ز) شيوه داستانى

گاهى قرآن، براى ترغيب مردم به انفاق، از شيوه داستانى استفاده مى كند كه در اين جا يكى از آن ها را نقل مى كنيم. در سوره قلم آمده است: چند برادر با هم باغى داشتند كه ميوه هاى خوبى به بار آورده بود؛ ولى آن ها توطئه كردند تا پيش از آن كه فقرا به سراغشان بيايند، صبح خيلى زود بروند و ميوه هاى باغ را بچينند تا اين كه با ديدن فقرا مجبور نشوند مقدارى از آن ها را به آنان بدهند و چون نيتشان اين بود، خدا بلايى نازل كرد و باغشان سوخت. صبح كه آمدند، هيچ ميوه اى باقى نمانده بود:
(اِنّا بَلَوْناهُمْ كَما بَلَوْنا اَصْحابَ الْجَنَّةِ اِذْ اَقْسَمُواْ لَيَصْرِمُنَّها مُصْبِحينَ * وَلايَسْتَثْنُونَ * فَطافَ عَلَيْها طائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَهُمْ نائِمُونَ * فَاَصْبَحَتْ كالْصَّريمِ * فَتَنادَوْا مُصْبِحينَ * اَنِ اغْدُواْ عَلى حَرْثِكُمْ اِنْ كُنْتُمْ صارِمينَ * فَانْطَلَقُواْ وَهُمْ يَتَخافَتُونَ * اَنْ لا يَدْخُلَنَّها الْيَوْمَ عَلَيْكُمْ مِسْكِينٌ * وَغَدَواْ عَلى حَرْد قادِرِينَ * فَلَمّا رَأَوْها قالُواْ اِنّا لَضالُّونَ * بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ)(2).

1ـ ال عمران/ 180.
2ـ قلم/ 17 ـ 27.
? صفحه 316?

ما كافران را همانند صاحبان آن باغ، مبتلا كرديم: صاحبان آن باغ قسم خوردند كه صبح زود ميوه اش را بچينند و چيزى از آن خارج نكنند و به فقرا ندهند. اين بود كه شبانگاه كه آن ها در خواب بودند، آتشى و بلايى بر باغ افتاد كه درختانش چون خاكستر شد. صبحگاه (برادران و صاحبان باغ ) يكديگر را صدا كردند كه برخيزيد، صبح زود به باغ بشتابيد تا ميوه ها را بچينيم. پس برخاستند و رفتند به سوى باغ و در بين راه، آهسته در گوش هم مى گفتند: مواظب باشيد! امروز در باغ فقيرى بر شما وارد نشود، و با اشتياق و قدرت به سوى باغ شتافتند. پس چون باغ را به آن حال و وضع ديدند، از تصميم خود پشيمان شدند و با هم گفتند: ما گمراه شديم، بلكه ما محروم و بى چاره ايم. اينان غافل بودند از اين كه مالك اصلى، خدا است و همه چيز در دست قدرت او است و بايد امانت دار او باشند و خواستند نيازمندان را از اين همه نعمت خدادادى محروم كنند؛ ولى بعد متوجه اشتباه خود شدند و با باغ سوخته رو به رو گشتند.
برادرى كه اهل خير بود، به برادران ديگر گفت: اين كيفر توطئه و بدخواهىِ شما است كه تصميم گرفتيد فقرا را محروم كنيد. از اين رو، همه با هم به اشتباه خود اعتراف كردند و متوجه شدند كه بدخواهى و بخلورزىِ آن ها به محروم شدن خودشان از نعمت هاى باغ انجاميد. اين داستان، براى آنان كه چشم و گوش بازى دارند، بسيار آموزنده است. نعمت هاى دنيا هم در دست خدا است و اگر خدا در اموالشان حقوقى تعيين كرد، نبايد گمان كنند كه اين باجى است كه خدا از آن ها مى گيرد، بلكه همه اين نعمت ها را خدا در اختيارشان قرار داده تا در بوته آزمايش قرارشان دهد و مى تواند اين اموال را از ايشان پس بگيرد. پس بهتر اين است كه حقوق ديگران را رعايت كنند تا هم در دنيا اموالشان از آفات مصون بماند و هم در آخرت چندين برابر به آن ها پاداش داده شود.