. اصل تأمين نيازهاى عاطفى

عامل دوم، پيدايش رابطه عاطفى، ميان مرد و زن است كه آن دو را دلسوز و يار و حامىِ يكديگر قرار مى دهد. خداوند متعال انسان ها را طورى آفريده كه وقتى نيازها و مصالح يكديگر را تأمين مى كنند، به تدريج رابطه اى عاطفى ميانشان ايجاد مى شود و رشد مى كند. اين عاطفه، به شكلى نيرومند و به طور طبيعى، بين دو همسر به وجود مى آيد و مى تواند نقش مهمى در تأمين مصلحت كل خانواده ايفا كند. مى توان گفت كه نيرومندترين عامل دوام و رشد خانواده، عاطفه و محبت اعضاى خانواده به يكديگر است. بنابراين، به حكم عقل، اگر زندگىِ خانوادگى، ضرورت داشته باشد، بهترين عامل براى استحكام و بقاى آن، برانگيختن عواطف متقابل افراد خانواده، نسبت به يكديگر است.
البته منظور اين نيست كه عواطف ارزش مطلق دارند و هيچ حد و مرزى براى آن وجود ندارد؛ زيرا ارزش اين عواطف، از مصلحت كلى خانواده برمى خيزد و ارزش خانواده نيز تابعى از ارزش ها و مصالح كلىِ جامعه است. بنابراين، تا آن جا كه در تأمين اين گونه مصالح، نقش مثبت داشته باشد، ارزش مثبت نيز دارد. بنابراين، عواطف و احساسات بايد در كنترل عقل قرار گيرند و به وسيله آن، رهبرى شوند. ارزش فعاليت هاى عاطفى تا جايى است كه عقل، آن را امضا كند. البته فعاليت هاى عاطفى در محيط خانواده، در بيش تر موارد، مورد تأييد و تحسين عقل قرار مى گيرند؛ زيرا در بيش تر موارد، تحكيم خانواده و تأمين مصالح كلىِ جامعه را به دنبال دارند.
از آن چه گذشت، نتيجه مى گيريم كه اهميت دادن به روابط عاطفى در ميان اعضاى خانواده، يك اصل بوده و آن چه كه اين گونه روابط را سست كند، نامطلوب است؛ زيرا بنيان خانواده را متزلزل مى سازد. پس برخورد عاطفى، دومين اصلى است كه تقويت و رشد آن مى تواند در تحقق ارزش هاى خانواده، تأثير مثبت داشته باشد. بنابراين، حتى در زمينه عواطف خانوادگى نيز رعايت حد اعتدال و پرهيز از افراط و تفريط، ضرورى است. اعتدال آن تا آن جا است كه در ضمن تقويت روابط خانوادگى و تحكيم بنياد خانواده، هيچ گونه سهل انگارى را در انجام وظايف اجتماعىِ خانواده، به دنبال نداشته باشد. تفريط در عواطف خانوادگى، همان بى توجهى، عدم احساس
? صفحه 73?

مسئوليت و كمبود محبت اعضاى خانواده به يكديگر است كه خانواده را متزلزل و استحكام آن را تهديد مى كند، و افراط در آن، به اين معنا است كه روابط خانوادگى، آن چنان اصالت پيدا كند كه به روابط اجتماعىِ خانواده هم سرايت كرده و اعضا را از انجام وظايف خود در اجتماع، باز دارد؛ مانند آن كه دلبستگىِ دو همسر به يكديگر، مرد را از رفتن به جهاد يا مسافرت هاى ضرورى باز دارد.
اگر ما ملاك ارزش را منحصر در عاطفه مى دانستيم و آن را به طور مطلق، اساس ارزش معرفى مى كرديم، چنان كه بعضى از فلاسفه اخلاق گفته اند، چنين مبنايى طرز فكر ما را در مورد خانواده تغيير مى داد و در مورد جمع ميان وظايف اجتماعى و توقعات خانوادگى، با مشكل روبه رو مى شديم؛ اما در فلسفه اخلاق اسلامى، عاطفه به طور مطلق، محور ارزش هاى اخلاقى نيست، بلكه تنها يكى از انگيزه هاى كار اختيارى است كه ارزش آن به وسيله عقل تعيين مى شود و مصالح و ارزش هايى بالاتر از آن نيز وجود دارد. خداوند مى فرمايد:
(قُلْ إِنْ كانَ ابائُكُمْ وَ أَبْنائُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَأَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُم.... أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهاد فى سَبِيلِهِ فَتَربَّصُوا حَتّى يَأْتِىَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ)(1).
بگو: اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و نزديكانتان ... در نزد شما محبوب تر از خدا و رسول او و جهاد در راه او هستند، پس منتظر امر خدا باشيد.
اين تهديد، متوجه كسانى است كه در عواطف خانوادگى، راه افراط را در پيش مى گيرند، تا آن جا كه از انجام وظايف الهى و اجتماعى باز مى مانند. پس عواطف، اساس مطلق و محور اصلىِ ارزش اخلاقى نيستند و خود بايد در قيد و بندهاى ديگرى قرار گيرند تا داراى ارزش اخلاقى باشند. بنابراين، عواطف خانوادگى نبايد مانع از انجام وظايف اجتماعى شوند؛ زيرا جولانگاه آن، محيط خانواده است و نبايد از آن تجاوز شود و موجب سهل انگارىِ انسان در انجام وظايف اجتماعى گردند؛ اما همان طور كه گفتيم، رعايت آن در محيط خانواده، يك اصل است و تقويت آن، تأمين بهتر مصالح خانواده را به دنبال دارد؛ زيرا وقتى انسان

