ب) خوگرفتن به عقايد و ارزش هاى خرافى

دومين عامل قتل نفس در انسان عبارت است از خو گرفتن و عادت كردن به آداب و رسوم، ارزش ها و عقايد و روش زندگىِ خاصى كه احياناً، ممكن است اين آداب و رسوم و ارزش ها و روش ها ظالمانه و اين عقايد و افكار، بى پايه و نادرست باشند و بدين سبب نيز مورد حمله و مذمت مصلحان جامعه قرار گيرند؛ اما ممكن است افراد جامعه، آن چنان به اين افكار و آداب خو گرفته و زندگى شان با آن ها در آميخته باشد كه حمله به آن ها را از نظر سياسى و اقتصادى، زيانبار و توهين به خود تلقى كنند. همين امر انگيزه برخورد و درگيرى آنان با مصلحان جامعه و احياناً، موجب ضرب و قتل و تبعيد آنان و پيروان آنان خواهد شد. كسانى عليه عقايد، افكار و رفتار خرافى حاكم بر يك جامعه قيام مى كردند و مردم آن جامعه را به حق و عدل دعوت مى نمودند؛ مانند پيامبران و پيروان راستينشان كه مردم را از بت پرستى و شرك بر حذر مى داشتند و به پذيرش دين حق و رفتار صحيح و خداپسندانه دعوت مى كردند. در مقابلِ ايشان كسان ديگرى با انگيزه هاى مختلف موضع مى گرفتند، انگيزه هايى چون جاه طلبى، تكبر، مال دوستى، خودخواهى و خودمحورى. منطق مخالفان انبيا اين بود كه شما چه كار به عقايد و اعمال مردم داريد، هر كس هر عقيده و مرامى دارد، براى خودش محترم است. سخنان مخالفان پيامبرانى چون حضرت شعيب و لوط، كه قرآن آن ها را نقل كرده است، از اين قبيل بود:
? صفحه 204?
(اَصَلاتُكَ تَأْمُرُكَ اَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ ابائَنا اَوْ اَنْ نَفْعَلَ فِى اَمْوالِنا مانَشاءُ)(1).
(آنان به پيامبران مى گفتند:) آيا به خاطر نماز تو، بايد از بت ها و معبودهاى پدران و بزرگان خويش دست برداريم و نتوانيم به هر گونه كه مى خواهيم، در اموال خود تصرف كنيم.
انبيا در برابر اين سخنان مخالفان خود، از رسالتشان دست برنمى داشتند و براى دست يابى به آرمان هاى الهى به تلاش خود ادامه مى دادند. و متقابلا، مردمى كه تلاش و تبليغ انبيا را تهديدى براى خود و توهين به خويش تلقى مى كردند، ناچار به اذيت و آزار آنان مى پرداختند، از شهر و ديار خود به جاى ديگر تبعيدشان مى نمودند و يا به قتل تهديدشان مى كردند. گاهى از مرحله تهديد مى گذشتند و دست خود را به خون آنان مى آلودند كه از آن جمله، قوم بنى اسرائيل بودند كه به نقل قرآن، پيامبران و پاكان بسيارى را، در طول تاريخ، به خاطر مخالفت آنان با خواسته هاى خود كشته اند.