علايم و شرايط جامعه صالح

علايم و شرايط جامعه صالح را مى توان به چند دسته تقسيم كرد:
شرط نخست، اين است كه افراد و اعضاى جامعه بتوانند بى اضطراب و دغدغه، در آن، به زندگىِ خود ادامه دهند و زندگى و سلامتىِ آنان تهديد نشود و جان همه در امان بماند. جامعه اى كه اعضايش امنيت جانى نداشته باشند، بى شك، جامعه فاسدى است. تهديدها و خطرهايى كه متوجه زندگىِ اعضاى جامعه مى شود، شكل هاى گوناگونى دارند. گاهى، وضعيت اجتماعى به گونه اى است كه تبهكاران، جان افراد و اعضاى جامعه را تهديد كرده، با شكستن حريم قانون، مرتكب قتل مى شوند. گاهى ديگر، جان افراد از سوى تبهكاران و قانون شكنان تهديد نمى شود، بلكه قوانينى كه بر جامعه حكومت مى كند، به گونه اى است كه به ناحق خون كسانى در آن به هدر مى رود. به ظاهر، دستگاه قضايى و دادگاهى هست كه به مرافعات رسيدگى مى كنند، براى افرادى كه درگير كشمكش و نزاعند، پرونده تشكيل مى دهند و بر اساس قانون، حكم مى كنند و با اين همه، رأيى كه دادگاه صادر مى كند، حق نيست و افراد بى گناهى بر اساس حكم اين دادگاه ها اعدام مى شوند، جان شيرين خود را به ناحق از دست مى دهند و خون پاكشان بر زمين ريخته مى شود؛ چنان كه نمونه هايش را در رژيم گذشته ديده ايم. در درجه پايين تر گاهى سلامتىِ افراد جامعه تهديد مى شود، ناقص و عليل مى شوند، دستشان بريده مى شود، كور مى شوند، يا كارى مى كنند كه افراد بيمار شوند، مواد غذايى را مسموم مى كنند يا افراد را به مواد مخدر معتاد مى كنند كه سلامتىِ آن ها تهديد مى شود و به صورت عضوى بيكار و بيمار و انگل در مى آيند و يا با گازهاى سمى و مواد شيميايى، هوا را آلوده و از راه دستگاه تنفسى به مردم تزريق مى كنند و گاهى هم اين سموم و داروهاى زيان بار، مستقيماً به سلامتىِ خود شخص لطمه نمى زند، بلكه عقيم و نازا مى شوند و يا فرزندانى بيمار، عليل و عقب مانده از آنان متولد مى شوند.
شرط دوم، آن است كه اعضاى جامعه، امنيت مالى داشته باشند. اگر در جامعه، اموال مردم را نابود كنند، بمب بريزند و خانه هايشان را ويران كنند، كشتزارهايشان را به آتش بكشند، يا آفتى براى باغ ها و مزارعشان ايجاد كنند كه بازده كامل را نداشته باشد و يا به هر شكل ديگر، زيان مالى به اعضاى جامعه وارد شود، اين هم نوعى فساد
? صفحه 160?
اجتماعى است و كسانى كه دست به اين گونه خيانت ها بزنند و اين كارها را بكنند، مفسد هستند. آيه شريفه (يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ)(1) به همه اين موارد نظر دارد. گاهى نيز اموال را از مالك قانونى اش مى ربايند، يا به زور، مالش را تصاحب و غصب مى كنند، يا اختلاس مى كنند و در محاسبه، صورت حساب غيرواقعى مى سازند، يا اموال كسانى را كه نمى توانند از حق خود دفاع كنند، تصاحب مى كنند و حقوقشان را زير پا مى گذارند، يا معاملات و مبادلاتى برخلاف عدالت و اصول عقلايى انجام مى دهند كه در اين صورت، گرچه طرف معامله هم راضى باشد، اما اين رضايت، عقلايى نيست و دليل بر صحت معامله و مبادله نمى شود؛ مانند قمار، رشوه خوارى و ديگر معاملاتى كه در شرع باطلند و قرآن كريم با تعبير (لا تَأْكُلُواْ اَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ)(2) به اين گونه معاملات اشاره دارد. همه اين ها از مظاهر فساد مالى و اجتماعى است و اصلاح اين فسادها به برقرارىِ يك رژيم صالح مالى و اقتصادى، كه از دزدى، رشوه خوارى و امثال آن ها به دور باشد، كمك خواهد كرد.
شرط سوم، حفظ آبرو و حيثيت افراد در جامعه است. اعضاى جامعه، انتظار دارند عِرض، آبرو، شخصيت و حرمتشان در جامعه محفوظ بماند. اگر در جامعه اى شخصيت افراد مصونيت ندارد، كسانى به ناحق ترور شخصيت مى شوند، افراد بى گناه متهم مى گردند و آبرويشان تهديد مى شود، چنين جامعه اى نيز آلوده به يك نوع فساد اجتماعى است. شرط چهارم، وحدت، همدلى و عواطف متقابل است كه بايد در بين افراد جامعه حاكم باشد. در يك جامعه صالح بايد بين افراد و گروه هاى جامعه روابط صحيح برقرار باشد؛ چنان كه در زندگىِ خانوادگى، بين زن و شوهر، پدر و فرزند، مادر و فرزند، خواهر و برادر و... وجود دارد. روابط عاطفى ـ همان طور كه گذشت ـ در پيوستگىِ اعضاى جامعه نقش چشمگيرى دارد و مى تواند عامل مهمى براى تأمين مصالح اجتماعى باشد. پس اگر كسانى در جامعه، بين زن و شوهر، پدر و فرزند، مادر و فرزند و... اختلاف ايجاد كنند يا رابطه ميان كارگر و كارفرمايى را كه بر اساسى درست، روابط قانونى و مشروع

