ج) نظريه حقوق الهى

انديشمندان الهى، به ويژه، متفكران اسلامى، خدا را منشأ و اساس حقوق انسان مى دانند و در اين كه خداوند حق دارد حقوقى را براى مردم تعيين كند و يا اگر تعيين كرد، مردم مكلفند به آن پاى بند باشند، آن را بپذيرند و به كار بندند، اختلافى بين آنان نيست. البته در تفسير و بيان فلسفىِ حقوق الهى، انديشمندان نامبرده نظريه هاى مختلفى را ابراز كرده اند كه در اين جا به بعضى از آن ها اشاره مى كنيم:
1. نظريه اشاعره
اشاعره معتقدند كه حق، همان است كه خداوند قرار مى دهد و جز فرمان خدا هيچ ملاك
? صفحه 141?
ديگرى ندارد. خدا هر چه را براى هر كس بخواهد، خودش تعيين مى كند و ما حق نداريم بگوييم كه اين درست است يا نادرست؛ زيرا جز فرمان الهى ملاك ديگرى براى درستى يا نادرستىِ حقوق وجود ندارد. اگر خداوند فرموده است كه انسان ها بايد بر حيوانات مسلط باشند، همان درست است و اگر هم برعكس، مى فرمود: حيوانات بايد مسلط بر انسان ها باشند و انسان بايد مطيع و فرمانبردار حيوان باشد، در اين صورت به جاى سخن نخست، سخن دوم درست و معتبر بود و به تعبير فنى، ارزش ها تابع اراده خداوندند.
بنابراين نظريه، حقوق اعتبارى اند و اعتبارى بودن آن ها به اين معنا است كه منشأ عقلانى ندارد. به بيان ديگر، حسن و قبح عقلى نداريم، بلكه هر چه را كه خداوند «خوب» بداند، خوب؛ و هر چه را كه «بد» بداند، بد خواهد بود و تنها دليل خوبى و بدىِ آن ها، همان گفته خداوند است. حتى اگر خداوند، گاهى بگويد: فلان چيز خوب است و گاهى بگويد: بد است، حكم آن چيز، واقعاً تغيير مى كند؛ زيرا خوب و بد، منشأ ذاتى ندارند.
2. نظريه حسن و قبح عقلى
گروهى ديگر بر اين باورند كه خوب و بد، در احكام حقوقى، داراى ملاك هايى واقعى هستند و خداوند بر اساس مصلحت هاى واقعى، احكام و حقوق را تعيين مى كند. اراده تشريعىِ خداوند، بى دليل نيست، بلكه داراى پشتوانه و اساس تكوينى است. اين گروه، همه احكام را از جهت ثبوتى، مبتنى بر مصالح و مفاسد واقعى مى دانند؛ اما از جهت اثباتى، بين آنان اختلاف نظر وجود دارد و به دو گروه تقسيم مى شوند:
1. طرفداران راه انحصارى و اثباتى وحى
اينان معتقدند كه: گرچه خداوند، احكام را بر اساس مصالح واقعى تعيين مى كند، اما از آن جا كه ما از طريق ادراكات عادىِ خود قادر به درك بسيارى از مصالح و مفاسد واقعى نيستيم، اصل بر اين است كه حقوق از امور تعبدى هستند و تنها بايد از طريق وحى الهى دريافت شوند؛ ولى هرگز اين سخن، به معناى آن نيست كه اساس اين حكم، اراده گزافى و بى دليل باشد.
? صفحه 142?
بر اساس نظريه اشاعره ـ كه قبلا گذشت ـ با قطع نظر از اراده تشريعىِ الهى، حقى وجود ندارد و تنها با امر و نهى تشريعىِ خداوند، حق افراد تعيين مى شود؛ اما مقتضاى اين نظريه، اين است كه حق ثبوت و واقعيت دارد و ريشه هايش به عالم خلقت و جهان تكوين كشيده مى شود؛ ولى اثبات آن متوقف بر وحى است. به بيانى روشن تر، اراده الهى، گزافه و بى دليل نيست، بلكه بر اساس مصالح و مفاسدى كه در جهان تكوين و در طبيعت اشيا هست، شكل مى گيرد و راه اثبات آن، منحصر به وحى است.
2. طرفداران راه اثباتىِ وحى، در كنار عقل گروه سوم از انديشمندان مسلمان نيز مانند گروه دوم، طرفدار نظريه حسن و قبح عقلى هستند و بر اين باورند كه حقوق، ريشه هاى واقعى دارند؛ اما راه اثباتىِ حقوق را منحصر به وحى نمى دانند؛ بلكه معتقدند انسان مى تواند از طريق ادراك عادى و عقلانىِ خود، كم و بيش، آن ها را درك كند و تا آن جا هم كه آن ها را درك مى كند، برايش حجت است و مى تواند به آن استدلال كند و آن را تكيه گاه درستى يا نادرستىِ اعمال خويش به حساب آورد. البته در مواردى عقل انسان قاصر و از درك مصالح و مفاسد واقعى، ناتوان است كه در اين گونه موارد، تنها بايد از طريق وحى به درك آن ها نايل شود و تابع احكامى باشد كه از وحى دريافت مى كند. معناى تعبد نيز جز اين نيست كه در اين گونه موارد، چون عقل ما، توان درك را ندارد، خداوند با تفضل خود، از راه وحى، آن ها را براى ما بيان فرموده است.