الف) نظريه حقوق طبيعى

گروهى كه در درون خود، داراى اختلاف هاى جزئى هستند، معتقدند كه
طبيعت، حق هر موجودى را تعيين مى كند. اين نظريه، با عنوان «نظريه حقوق
طبيعى» شهرت يافته است. ما در اين جا به ريشه ها و علل پيدايش اين نظريه، كه
به تاريخ فلسفه حقوق مربوط مى شود، نمى پردازيم، بلكه تنها به عنوان يك نظريه به آن اشاره مى كنيم.
اكنون براى تبيين اين كه چگونه طبيعت مى تواند حق هر موجودى را تعيين كند،
? صفحه 138?
مى گوييم كه فرض كنيد طبيعت گياه اقتضا دارد كه از هوا، نور و مواد غذايى زمين استفاده كند و اگر اين گونه نيازمندى هاى گياه تأمين نشود، طبيعت گياه تحقق خارجى پيدا نخواهد كرد و گياه به وجود نمى آيد. پس با توجه به طبيعت گياه، مى توان گفت كه حق طبيعىِ گياه اين است كه از آن ها بهره مند شود و نيازهايش را تأمين كند. (البته ذكر اين مثال، تنها براى تقريب مطلب به ذهن است و ما نمى خواهيم بگوييم كه گياه، داراى حقوق طبيعى است).
حيوانات نيز طبيعت هاى مختلفى دارند. بعضى گياه خوارند، بعضى دانه خوار و بعضى گوشت خوار. آن ها كه گياه خوارند، حق طبيعى شان اين است كه از گياه استفاده كنند. آن ها كه دانه خوارند، از دانه، و آن ها كه گوشت خوارند و دستگاه گوارشىِ خاصى براى خوردن گوشت دارند، حق طبيعى شان اين است كه از گوشت حيوانات ديگر استفاده كنند.
انسان هم، مانند ساير حيوانات، نيازهاى طبيعى دارد كه اگر تأمين نشوند، زندگىِ او تهديد شده و نمى تواند دوام بياورد. پس حق طبيعىِ انسان است كه از هوا، غذا، نور، نباتات و حيوانات استفاده كند تا بتواند به حيات خود ادامه دهد. در يك جمله، استفاده يك موجود از آن چه نيازهاى طبيعى او را تأمين مى كند، حق طبيعىِ او است و كسى نمى تواند مانع اين استفاده نشود. بعضى از طرفداران حقوق طبيعى، متفرع بر اين نظريه كلى نظريه هاى جنجال برانگيزى را ارائه كرده اند؛ مثلا اظهار كرده اند كه طبايع انسان ها با هم متفاوتند و بعضى از انسان ها داراى مزايا و برترى هاى طبيعى هستند. از يونانيان قديم، كسانى بر اين عقيده بودند كه نژاد يونانى، برتر است و ساير انسان ها وحشى و بربرى هستند. پس تمدن، حق يونانيان است و ديگران بايد زير سلطه آن ها باشند.
در قرن معاصر نيز بعضى نژادپرستان گفته اند كه نژاد ژرمن برترين نژادها است و بايد بر سراسر جهان تسلط يابد. ايدئولوژىِ حزب نازيسم هيتلرى اين ايده را دنبال مى كرد و تا آن جا پيش رفت كه آتش جنگ جهانى دوم را برافروخت و آن همه كشتار و خسارت را بر دنيا تحميل كرد. نظير اين گرايش ها اكنون نيز هست و هر روز گزارش ها و خبرهايى از فعاليت هاى نژادپرستانه، در گوشه و كنار جهان، منتشر مى شود.
? صفحه 139?
نقد نظريه حقوق طبيعى
عده اى بر نظريه حقوق طبيعى، خرده گرفته اند كه اين اصل، كارآيى لازم را ندارد؛ مثلا دو حيوان كه هر يك مايل است از گوشت ديگرى استفاده كند، آيا مى توان گفت كه حق هر كدام از آن دو، اين است كه از گوشت ديگرى استفاده كند؟
يا اگر برخى از انسان ها خواستند انسان هاى ديگر را به بردگى بكشند و به دليل اين كه امتيازاتى بر آن ها دارند و از فراست، هوش، علم و قدرت بدنى بيش ترى برخوردارند، تسلط بر آنان را حق خود دانستند، آيا مى شود گفت كه چون اين نژاد، اين ويژگى ها را دارد، حق طبيعى اش اين است كه بر ديگران تسلط يابد و آنان را به بردگى بكشد؟
منتقدان نظريه حقوق طبيعى معتقدند كه اين طرز تفكر، از يك نوع احساس خود برتربينىِ انسان برمى خيزد؛ يعنى خودخواهى و خودمحورى انسان، او را واداشته است تا خويش را از ديگر موجودات برتر بداند و باور كند كه موجودات ديگر بايد در خدمت او باشند و حق طبيعىِ او اين است كه بتواند از همه موجودات ديگر به نفع خود استفاده كند؛ اما اين سخن، پايه و اساسى ندارد و از كجا كه موجود ديگرى اشرف از انسان نباشد؟