1ـ بقره/ 205.
2ـ بقره/ 188.
? صفحه 161?

دارند، تيره و تار سازند و يا ديگر گروه ها و قشرهاى اجتماعى را به جان هم بيندازند و عليه يكديگر بشورانند، چنين كسانى نيز در زمره مفسدان اجتماعى به شمار مى آيند و چنين جامعه اى فاسد است و نمى توان در آن، زندگى را به سلامت گذراند. در قرآن مجيد آمده است:
(فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما مايُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ)(1).
پس مى آموختند از آن دو فرشته چيزى را كه بتوانند با آن، ميان مرد و همسرش جدايى اندازند.
اين آيه در داستان هاروت و ماروت آورده است كه بنى اسرائيل از ايشان سحر ياد مى گرفتند تا ميان زن و شوهر دشمنى ايجاد كنند. پس به طور كلى، هر كارى كه روابط عاطفىِ ميان اعضاى جامعه را تيره سازد، مثل سخن چينى و سحر، جزء فساد يا مفاسد اجتماعى است و برعكس، هر كارى كه عواطف اعضاى جامعه به يكديگر را برانگيزد و جوّ محبت و دوستى را ميان آنان فراهم سازد، جزء اصلاح يا مصالح اجتماعى است.
شرط پنجم، حفظ حيثيت معنوىِ اعضاى جامعه است. البته «حيثيت معنوى» مفهوم وسيعى دارد و به يك معنا موضوع شخصيت و عِرض و آبرو را هم مى توان حيثيت معنوى تلقى كرد؛ اما منظور ما از حيثيت معنوى در اين جا، صرف ابعاد مربوط به عقل و روان انسان است؛ مثل عقايد و افكار كه مربوط به مسائل عقلى و نظرى است و اخلاق كه مربوط به مسائل روانى است.
جامعه اى كه اعضايش اعتقادات درستى پيدا نكنند و آموزش، پرورش و فرهنگ جامعه، زمينه تحصيل عقايد صحيح را براى افراد فراهم نسازد و يا برعكس، عواملى وجود داشته باشند كه عقايد صحيح را از مردم بگيرند و كج فكرى و كج اعتقادى در آن ها به وجود آورند، چنين جامعه اى نيز فاسد است و فساد اعتقادى و فساد اخلاقى جزء عميق ترين ابعاد فساد اجتماعى خواهد بود.
هم چنين اگر در جامعه عواملى باشند كه موجب انحراف اخلاقى افراد و رواج فحشا

1ـ بقره/ 102.
? صفحه 162?
و بى عفتى بشوند، اين گونه نيز نوعى فساد اجتماعى مربوط به بعد فرهنگىِ جامعه است. بنابراين، در مسائل اخلاقى و مسائل اعتقادى نيز عنوان صلاح و فساد و اصلاح و افساد اجتماعى صادق است.