عواطف اجتماعى در قرآن

همان طور كه قبلا گفتيم، جامعه جهانى، كه اسلام به عنوان ايدآل مطرح مى كند، هنوز تحقق نيافته و در حال حاضر نيز تحقق يافتنى نيست؛ اما اگر مردمى طالب حق باشند، مى توانند بر محور دين و بر اساس تعاون بر برّ و تقوا، جامعه اى نازل تر را تحقق بخشند. هنگامى كه چنين جامعه الهى اى بر اساس حق، در اعتقاد و عمل، تأسيس شد و اعضاى آن در قالب دستورات و قوانين دينى با هم ارتباط برقرار كردند، ميان اعضاى جامعه، عاطفه خاصى به وجود خواهد آمد. البته، همان گونه كه قبلا گفتيم رابطه عاطفى،

1ـ مائده/ 2.
? صفحه 103?
گاهى در اثر عامل طبيعى به وجود مى آيد و گاهى عامل عقلانى، كه در پيدايش اين عواطف اجتماعى، عوامل عقلانى مؤثرند.
اعضاى اين جامعه، درك مى كنند كه تلاش همه اعضا براى يك هدف است و همه براى يكديگر مفيد هستند. اين درك، عواطف و محبت را در ميان ايشان برمى انگيزد و به همبستگىِ اجتماعى آن ها استحكام مى بخشد. اين همان الفت و محبتى است كه بين مؤمنان به وجود مى آيد و خداوند به عنوان يكى از بزرگ ترين نعمت هاى خود از آن ياد كرده و اعطاى اين نعمت را بر مؤمنان منت نهاده و همواره به آنان يادآورى و توصيه مى كند كه قدر اين نعمت را بدانند و براى دوام آن بكوشند. خداوند در اين باره مى فرمايد:
(وَاْذكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ اِذْ كُنْتُمْ اَعْداءً فَاَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَاَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ اِخْواناً)(1).
نعمت خدا را بر خودتان به ياد آوريد كه دشمنان هم بوديد، پس خداوند ميان دل هاتان انس و الفت برقرار كرد و در سايه نعمت او برادران هم شديد.
پيش از اسلام، قبايل عرب با هم دشمن بودند و علت دشمنىِ آنان مسائل مادى زندگى بود. تزاحم در امور مادى، در ميان آن ها عاطفه اى منفى ايجاد كرده بود. اسلام آمد و همه را گرد محور حق جمع كرد و آن عاطفه منفى خنثى شد. اسلام با دادن بينش درست و مبارزه با بينش هاى غلط، ريشه آن عواطف منفى را خشكاند و مردم به سوى ارزش ها و اهداف معنوى جلب شدند، دشمنى ها كه ريشه مادى داشت، به بركت اسلام، به فراموشى سپرده شد و به جاى آن، در ميانشان رابطه عاطفىِ مثبت بر اساس دين حق به وجود آمد. خداى متعال دل هاشان را با يكديگر مهربان ساخت و در سايه اسلام، همه با هم برادر شدند. اين نعمت را بايد گرامى داشت و با توجه بيش تر، روابط عاطفىِ متقابل و برادرىِ دينى را تقويت كرد تا مصالحى كه از زندگىِ اجتماعى انتظار مى رود، به صورت بهترى تأمين شود.
در آيه اى ديگر آمده است:
(وَاَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ اَنْفَقْتَ ما فى اْلاَرْضِ جَمِيعاً ما اَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلكِنَّ اللَّهَ اَلَّفَ بَيْنَهُمْ اِنَّهُ عَزِيزٌ

1ـ آل عمران/ 103.
? صفحه 104?
حَكِيمٌ)(1).

خداوند ميان دل هاشان انس برقرار كرد. تو اگر همه آن چه را از ماديات كه در زمين هست، هزينه و انفاق مى كردى، نمى توانستى دل هاشان را با هم مأنوس كنى ولكن خداوند آنان را با هم مأنوس و مهربان كرد، كه او عزيز و حكيم است.
اين آيه، خطاب به پيغمبر اكرم مى فرمايد كه اگر تو همه دارايى هاى روى زمين را در اختيار مى داشتى و همه را صرف مى كردى، نمى توانستى اقوام مختلف عرب را با هم مهربان كنى؛ اما خداى متعال با نعمت اسلام، دل هاى ايشان را به هم نزديك و آنان را با هم مهربان كرد؛ يعنى صرف نظر از اين عامل الهى، كه يك عامل معنوى و حاكم بر دل هاى مردم است، اگر تو مى خواستى همه دارايى هاى روى زمين را به كار گيرى تا آنان با هم انس بگيرند، در اين كار موفق نمى شدى. پس وحدت و همبستگىِ مردم مسلمان با هم، نعمت بزرگى است كه در سايه اسلام و ايمان به خدا به وجود آمده و ارزش آن از همه نعمت هاى مادى بيش تر است؛ زيرا همه اموال روى زمين اگر يك جا صرف مى شد كه تنها بين طوايف عرب دوستى برقرار شود، سودى نداشت؛ اما اكنون، همه مسلمانان، اعم از عرب و غيرعرب، در سايه اسلام و بدون صرف مال، با هم انس پيدا كرده اند كه اين انس و محبت متقابل، براى تأمين مصالح مادى و معنوى اين جامعه، بسيار مؤثر و ارزش آن از همه نعمت هاى مادى بالاتر است.
آيه هاى ديگرى نيز هست كه مؤمنان را به خاطر عواطف خاصى كه آنان را به كمك يكديگر واداشته است، ستايش مى كنند؛ از جمله:

(وَالَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَالاِْيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ اِلَيْهِمْ وَ لايَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمّا اُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلى اَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُوْلئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَالَّذِينَ جاؤُا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْلَنا وَلاِِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالاِْيمانِ وَ لا تَجْعَلْ فى قُلُوبِنا غِلاًَّ لِلَّذِينَ امَنُوا رَبَّنا اِنَّكَ رَؤُفٌ رَحيمٌ)(2).
و كسانى كه خانه و شهر و ديار خود و زمينه دينىِ مردم را قبل از آمدن مهاجران به مدينه فراهم كردند و كسانى را كه به سويشان از مكه هجرت كردند، دوست مى داشتند

1ـ انفال/ 63.
2ـ حشر/ 9 و 10.
? صفحه 105?