1ـ توبه/ 24.
? صفحه 74?

كسى را دوست مى دارد، تلاش مى كند تا مصالح او تأمين شود و در هرجا كه عواطف متقابل وجود دارد، همه افراد، سعى در پيشرفت يكديگر دارند. آن چه انسان را از اين همدلى و هميارى باز مى دارد، خودخواهى و خودمحورىِ افراد است كه به اساس خانواده لطمه مى زند و بنياد آن را سست و متزلزل مى سازد. شناخت عواملى كه در زندگىِ خانوادگى، خودمحورى و خودخواهىِ اعضاى خانواده را برمى انگيزند، نيازمند بررسى هاى دقيق روان شناختى است؛ اما مى توان گفت كه خودخواهىِ انسان غالباً ريشه در عقده هايى دارد كه قبل از تشكيل خانواده، در انسان به وجود آمده است. رفتارهاى تحقيرآميزى كه از سوى والدين يا ديگران، در دوران كودكى، با انسان شده است، در روح او اثرى بر جاى نهاده كه به زودى از بين نمى رود و او را پيوسته و به طور ناخودآگاه، منتظر فرصتى براى جبران نگاه مى دارد.
دو همسر نامهربان، خودشان هم متوجه نيستند كه چه عاملى آنان را وادار به رفتارهاى نادرست مى كند؛ اما دانشمندان با بررسى هاى دقيق، به اين نتيجه رسيده اند كه تحقيرهايى كه در دوران كودكى، در محيط خانواده، مدرسه يا اجتماع، با افراد مى شود، آثارى منفى در روح آنان بر جاى مى نهد كه براى جبران يا انتقام گيرى، به انتظار فرصت مى نشينند. كودكى كه رنج كشيده و والدينش او را تحقير كرده اند، آن گاه كه خود، پدر يا مادر شد، او نيز همان نقش را بازى مى كند و فرزندان خود را تحقير مى كند و اين، تقريباً يك جريان طبيعى است. البته تحليل ساده اش اين است كه اين عادت را از پدر و مادرش آموخته است؛ اما تنها آموختن نيست، بلكه يك انگيزه روانىِ ناخودآگاه نيز دارد. كسانى كه در محيط اجتماعى، از فرمان بردارى و زور شنيدن از ديگران، رنج برده اند، به جاى عبرت گرفتن و پرهيز از آن، خود به ايفاى همان نقش مى پردازند و آمريّت و زورگويى خود را بر ديگران تحميل مى كنند و حتى در اين زمينه، از آيات و روايات و احكام الهى نيز سوءاستفاده مى كنند؛ مثلا اگر اسلام در بعضى آيات يا روايات به زن فرمان مى دهد كه از مرد اطاعت كند، بدون آن كه به منظور و فلسفه اصلىِ آن توجه كنند، آن را دستاويزى براى زورگويى و تحميل افكار و نظريات خود بر اعضاى خانواده قرار مى دهند، در صورتى كه هيچ گاه چنين زورگويى هايى مورد نظر نيست و كسى كه چنين
? صفحه 75?

كند، پيش خدا مسئول خواهد بود. محدوده دستورات مرد، به عنوان مدير، در محيط خانواده، مشخص است و بايد در همان حد به مديريت خانواده بپردازد تا جمع خانواده پراكنده نشود؛ اما اين هيچ گاه به معناى فرمان روايى مطلق مرد، در محيط خانواده نيست.
به هر حال، از ديد اسلام، اساس زندگىِ خانوادگى، بر محبت است. خداوند در قرآن مى فرمايد:
(وَ مِنْ اياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا اِلَيْها وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً)(1).
يكى از نشانه هاى خداوند، اين است كه براى شما از جنس خودتان، همسرانى آفريد تا در كنارشان بياراميد و ميان شما و همسرانتان مودت و رحمت برقرار ساخت.

