برنامه تربيتىِ اسلام

قرآن كريم، براى آن كه افراد را از دست زدن به اين كار ناشايسته باز دارد، برنامه تربيتى ويژه اى دارد و در مقام آموزش و تربيت مؤمنان مى گويد:
(يا اَيُّهَا الَّذِينَ امَنوُا لايَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْم عَسَى اَنْ يَكوُنوُا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِن نِساء عَسَى اَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَ لاتَلْمِزُوا اَنْفُسَكُمْ وَ لاتَنابَزُوا بِاْلاَلْقابِ بِئْسَ اْلاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الاِْيْمانِ وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَاُوْلئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ)(2).
در اين آيه، خداى متعال، نخست به مؤمنان سفارش مى كند كه مبادا مؤمنان يكديگر را مسخره كنند. بعد بر اساس يك تحليل روان شناختى دست روى ريشه روانى و علت اصلىِ اين كار زشت گذاشته، مى فرمايد: چه بسا كسانى را كه بد مى پنداريد و نقص ها و كمبودهايى در آنان سراغ داريد و بدين جهت آنان را مسخره مى كنيد، از خود شما بهتر و نزد خدا عزيزتر از شما باشند.
اين آيه شريفه، نكته اخلاقىِ بسيار مهمى را گوشزد مى كند كه هم جنبه فردى دارد و هم جنبه اجتماعى، و آن اين است كه هيچ كس حق ندارد ديگرى را پست تر از خود بداند كه چنين انديشه اى براى مؤمن و روح ايمانى و تربيت اسلامى و الهى وى بسيار زيان بار خواهد بود. مؤمن براى آن كه تكامل روحى داشته باشد، بايد همواره خود را پست ببيند و نزد خودش ذليل باشد.
اين كه مى گوييم: مؤمن عزيز است و مؤمن را بايد عزيز داشت، بدان معنا است كه بر ديگران لازم است كه عزت مؤمن را حفظ كنند؛ اما هر مؤمنى بايد در درون خود و نسبت

1ـ مطفقين/ 29 ـ 31.
2ـ حجرات/ 11.
? صفحه 224?

به خود، احساس كوچكى و پستى كند و در برابر به خداى متعال بايد فروتن باشد و احساس ذلت داشته باشد.
امام سجاد(ع) در يكى از دعاهاى خود عرض مى كند: «بار خدايا! هر عزتى كه در چشم مردم به من مى دهى، به اين بنده ات عنايتى كن تا به موازات آن، ذلت خود را بيش تر احساس كنم و به من توفيق بده كه هر قدر در چشم مردم بزرگ تر و عزيزتر مى شوم، نزد خود، كوچك تر و حقيرتر گردم. مبادا عزت و اقتدار ظاهرى، مرا به غرور و خودپسندى مبتلا سازد.(1)
اين يك روش بسيار مؤثرى است براى خودسازى كه انسان هيچ گاه، خود را بهتر از ديگران نبيند، پيوسته خود را كوچك، حقير و ناقص ببيند و در پىِ اصلاح نفس و خودسازى باشد. اسلام در برنامه ترتيبىِ خود، پيوسته اين روش را توصيه و دنبال مى كند. نقل است كه خداى متعال خطاب كرد به حضرت موسى (ع) كه بار ديگر كه براى مناجات به كوه طور آمدى، موجودى پست تر از خود را همراه خود بياور. موسى(ع) براى اجراى اين فرمان، در پىِ آن شد تا موجودى پست تراز خود را، براى همراه بردن به كوه طور پيدا كند. در بين انسان ها هر چه جستجو كرد، نتوانست كسى را بيابد كه او را پست تر از خود بشمارد؛ زيرا ممكن بود كه همو نزد خدا مقامى والا داشته و عزيز باشد كه ديگران از آن بى خبر باشند. حتى اگر گنهكار هم باشد، اين دليل بر پستىِ قطعى او نيست؛ زيرا ممكن است در پيشگاه خدا و به دور از چشم خلق توبه كند و پاك شود. اين بود كه به سراغ حيوانات رفت تا موجود پست ترى را از ميان حيوانات پيدا كند و همراه خود ببرد؛ اما به نظرش رسيد كه حيوانات هم بى اذيت و آزارند و گناهى ندارند، پس چگونه مى شود گفت كه آن ها پست ترند؟ تا رسيد به سگى متعفن. خواست آن را همراه خود ببرد؛ ولى فكر كرد كه اين حيوان بى گناهى است، در حالى كه انسان ها گنهكارند و ممكن است به خاطر گناه، نزد خداوند از آن سگ هم پست تر باشند.
سرانجام، حضرت موسى دست خالى به كوه طور برگشت. خطاب شد كه چرا به مأموريتت عمل نكردى؟ موسى در جواب عرض كرد: خدايا! من نتوانستم چنين موجودى را بيابم. خطاب شد: اگر آن سگ را آورده بودى، نامت را از طومار انبيا محو مى كرديم.

