درمان اساسى

گرچه ما مى توانيم با غيبت، از طريق توجه به مفاسد و عواقب آن، مبارزه كنيم؛ اما درمان اساسىِ غيبت در اين است كه ببينيم ريشه روانىِ آن چيست؛ يعنى به جاى توجه به آثار و نتايج سوء غيبت، علل و عوامل آن را مورد توجه قرار دهيم كه اگر بتوانيم ريشه آن را از بين ببريم، اصلاحات و خودسازى ما عميق تر و تأثير اجتماعىِ آن بيش تر خواهد بود. آرى، بهترين راه مبارزه با مفاسد اجتماعى، پيدا كردن ريشه هاى روانى و فردىِ آن ها است. اگر ما از اين نقطه شروع كنيم، با حسد به مبارزه بپردازيم و دل خود را از اين كثافت و آلودگى نفسانى پاك كنيم، غير از غيبت، بسيارى ديگر از بيمارى هاى روانى و آثار زشت عملى نيز، كه بر حسد مترتب مى شوند، خود به خود، از بين خواهند رفت. براى مبارزه با حسد، هم معرفت و شناخت، كه در همه مسائل اخلاقى نقش مهمى دارد، و هم رفتار و تمرين عملى مى توانند مؤثر باشند. تهذيب نفس ـ چه تخليه نفس از رذائل و چه تحليه و زينت بخشى آن به فضائل ـ از انديشيدن و علم و معرفت شروع مى شود، با تمرين عملى تداوم مى يابد و در نهايت، آثار آن، به صورت ملكات ثابتى در نفس انسان محقق و ماندگار خواهد شد.
اكنون براى آن كه بدانيم چه نوع افكار و انديشه هايى، در اين زمينه، مفيد است، موارد حسد را به طور اجمال بررسى مى كنيم.
? صفحه 240?
نخست در تعريف حسد بايد گفت: عبارت است از آرزو كردن زوال نعمتى از صاحب آن نعمت. نعمت هايى كه شخص حسود خواستار زوال آن ها است، داراى انواع مختلفى هستند كه به تنوع آن ها حسد نيز متنوع خواهد بود. گاهى منشأ حسد، نعمت هاى خدادادى است كه خود افراد در دست يابى به آن ها هيچ نقشى ندارند؛ خواه اين نعمت يك نعمت جسمى باشد؛ مانند جمال طبيعىِ يك انسان كه خود شخص، هيچ نقشى در تحصيل جمال طبيعىِ خود ندارد؛ و خواه يك نعمت روحى و روانى باشد؛ مثل برخى از امتيازات مربوط به استعداد و ذكاوت و بهره هاى هوشى، كه كم و بيش، مايه آن، خدادادى است؛ چرا كه افراد از ابتداى تولدشان از نظر هوش كاملا مساوى نيستند. هم تجارب ساده و هم دقت هاى دقيق علمى نشان مى دهند كه زمينه هوشىِ نوزادهاى انسان، در آغاز تولد يك سان نيست. پس مى توان فهميد كه درجات هوش، تا حدود بسيارى خدادادى است و كسانى كه هوششان كم تر است، مخصوصاً محصلان، در بعضى موارد، به افراد ديگرى كه بهره هوشى و فراست آنان بيش تر است، رشك مى برند.
گاهى نيز منشأ حسد، نعمت هاى اكتسابى است كه خود افراد با سعى و تلاش خود به دست مى آورند؛ مثلا كسى كه زحمت كشيده و پس انداز چندين ساله، خانه خوبى ساخته يا ماشين خوبى خريده است، مورد حسد ديگران قرار مى گيرد. البته اگر ديگران هم اين اندازه زحمت را مى كشيدند، مى توانستند مانند آن خانه يا ماشين را تهيه كنند؛ اما يا زحمت نكشيدند و تلاشى نكردند و يا با ولخرجى و اسراف و ريخت و پاش پس اندازى نكردند و نتوانستند خانه يا ماشين مورد نظر را فراهم آوردند و اكنون كه مى بينند خودشان از چنين نعمتى بى بهره اند و ديگرى از آن بهره مند است، به او رشك مى برند و آرزو مى كنند كه كاش او هم مانند خودشان از اين نعمت بى بهره بود.
در زمينه نعمت هاى خدادادى، راه مبارزه با حسد، توجه به اين حقيقت است كه آن نعمت را خداى متعال به وى داده است و اگر شخص حسود، قدرى بينديشد، به اين نتيجه خواهد رسيد كه رشك بردن به اين نعمت، به مخالفت با كار خدا بر مى گردد كه چرا اين نعمت را به او داده است و تلاش براى سلب آن نعمت از شخص متنعم و پيشگيرى از بهره مندىِ وى از آثار آن، معارضه و رويارويى با خداوند در تدبير عالم
? صفحه 241?

است. كسى كه ايمان دارد، هيچ گاه رو در رو با خداى عالم قرار نمى گيرد و در پى مخالفت با كارهاى او بر نمى آيد؛ اما از آن جا كه به اين حقيقت نكوهيده توجه ندارد كه دشمنىِ او به دشمنى با خدا برمى گردد، به شخص محسود رشك مى برد و با او دشمنى مىورزد. اگر به اين حقيقت، توجه مى داشت، اين گونه دشمنى نمى كرد.
آرى، كسانى كه مى خواهند خود را از اين بيمارى برهانند يا شخص حسود را تهذيب كنند، راهش اين است كه خود به اين حقيقت، توجه كنند و يا آن شخص ديگر را به اين حقيقت توجه دهند كه هر چه بيش تر در اين زمينه فكر شود، عامل حسد در وى ضعيف تر خواهد شد. در مورد نعمت هاى اكتسابى هم اگر معرفت نسبتاً كاملى داشته و به اين حد رسيده باشد كه دست خدا و قضا و قدر الهى را حتى در زمينه كارهاى اختيارى و نعمت هاى اكتسابى ببيند، از طريق اين معرفت مى تواند براى اصلاح بيمارىِ حسد، در خود يا ديگران، تلاش كند؛ مثلا علمى كه كسى تحصيل كرده يا مالى كه به دست آورده، يك نصيب خدادادى است، هر چند كه فعاليت اختيارىِ خود شخص متنعم نيز در اين مورد بى اثر نيست؛ ولى حتى فعاليت اختيارىِ وى هم با قدرت و توفيقات الهى تحقق پيدا مى كند. بنابراين، دشمنى در اين مورد نيز به يك شكل سر از مخالفت با قضا و قدر الهى در مى آورد.
اما در مورد كسانى كه به اين حد از معرفت و ايمان نرسيده اند، بايد از راه هاى ديگرى وارد شد كه برايشان مفيدتر باشد؛ مانند آن كه فكر كند كه اين نعمت را ديگران و از آن جمله، شخص حسود هم مى تواند به دست آورد يا فكر كند كه زوال نعمت ديگران، هيچ فايده اى براى شخصى كه رشك مى برد، در بر ندارد. انديشه هايى از اين قبيل مى تواند تا حد بسيارى آتش حسد را، كه در درونش زبانه مى كشد، فرو نشاند و از رنج درونىِ خود يا كسى را كه مى خواهد او را اصلاح كند، بكاهد.
البته گاهى تزاحم به گونه اى است كه مثلا، اگر شخص مورد حسد نمى بود، آن نعمت و موقعيت نصيب شخص مى شد؛ مانند برخى نامزدهاى انتخاباتى كه براى دست يابى به يك موقعيت اجتماعى هستند و يكى از ايشان داراى امتيازات بيش ترى است. در اين جا ديگرى با اين انديشه كه اگر او نبود، نوبت به خودش مى رسيد و خودش مى توانست به
? صفحه 242?
چنين قدرت و موقعيتى دست يابد، به وى رشك مى برد؛ زيرا زوال نعمت از او مقدمه آن است كه خودش بتواند به آن نعمت دست يابد. در چنين مواردى، تدبير مشكل تر مى شود و بايد از معرفت ديگرى استفاده كرد. در اين جا بايد چنين بينديشيم كه نعمت هاى دنيا وسيله آزمايش انسانند و هر كه نعمت بيش ترى در اختيار داشته باشد، مسئوليت بيش ترى نيز خواهد داشت، هر كه بامش بيش برفش بيش تر. بنابراين، خود اين نعمت ها منشأ سعادتى براى انسان نمى شوند و بستگى به اين دارد كه انسان از آن ها چگونه استفاده كند. ممكن است اين نعمت، منشأ كمال او نباشد و نتواند از آن به طرز درست استفاده كند كه در اين صورت، آن نعمت، نه تنها براى او فايده اى در بر ندارد، بلكه نقمت و عذاب خواهد بود.
هم چنين بايد چنين بينديشيم كه بر فرض كه دست يابى به آن نعمت، به صلاح ما هم باشد و باعث سعادت ما شود و فساد و فتنه و نقمت نباشد، اما بايد آن را با تلاش خود و خواست خدا به كف آوريم، بدون آن كه زوال آن نعمت از ديگرى را بخواهيم؛ يعنى تلاش ما بايد مثبت و مفيد باشد نه تخريبى و زيان بار. در اين صورت، تلاش انسان مفيد است و در پىِ اصلاح خويش و رفع نقاط ضعف و كسب امتيازات براى خود خواهد بود، مقدماتى را فراهم مى كند تا لياقت و شايستگىِ داشتن آن نعمت را در خويش فراهم كند. اين گونه خواستن و فعاليت كردن ـ بر خلاف حسد ورزى و آرزوى زوال نعمت از ديگران كه يك آرزو و تلاش ويرانگر است ـ كاملا مفيد و سودمند خواهد بود.
هم چنين بايد بينديشد كه حسد ورزى، يك زيان عاجل و خسرانى است كه نقداً بر خويش وارد مى كند، آسايش روح و سلامتىِ جسم خويش را به خطر مى اندازد، يك صفت رذيله اخلاقى را كسب مى كند، سعادت ابدىِ خود را به دست خود تهديد مى كند و خداى متعال را از خود ناراضى و ناخرسند مى سازد. مجموعه اين افكار و انديشه ها در سطوح مختلف، سبب مى شود تا انسان به مفاسد حسد، اين صفت مذموم و زيان بار، پى ببرد و تصميم بگيرد كه خود را از اين آلودگى پاك كند.
البته بايد توجه داشت كه تنها انديشه و مفاهيم ذهنى براى اصلاح رفتار انسان كافى و كارساز نيستند، بلكه علاوه بر فكر، بايد تصميم بگيرد و اعمال و رفتار خود را تغيير دهد
? صفحه 243?
و على رغم احساس حسادت و بر خلاف هواى نفس خود، سعى كند در برابر شخص محسود، عملا رفتارى بر خلاف مقتضاى حسد داشته باشد؛ مثلا وقتى احساس مى كند كه دوست دارد او را تحقير كند، تصميم بگيرد به جاى تحقير، به او احترام بگذارد، يا وقتى كه دوست دارد به او بزرگى بفروشد، سعى كند در برابر او تواضع و فروتنى كند و در اين رفتار خود باقى بماند تا بتواند اين صفت رذيله را از نفس خود ريشه كن سازد.
البته تذكر اين نكته لازم است كه آن چه تاكنون گفتيم، به مواردى مربوط مى شود كه شخصى نعمتى را از راه درست به دست آورده و انسان به او حسادت مىورزد؛ اما در بسيارى موارد، كسانى از راه هاى نامشروع و با حيله و تزوير و غيبت و تهمت، ديگران را از ميدان خارج مى كنند و در اين زمينه سياسى يا اقتصادى، خودشان به ناحق صاحب موقعيت هاى اجتماعى مى شوند و يا الاف و الوفى به دست مى آورند و از اين راه به جو سياسى و اقتصادىِ جامعه لطمه وارد مى كنند. در اين صورت، برخورد با چنين افراد و گروه ها و طبقاتى لازم است و به حسادت و رشك ورزى مربوط نمى شود. بنابراين، مفهوم و محتواى مطالب گفته شده، اين نيست كه مسلمان سر در لاك خود فرو برد و هيچ كارى به كار افراد و اعضاى جامعه نداشته باشد، بلكه بايد سعى كند كه در كارها و فعاليت هاى خود، انگيزه شرعى و اخلاقى داشته باشد و حسد و ديگر صفات زشت و نكوهيده، وى را وادار به عكس العمل هايى نكند.