(به آن ها از مواهب زندگىِ خود مى بخشيدند) و نسبت به آن چه كه به آن ها اعطا كرده بودند، در دل احساس نياز نمى كردند و آنان را بر خود برمى گزيدند (و اموال خود را به آنان مى دادند) گرچه كه خود نياز به آن مى داشتند و آنان كه خود را از خطر بخل حفظ كنند، در حقيقت رستگار شده اند. و كسانى كه پس از مهاجران و انصار آمدند، مى گويند: بار پروردگارا! ما و برادران ما را، كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند، ببخش و در دل ما كينه نسبت به مؤمنان قرار مده كه تو رؤوف و مهربانى.
مؤمنان مدينه، كه با تعبير انصار از آن ها ياد مى شود، به مهاجران، كه از مكّه آواره و بى سروسامان شده بودند، محبت مى كنند و از صرف اموال خود و سروسامان دادن به آنان هيچ دريغ نمىورزند، ايثارگرانه، آنان را بر خود ترجيح مى دهند و خود به رستگارى و فلاح مى رسند؛ چرا كه هر كس خود را از عامل خطرناك و زيانبار بخل برهاند، رستگار شده است.
بايد توجه داشت كه همه اين آمادگى ها و ازخودگذشتگى ها، كه انصار نسبت به مهاجران روا داشتند، نتيجه محبت ها و عواطفى بود كه در سايه اسلام در بين انصار و مهاجران به وجود آمده بود و در حقيقت، اسلام بزرگ ترين سرچشمه جوشان عواطف در سينه مسلمان ها بود. نسل هاى بعدىِ از مسلمانان نيز آن گاه كه به ايثار و فداكارىِ مسلمانان و مؤمنان صدر اسلام، در راه اسلام و نسبت به يكديگر مى انديشند، به ايشان دعا مى كنند و اين يادآورى، آنان را وامى دارد كه بگويند: پروردگارا! در دل ما كينه هيچ مؤمنى را قرار نده. و بدين ترتيب، بيش از پيش، محبت ها و عواطف مؤمنان، در مورد يكديگر برانگيخته مى شود. در انتهاى اين آيه، جمله (رَبَّنا اِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ)به اين نكته اشاره دارد كه مهر و محبت مؤمنان به يكديگر، در واقع، پرتوى است از رأفت و رحمت ذات پاك خداوند به خلق خود.
اگر در جامعه اى روابط معنوى مطرح نباشد و اعضاى آن بر اساس مصالح مادىِ خود، روابط اجتماعى داشته و محور عواطف و دوستى هايشان، ماديات باشد، چنين عواطفى خطرناك است و ايشان را به سوى شقاوت سوق مى دهد. كفار به خاطر منافع مادى مشتركى كه داشتند، همديگر را دوست مى داشتند و يارى مى كردند و اين
? صفحه 106?
همبستگىِ آنان خطر بزرگى براى اسلام و زيان جبران ناپذيرى براى خودشان بود كه همگىِ آنان را از معنويت و سعادت حقيقى دور مى كرد. در قرآن كريم به نمونه هايى از اين عواطف اشاره شده است. از آن جمله، در داستان ابراهيم آمده است:
(وَ قالَ اِنَّما اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ اَوْثاناً مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فى الْحَيوةِ الدُّنْيا)(1).
ابراهيم (به بت پرستان عصر خود) گفت: اين كه بتهايى جز خدا برگرفته ايد، براى آن است كه اساس مودّت و دوستىِ شما باشد در زندگىِ دنيا.
ابراهيم به بت پرستان مى گفت: اين كه بت پرستى در جامعه شما رواج پيدا كرده، نه به خاطر اين است كه آن را آيين حقيقى تلقى كرده و با پژوهش و تحقيق، بت پرستى را برگزيده و به آن واقعاً اعتقاد داريد، بلكه شما منافع مادى مشترك داريد و بت پرستى را محور قرار داده ايد تا منافع مادىِ زندگى شما تأمين شود. چنين وحدتى، هر چند مصالح زندگىِ مادى را تأمين مى كند، اما از نظر معنوى و اخلاقى ارزشى ندارد. ارزش همبستگى هاى اجتماعى، وابسته به اين است كه به دنبال هدف صحيح به وجود بيايند و براى تأمين مصالح معنوى مشترك مفيد باشند. در غير اين صورت، هرچند از جهت مادى مفيد باشند، اما به لحاظ معنوى زيانبار است و پشيمانى مى آورد. از اين رو، خداوند مى فرمايد: بسيارى از كسانى كه در اين جهان دوست يكديگرند و با هم روابط صميمى دارند، در روز قيامت دشمن هم خواهند بود(2) و از آن جا كه در قيامت، ديگر منافع مادى كارساز نيست و مى فهمند همان دوستان سبب عذاب ايشان شده اند، آرزو مى كنند كه اى كاش با آنان دوست نمى شدند.(3) تنها دوستىِ پايدارى كه در قيامت هم مفيد است، دوستى بر محور ايمان و تقوا است.