1ـ «وَ لاتَرْفَعْنِى فى النّاسِ دَرَجَةً اِلاّ حَطَطْتَنى عِنْدَ نَفْسى مِثْلَها وَلا تُحْدِثْ لى عِزّاً ظاهِراً اِلاّ اَحْدَثْتَ لى ذِلَّةً باطِنَةً عِنْدَ نَفْسى بِقَدَرِها» (دعاى مكارم الاخلاق).
? صفحه 225?
اين داستان، يك نكته مهم تربيتى را به ما مى آموزد كه هيچ گاه نبايد از آن غفلت كنيم. انسان نبايد هيچ انسان ديگرى را، به ويژه اگر مؤمن باشد و حتى اگر گنهكار هم باشد، از خود پست تر به حساب بياورد و هيچ گاه نبايد درباره خود، نسبت به ديگران، گمان بالاتر و بهترى داشته باشد. چه بسا افراد و انسان هاى پاك و پاكيزه و عالى مقامى كه ممكن است سقوط كرده و از آن افراد گنهكار پست تر شوند.
البته ما به هنگام انجام وظايف و تكاليف خود، مأمور به ظاهر هستيم و به افراد به ظاهر پرهيزگار احترام مى گذاريم و گنهكار را امر به معروف و نهى از منكر مى كنيم؛ اما هيچ گاه نبايد تنها با ديدن اين ظواهر، ديگرانى را از خود پست تر بينگاريم و خود را از آنان بالاتر به حساب آوريم. در اين زمينه، در روايات فراوانى به مؤمنان توصيه شده كه هيچ مؤمنى را تحقير نكنند، شايد او از اولياى خدا باشد و آنان وى را نشناسند؛ زيرا خداوند، اولياى خود را در ميان مردم پنهان كرده است. پس به هيچ كس نبايد با چشم حقارت نگريست. بر اين دو توصيه اخلاقىِ مهم ـ يكى اين كه خود را از ديگران پست تر به حساب آوريم و در نفس خود احساس كوچكى كنيم و دوم آن كه هيچ مؤمن ديگرى راتحقير نكنيم كه شايد از اولياى خدا باشد ـ آثار مهم تربيتى، اخلاقى و اجتماعى بار خواهد شد؛ زيرا وقتى خود را كوچك و پست تر به حساب آوريم، در فكر تطهير و تزكيه و تعالى و تكامل خويش بر مى آييم و بر تلاش و فعاليت خود در اين زمينه مى افزاييم و وقتى، باور كنيم كه اولياى خدا در بين مردمان، مخفى و پنهانند، هيچ كس را تحقير نمى كنيم، بلكه به همه احترام مى گذاريم تا روابط اجتماعى ما محكم و استوار، و احساس محبت و همدردى و تعاون، در ميان همه اعضاى جامعه برقرار گردد.
تحقير و كوبيدن شخصيت ديگران، علاوه بر عوارض اخلاقى، خسارت ها و زيان هاى بزرگ اجتماعى نيز به دنبال دارد و هستى و كيان جامعه را تهديد مى كند. كم ترين زيان آن پيدايش دشمنى و رفتن صفا و صميميت از ميان اعضاى جامعه است كه اين، موجب عدم هم دلى، هم يارى، هم كارى و هم زيستى در جامعه است. آيه بالا، علاوه بر تمسخر، كارهاى ديگرى را نيز كه سبب تحقير ديگران و كوبيدن شخصيت آنان مى شود، ممنوع مى شمارد؛ مانند چشمك زدن، دست انداختن و نام بد روى ديگران گذاشتن. به طور كلى مى توان گفت كه هر چند اين آيه شريفه موارد خاصى
? صفحه 226?
را نام مى برد، مثل: (لا تَلْمِزُوا اَنْفُسَكُم وَ لا تَنابَزُوا بِالاَْلْقابِ)ولى روشن است اين موارد، تنها ذكر نمونه هايى است و غرض اصلى آن است كه شخصيت ديگران از هيچ راهى، مورد حمله و هجوم قرار نگيرد. ضربه زدن به شخصيت ديگران، در جامعه، به هر شكل كه باشد، محكوم و ممنوع است و سبب مى شود كه ايمان انسان تبديل به فسق گردد و از نظر معنوى سقوط كند؛ چنان كه جمله (بِئْسَ الاِْسْمُ الفُسُوقُ بَعْدَ الاِْيمانِ) در انتهاى آيه، گواه بر چنين مطلبى است و نشان مى دهد كه اگر مؤمن دست به اين كارها بزند، فاسق مى شود و اين نام زشت بر او اطلاق خواهد شد. بنابراين، هر گونه برخورد خشونت آميز و توهين آميز، با مؤمنان، خواه به وسيله زبان باشد و خواه با رفتار، از نظر اسلام بسيار نكوهيده است و آثار اجتماعى ويرانگرى به دنبال دارد. دو نفر كه رو در رو، به يكديگر فحش بدهند يا بدگويى كنند و يا كار آن ها به زد و خورد بكشد، ديگر نمى توانند به هم محبت كنند و يا در فعاليت هاى اجتماعىِ مشترك هم كارى داشته باشند.