مانند:
(وَأَوْفُوا بِعَهْدِاللّهِ إذا عاهَدْتُمْ)(2).
اگر عهدى با خدا بستيد، به آن پاى بند و وفادار باشيد.
و در جاى ديگر مى فرمايد:
(وَلا تَشْتَرُوا بِعَهْدِاللّهِ ثَمَناً قَليلا اِنّما عِنْدَاللّهِ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ * ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَما عِنْدَاللّهِ باق وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا اَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ)(3).
عهد خدا را با بهاى اندك مفروشيد كه آن چه نزد خدا است، براى شما بهتر و سودآورتر است؛ زيرا آن چه نزد شما است فانى است و آن چه نزد خدا است باقى، و ما صبرپيشگان را به چيزى بهتر از كارى كه آنان كرده اند پاداش خواهيم داد.
يعنى وقتى ديديد كه ترك عهد برايتان سود آنى دارد، خلاف عهد نكنيد كه اگر سود خود را بر عهد مقدم بداريد، در واقع، عهد خدا را به بهايى اندك فروخته ايد.
و در آيه اى ديگر چنين آمده:

1ـ احزاب/ 24.
2ـ نحل/ 91.
3ـ نحل/ 95 و 96.
? صفحه 185?

(وَلَقَدْ كانُواْ عاهَدُواْ اللّهَ مِنْ قَبْلُ لايُوَلُّونَ الاَْدْبارَ وَ كانَ عَهْدُ الْلّهِ مَسْئُولاً)(1).
اينان از قبل با خدا عهد كردند كه پشت به جنگ نكنند و عهد با خدا مورد سؤال و بازخواست است.
گرچه آيه در مورد عهدى است كه عده اى از منافقان با خدا بسته بودند، اما جمله آخر به صورت يك قاعده كلى ذكر شده كه اعم از آن مورد خاص خواهد بود و نشان مى دهد هر عهدى كه با خدا ببنديد، مورد سؤال و بازخواست قرار مى گيرد و اگر با خدا عهدى بستيد، روز قيامت، اين عهد را از شما مطالبه مى كند.
خداوند در آيه ديگرى خطاب به بنى اسرائيل مى فرمايد:
(وَ أَوْفُوا بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَاِيّاىَ فَارْهَبُونِ)(2).
(اى بنى اسرائيل) شما به عهد من وفا كنيد تا من هم به عهد شما وفا كنم و از من بر حذر باشيد.
پيدا است كه اين يك عهد طرفينى بوده است؛ يعنى خدا به وسيله پيامبرانش به بنى اسرائيل وعده داده بود كه اگر از پيغمبران خدا حمايت و دستوراتشان را اطاعت كنند، در دنيا عزيزشان دارد و بركاتى بر آنان فرو بارد. اين عهدى بود كه خدا با بنى اسرائيل بسته بود. از اين رو، در اين آيه مى فرمايد: شما به عهدتان وفادار باشيد تا من هم به عهدم وفا كنم.
در آيه ديگرى خداوند فرمان مى دهد كه (وَ بِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُوا)(3) كه اين هم اطلاق دارد و هر عهدى را در بر مى گيرد.
در دسته ديگرى از آيات، به نتايج سوء عهدشكنى اشاره كرده و عهدشكنان را مذمت مى كند:
(اَلَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنَ بَعْدِ ميثاقِهِ... أُوْلئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ)(4).
آنان كه عهد خدا را پس از تأكيد بر آن بشكستند ... آنان زيان كارند.

1ـ احزاب/ 15.
2ـ بقره/ 40.
3ـ انعام/ 152.
4ـ بقره/ 27.
? صفحه 186?

و در آيه اى ديگر، درباره همين افراد مى فرمايد:
(... اُوْلئِكَ لَهُمْ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدّارِ)(1).
كسانى كه عهد خدا را پس از تأكيد بر آن بشكستند ... آنان از رحمت خدا به دورند و جايگاه بدى دارند.
و در جاى ديگر مى فرمايد:
(اَلَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَأَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلا أُوْلئِكَ لاخَلاقَ لَهُمْ فىِ الاْخِرَةِ وَلاْيُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلا يَنْظُرُ إلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَلا يُزَكيّهِمْ وَلَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ)(2).
آنان كه عهد خدا و قسم هاى خود را به بهاى اندكى بفروشند، در آخرت نصيبى ندارند و خداوند در قيامت (به خاطر بدىِ كارشان) با آنان سخنى نگويد و نگاهشان نكند و آنان را تزكيه و پاكيزه نكند و عذابى دردناك خواهند داشت.
لازم است در اين جا يادآورى كنيم كه هر چند بحث اصلى ما درباره عهد اجتماعى است، اما ذكر اين آيات نيز، كه درباره عهد با خدا است، از سه جهت لازم بود: نخست به خاطر تكميل بحث عهد. دوم از اين جهت كه در واقع، عهد با خدا به يك معنا عهد با ديگران و عهدهاى اجتماعى را نيز در بر مى گيرد؛ زيرا كه عهد با ديگران و عهد اجتماعى نيز به نوبه خود به شكلى به عهد با خدا باز مى گردد؛ چنان كه، پيش از اين نيز گفتيم كه بيعت با پيغمبر به منزله بيعت با خدا است و اين نكته را از جمله (يَدُاللَّهِ فَوْقَ اَيْدِيهِمْ)استفاده كرديم. درباره جمله (اَوْفُوا بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِكُمْ) گفتيم كه اين يك عهد طرفينى بوده كه يك طرف آن پيغمبر خدا و طرف ديگر آن، بنى اسرائيل بودند و در عين حال، خداوند با تعبير (اَوْفُوا بِعَهدِى) آن را عهد خود دانسته است. سوم اين كه عهد با خدا را نيز مى توان عهد طرفينى به حساب آورد؛ زيرا يك طرف، خدا است كه عهد را انشا كرده و طرف ديگر آن، ديگرانند كه كسى آن را قبول كرد، معاهده طرفينى تحقق پيدا مى كند؛ مثلا خداوند مى فرمايد:
(اِنْ تَنْصُرُواللّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ اَقْدامَكُمْ)(3).
اگر خدا را يارى كنيد، خدا شما را يارى كند و قدم هاتان را ثابت و پايدار مى دارد.

1ـ رعد/ 25.
2ـ ال عمران/ 77.
3ـ محمد/ 7.
? صفحه 187?

اين سخن خدا در واقع، انشاى نوعى عهد از سوى خداوند با انسان ها است. حال هر كس كه خدا و دين خدا را يارى كند، اين عهد را قبول كرده است. مثال ديگر اين است كه خداوند مى فرمايد:
(اِنَّ اللّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ)(1).
محققاً خداوند از مؤمنان مال ها و جان هاشان را خريده است به اين قيمت كه در مقابل، برايشان بهشت باشد.
در اين جا نيز در واقع، اين عهد و قرار داد از سوى خداوند متعال انشا شده و به اصطلاح، ايجاب آن از طرف خدا انجام شده است و اگر طرف مقابل، قبول كند، معامله تمام و عهد طرفينى تحقق يافته است. حال، اگر كسى در راه خدا و براى استوارىِ دين خدا با جان و مال خود جهاد كرد، آن عقد يا ايجاب الهى را قبول كرده است و در اين صورت، دو طرف ايجاب و قبول، محقق و عقد و عهد طرفينى كامل مى شود و وفاى به آن لازم است.