. صراحت

صراحت در سخن گفتن، نقطه مقابلِ گنگى، ابهام و دو پهلوبودن سخن است. گاهى، به ويژه سياستمداران سخنان دو پهلو مى گويند، به طورى كه قابل تفسيرهاى مختلف باشد و در نتيجه، فكر و انديشه درونى و نيت باطنى و دوستى يا دشمنى و مخالفت يا موافقت آنان آشكار نشود. گاهى هم برعكس، انسان مقصود خود را آشكارا و صريح به شنونده تفهيم مى كند به گونه اى كه نمى توان آن را بر معانى ديگرى حمل كرد. مى توان گفت كه در بعضى موارد، صراحت در كلام لازم است. جايى كه پاى مصالح اساسىِ انسان و اجتماع در ميان باشد، ناگزير بايد با صراحت سخن گفت تا از تفسيرها و تحليل هاى دلخواهانه ونادرست، كه منطبق برمنافع گروهى ياشخصى است، جلوگيرى شود.
انبيا(عليهم السلام) در ابلاغ رسالتشان و در بيان هدفى كه از نهضتشان داشتند، به هيچ وجه اجمال گويى نمى كردند و هنگامى كه با مخالفينشان رو به رو مى شدند با صراحت به آن ها مى گفتند كه عقيده ما مخالف عقيده شما است. حضرت ابراهيم(عليه السلام) با صراحت به دشمنان خدا و بت پرستان مى گفت:
(وَبَدا بَيْنَنا وَبَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ اَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاْللّهِ وَحْدَهُ)(1).
ميان ما و شما براى هميشه دشمنى و كينه پيدا شده (و هيچ عاطفه و محبتى با شما نداريم) تا وقتى كه به خداى يگانه ايمان بياوريد. و بدين گونه به آنان مى فهماند كه اين يك مسئوليت اساسى و اصل هدف ما است و به هيچ وجه قابل بحث و مذاكره نيست.

1ـ ممتحنه/ 4.
? صفحه 330?

در زمان پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) نيز كفار، بسيار ميل داشتند كه مسلمان ها به گونه اى با ايشان كنار بيايند و شايد در بين مسلمان ها و مؤمنان هم كسانى محافظه كار و راحت طلب بودند و نمى خواستند كار به جنگ و جدال بكشد كه خداوند در قرآن به آن اشاره كرده، مى فرمايد:
(وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ)(1).
دوست مى داشتند كه قدرى نرمش و انعطاف داشته باشى تا آن ها هم با تو كنار بيايند و نرمش داشته باشند.
اما بايد توجه داشت كه در مسائل اصولى، جايى براى انعطاف، نرمش، اغماض و چشم پوشى وجود ندارد و بر چنين مسائلى بايد با صراحت و قاطعيت تأكيد كرد. قرآن هم در موارد مختلف نشان مى دهد كه در بعضى مسائل نمى توان با انعطاف و سستى و مداهنه برخورد كرد؛ مانند:

(قُلْ يا اَيُّها الْكافِرُونَ * لا اَعْبُدُ ما تَعْبُدُون * وَ لااَنْتُمْ عابِدُونَ مااَعْبُدُ * وَلااَنَا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ * وَ لااَنْتُمْ عابِدُونَ مااَعْبُدُ * لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِىَ دِينِ)(2).
بگو: اى كافران! من نمى پرستم بت هايى را كه شما مى پرستيد و شما نيز پرستنده خدايى نيستيد كه من مى پرستم. نه من پرستنده بت هاى شما مى شوم، نه شما پرستنده خداى من. دين شما براى خودتان و دين من هم براى خودم.
خداوند در اين سوره به پيغمبر دستور مى دهد كه با صراحت به آن ها بگويد: دين چيزى نيست كه ما با شما درباره آن مصالحه كنيم و مثلاً قرار بگذاريم كه يك روز بت هاى شما را بپرستيم و يك روز خداى ما را. مسائل اصولى، سروكار با سرنوشت واقعىِ انسان ها و كمال حقيقيشان دارند و به هيچوجه نبايد قربانىِ سهل انگارى و انعطاف پذيرى و اجمال گويى شوند. البته در ديگر موارد جزئى، گاهى ممكن است مصالحى ايجاب كند كه سخن صريح نگوييم و اظهارات، همراه با نوعى مجامله و انعطاف باشد.