البته منظور اين نيست كه خداوند به طور جبرى و تكوينى و بدون وجود اسباب اختيارى، چنين محبتى را در ميان دو همسر ايجاد مى كند و همين كه صيغه عقد جارى شد، خود به خود و به صورت جبرى، آن دو، دلباخته يكديگر مى شوند، چنان كه گويى كلمات و صيغه عقد، افسونى است كه ايجاد محبت مى كند، بلكه منظور اين است كه وقتى زن و مرد، عقد همسرى بستند و قرار گذاشتند يك عمر با هم و در كنار هم زندگى كنند، به تدريج، عواطف خاص، نسبت به يكديگر در آن دو به وجود مى آيد و رشد مى كند.
پيدايش اين گونه روابط عاطفى، در ميان دو همسر، هم در تكوين و هم در تشريع، مورد نظر پروردگار متعال است. هدف خداوند اين است كه ميان دو همسر، مودت و مهر و محبت برقرار باشد و در كنار هم احساس آرامش كنند. بنابراين، اصل در زندگىِ خانوادگى، وجود فضايى آرام و محبت آميز است و زن و شوهر بايد سعى كنند كه در محيط خانواده، ميان اعضا، آرامش به وجود آيد و روز به روز، عواطف و محبتشان به هم بيش تر شود. اين، دومين اصل حاكم بر خانواده است.
البته در زندگىِ اجتماعى، گاهى مشكلات و اختلاف هايى پيش مى آيد كه اگر ادامه پيدا كند، فضاى آرامش و آسايش در خانواده، تيره شده و پايه هاى مهر و محبت همسران فرو خواهد ريخت؛ يعنى عواطف حاكم بر خانواده، با همه قدرتش، نمى تواند از بروز اين مشكلات و اختلاف ها، پيشگيرى كند. از اين رو، لازم است اصول و راه هاى ديگرى براى حل اين اختلاف ها و پيشگيرى از متلاشى شدن زندگىِ خانوادگى، مطرح شود.

1ـ روم/ 21.
? صفحه 76?

اسلام براى پيشگيرى از اين مشكلات و حل اين اختلاف ها اصول ديگرى را ارائه مى دهد. در اين جا ما چهار اصل ديگر، از اين اصول را بيان مى كنيم: اصل مشاوره، اصل سرپرستى مرد در خانواده، اصل حكميت و اصل انعطاف پذيرى و چشم پوشى.
براى توضيح بيش تر مى توان گفت كه دو نوع اختلاف ممكن است در خانواده به وجود آيد و فضاى عاطفىِ خانواده را بر هم بزند:
الف) گاهى هدف زوجين چيزى جز تأمين مصالح خانواده نيست و هر دو به دنبال يك هدف مشترك، يعنى تأمين مصالح خانواده هستند؛ اما براى رسيدن به اين هدف مشترك، دو راه مختلف را دنبال مى كنند؛ يعنى در مورد راه رسيدن به مصلحت خانواده، اختلاف نظر دارند.
مثلا هر دو اتفاق نظر دارند كه براى تأمين نيازهاى اعضاى خانواده، بايد درآمد معيّنى داشته باشند. بدين رو، زن پيشنهاد مى كند كه او نيز در خارج از خانواده، شغلى داشته باشد و در تأمين هزينه خانواده سهيم باشد به شرطى كه مرد هم مقدارى از وقت خود را صرف كارهاى درون خانه كند؛ اما مرد با اين پيشنهاد مخالف بوده و مايل است حتى با انجام اضافه كارى، خود تمام هزينه خانواده را تأمين كند و همسرش به جاى اشتغال به كار در خارج از منزل، در خانه بماند و عهده دار خانه دارى و پرورش فرزندان شود. اين اختلاف نظر مى تواند منشأ اختلاف ميان دو همسر شود.
ب) اختلاف هايى كه از منافع شخصى و خودخواهى هاى زوجين يا يكى از آن دو
به وجود مى آيد؛ مانند آن كه زن بخواهد، نه براى تأمين مصالح اجتماعى يا خانوادگى، بلكه صرفاً براى سود شخصىِ خويش، در خارج از منزل شغلى داشته باشد و مرد
هم، نه براى تأمين مصالح جامعه يا خانواده، بلكه تنها براى اعمال قدرت و نفوذ وجبران تحقيرهاى گذشته خود، با همسر خود مخالفت كند و در خانه ماندن را بر او تحميل كند. در چنين مواردى، كه زوجين يا در تشخيص مصلحت خانواده اختلاف پيدا مى كنند و يا خواسته ها و منافع شخصىِ آن دو با هم تزاحم پيدا مى كند، عاطفه كارآيى لازم را ندارد. از اين رو، اسلام براى رفع اين اختلاف ها راه هايى را پيشنهاد كرده است كه ما زير عناوين اصل سوم تا اصل ششم، به توضيح اين اصول مى پردازيم: