كنترل حقوقى و اخلاقىِ هتك حيثيت

اكنون كه روشن گرديد كه مسئله امنيت آبرو و حيثيت، نقش مهمى در تحكيم روابط اجتماعى و هم زيستىِ انسان ها دارد و ضربه خوردن حيثيت افراد، پيوندهاى اجتماعى و هم زيستىِ مسالمت آميز را تهديد مى كند اين پرسش مطرح مى شود كه چگونه مى توان از ضربه خوردن آبرو و حيثيت افراد و اعضاى جامعه پيشگيرى كرد؟
در پاسخ بايد گفت كه براى پيشگيرى از ضربه هاى حيثيتى، از دو عامل و انگيزه حقوقى و اخلاقى استفاده مى شود.
در ميدان حقوق، همه نظام هاى حقوقى، كم و بيش، تجاوز به حيثيت و آبروى افراد ديگر را جرم تلقى مى كنند و براى مرتكبان آن، مجازات هايى مثل زندان و جرايم نقدى قرار داده اند. در اسلام نيز براى بعضى از موارد، كه اهميت زياد دارند، مجازات هايى تعيين شده كه در اصطلاح فقهى يا نظام حقوقىِ اسلام، به آن ها «حدود» گفته مى شود و در باب مستقلى از كتاب هاى فقهى، به نام كتاب «حدود»، كمّ و كيف آن ها تبيين مى شود.

1ـ ال عمران/ 159.
? صفحه 229?
يكى از موارد عمده اى كه در فقه اسلام، داراى حد است، دادن نسبت ناروا و متهم كردن افراد به فساد و فحشا است كه در فقه، به آن "قذف" گفته مى شود. اگر كسى نسبت كار زشت و ناروايى، مثل زنا يا لواط، به ديگرى بدهد، شرعاً بايد حد قذف بر او جارى شود؛ زيرا با اين ادعا حرمت فرد متهم را هتك و حيثيت او را بر باد داده است؛ مگر آن كه بتواند به كمك چهار شاهد عادل، درستى مدعاى خويش را اثبات كند. در غير اين صورت، حتى اگر سه شاهد عادل هم بر درستىِ گفته او شهادت دهند، علاوه بر فرد مدعى، آن سه شاهد را نيز مجازات خواهند كرد. در مواردى هم كه حد شرعى تعيين نشده، اسلام به حاكم شرع اجازه داده است كه با صلاح ديد و تشخيص خود، متجاوز را مجازات كند. اين نوع مجازات ها را در اصطلاح فقه "تعزير" مى نامند.
و اما از نظر اخلاقى يا پيشگيرى از تجاوز متجاوز با شيوه هاى اخلاقى، چگونه مى توان انگيزه هايى در درون افراد به وجود آورد كه خود به خود، از اين كارها اجتناب كنند و به علاج اين بيمارىِ خويش بپردازند؟
در پاسخ بايد گفت كه اسلام با دو شيوه اخلاقى به علاج اين بيمارى پرداخته است كه يكى از اين دو، تأثيرش سريع تر و گسترده تر است و ديگرى عميق تر و پايدارتر. شيوه نخست، توجه دادن به آثار سوء و نتايج تلخى است كه براين كارها بار مى شود و سعادت افراد را به خطر مى اندازد. توهين به ديگران، غيبت كردن و تهمت زدن به آن ها علاوه بر اين كه آبروى فرد مورد تجاوز را در جامعه مى برد، براى خود افراد متجاوز نيز آثار بد و ثمرات تلخى به دنبال دارد؛ مثلا باعث نقص و كمبودى در كمالات نفسانىِ آنان مى شود و در نهايت، سعادت اخروى و زندگىِ جاودان آنان را تهديد مى كند. قرآن در تربيت اخلاقىِ خود، به خوبى از اين روش استفاده مى كند. از طريق انذار يا ترسانيدن انسان از نتايج تلخ كارهاى زشت خود و تبشير يا مژده دادن به نتايج شيرين كارهاى خوب، وى را به كارهاى خوب وامى دارد و از كارهاى بد دور مى سازد.
بنابراين، از نظر اخلاقى براى كسى كه مى خواهد خودش را از آلودگى ها پاك كند، يكى از راه هاى مؤثر اين است كه درباره آثار بدِ گناهان بينديشد و به مفاسدى كه به بار مى آورند، به ويژه آن ها كه سعادت جاودانىِ وى را تهديد مى كنند، توجه كافى مبذول
? صفحه 230?
دارد. بديهى است كه براى مؤمن نشأه ابدى و سعادت جاودانى، اهميت فوق العاده دارد و هنگامى كه متوجه باشد كه تجاوز به حريم حيثيت ديگران، سعادت و آخرت او را تهديد مى كند و مجازات ها و كيفرهاى دردناكى را به دنبال دارد، خود به خود، از آن خوددارى خواهد كرد. اين توجه، بهترين انگيزه و عامل نيرومندى است كه شخص مؤمن به آخرت و ابديت را از دست زدن به آن گناه باز مى دارد. اگر مؤمن توجه كند كه پاداش كارهاى نيكى كه با زحمت انجام داده است، به حساب كسى گذاشته مى شود كه وى غيبت او و هتك حرمت و حيثيت وى را كرده است يا با تهمت زدن آبرويش را ريخته است، هيچ گاه دست به اين كار زيان بار و پر خسارت نمى زند، غيبت كسى را نمى كند و به هيچ كس تهمت نمى زند؛ زيرا باور و ايمان دارد و مى داند كه اين كار، خسارت بزرگ و زيان جبران ناپذيرى براى خود به بار مى آورد و در جهان ديگر، كه به كوچك ترين كارهاى نيك خود نياز حياتى دارد، قادر نيست از آن ها استفاده كند.
روش دوم، عميق تر است و راه علاج ريشه دارترى را مطرح مى كند، هر چند كه در سطح محدودترى تأثيرگذارى دارد. در اين شيوه، توصيه اين است كه انسان درباره انگيزه اى كه وى را به اين كار وامى دارد، بينديشد تا بفهمد كه چرا مى خواهد دست به اين كار بزند و اين كه مى خواهد به حيثيت ديگران تجاوز كرده، خود را به اين گناه آلوده كند چه علتى دارد؟ و پس از آن كه آن عمل تجاوز كارانه را ريشه يابى و علت يابى كرد، از طريق علت به درمان آن بپردازد كه اگر در اين صورت، علت را ريشه كن كنيم، اين كارها و تجاوزها، كه آثار و معلول هاى آن هستند، خود به خود، ريشه كن مى شوند. به عبارتى روشن تر، گو اين كه تجاوز حيثيتى به روابط اجتماعى مربوط مى شود؛ ولى همه آن ها انگيزه هاى فردى، علل روحى و روانى هستند و در خصوصيات اخلاق فردى ريشه دارند و به طور كلى، اين يك حقيقت قطعى است كه پيوسته اخلاق اجتماعى، در اخلاق فردى ريشه دارد و جداى از آن نيست. در واقع، ارزش هاى مثبت و منفى در روابط اجتماعى، ثمرات يك سلسله ارزش هاى فردى است و ملكاتى كه افراد در روح و جان خود كسب مى كنند، در سطح جامعه تأثير خود را مى گذارند و ثمرات تلخ و شيرين به بار مى آورند. اگر اين ملكات، فاضله باشند، منشأ اخلاق و خصائل پسنديده اجتماعى مى شوند و اگر رذيله باشند، منشأ كارها و رفتارهاى ناشايسته اجتماعى و برخوردهاى
? صفحه 231?
نادرست با ديگران خواهد شد. بنابراين، براى ريشه كن كردن، مفاسد اجتماعى، بايد ريشه هاى آن را در خصوصيات اخلاقى و روانىِ افراد جستجو كرد و با يك تحليل روان شناختى، انگيزه افراد را در اين گونه كارها شناسايى نمود. در قرآن كريم و روايات نيز، به اين حقيقت اشاره شده كه مفاسد اجتماعى، ريشه روانى دارند و براى اصلاح اين مفاسد و ترويج فضايل اجتماعى، بايد آن ريشه هاى روانى را شناخت و به اصلاح روح پرداخت.
به طور كلى مهم ترين عواملى كه سبب مى شوند انسان شخصيت ديگران را در جامعه تحقير كند و آبرويشان را بريزد، دو عاملند كه با هم ارتباطى نزديك دارند: يكى حسد و ديگرى خودخواهى. اين دو عامل، تأثيرشان در تجاوزهاى حيثيتى خلاصه نمى شود و در تجاوزهاى ديگر انسان هم تأثير فراوان دارند؛ ولى از آن جا كه نسبت به غيبت و عيب جويى و به طور كلى هتك حيثيت، تأثير ويژه و آشكارترى دارند، به خصوص در اين جا مى توان آن دو را به عنوان دو عامل اصلى مطرح ساخت.