اشكال و پاسخ
اكنون جاى طرح اين سؤال است كه اگر ماندن در دنيا تا اين اندازه مفيد است كه بايد داوم و بقاى آن را خواست پس آيات بالا چرا اشاره دارند بر اين كه اولياى خدا بايد تمنّاى مرگ كنند. اين برداشت ما با ظاهر آن آيات سازش ندارد و يا اينكه حضرت اميرالمؤمنين على(عليه السلام) چرا مى گويد:«وَاللّهِ لاَِبن ابيطالِب آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْىِ اُمِّهِ.»(1)[به خدا قسم كه دلبستگى پسر ابوطالب به مرگ از دلبستگى طفل شيرخوار به پستان مادرش بيشتر است].آرى چرا اولياى خدا دوست مى داشتند از اين دنيا بروند؟ و چرا مرگ در ذايقه بندگان شايسته خدا تا اين حدّ شيرين است؟براى يافتن پاسخ به پرسش فوق بايد اختلاف حيثيّات و جهات را مورد توجّه قرار دهيم.تمنّى مرگ و آرزوى آن، از سوى اولياى الهى، بدين لحاظ و از اين جهت است كه ايشان پس از مرگ به ديدار محبوبشان نايل مى شوند و در واقع، زندگى مادّى ميان آنان و محبوبشان جدايى و فاصله انداخته و با مرگ است كه اين مانع برداشته مى شود و به لقاى محبوب خود مى رسند و اين منافات ندارد كه از جهت ديگرى بقا و دوام اين عالم را نيز خواستار باشند: بخواهند كه بمانند تا آمادگى بيشترى براى لقا پيدا كنند و يا بمانند تا با تلاش و كوشش بيشترى زندگى در جهان آخرت را شيرين تر و پربارتر كنند.بنابراين، مطلوب بالاصاله انسان، نعمتهاى اخروى، كرامتهاى الهى، رضاى خداوند و ديدار اوست. از اين جهت، براى رسيدن به آنها تمنّى مرگ مى كند كه اى كاش زودتر مى رفتم و به آنجا مى رسيدم؛ ولى، وقتى مى بيند خدا كه محبوب اوست
--------------------------------
1ـ نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 1، ص 213.

از او خواسته كه به جهان آخرت براى ديدار خدا و لقاى او با دست پر برود و از قبل در دنيا آمادگى بيشترى براى استفاده از كرامتها و نعمتهاى او پيدا كند، ماندن در اين عالم هم برايش مطلوب و ارزشمند خواهد شد.پس مؤمن از آن جهت كه مى داند زندگى باقى و حيات ابدى و نعمتها و كرامتهاى الهى آنجاست، اصالتاً طالب آن زندگى است. و از اين رو، مرگ كه وسيله انتقال به آن عالم است برايش شيرين خواهد بود. او نسبت به اين عالم، از آن جهت كه داراى نعمتهاى گذرا و فانى است، اصالتاً دلبستگى ندارد. ولى، به اين لحاظ كه مى انديشد اگر هرچه بيشتر در اين عالم بماند و آمادگى بيشترى پيدا كند، در آن عالم از نعمتهاى بيشترى استفاده خواهد كرد و به مرتبه بالاترى از رضاى مولا و محبوب خود نايل مى شود، ماندن در اين جهان نيز بالعرض برايش محبوب و مطلوب خواهد شد.از اينجا است كه در روايات و سيره زندگى آن حضرت مى خوانيم كه امام سجاد(عليه السلام) اينگونه به درگاه خدا دعا و تضرّع مى كند كه: «خدايا! اگر زندگى من بازيچه شيطان شد، هرچه زودتر جان مرا بگير.»(1)
از نظر آن حضرت اين زندگى تا وقتى مطلوب است كه بتواند كمكى به سعادت و رفاه و آسايش انسان در زندگى ابدى و اخروى اش باشد. اما اگر كيفيّت زندگى انسان در اين جهان به گونه اى بود كه سبب سنگينى بار او و درد و رنج و شقاوتش در جهان آخرت مى شود و يا او را از بعضى از كرامات، محروم مى سازد، ديگر نمى تواند مطلوب باشد. چرا كه هرچه بماند وضع زندگى ابدى خود را بدتر خواهد كرد. پس چه بهتر كه انسان هر چه زودتر از اين عالم به جهان آخرت منتقل گردد.با توجّه به آنچه گذشت، مى توان گفت: تمنّى مرگ در بعضى فروض ديگر نيز صحيح است. به عبارت ديگر، آرزوى مرگ، گوياى دو حقيقت است و دو علّت و يا
--------------------------------
1ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 73، ص 61، روايت 30.

دو توجيه صحيح مى تواند داشته باشد:در بعضى موارد تمنّى مرگ مى تواند از بى صبرى انسان نسبت به دورى از محبوب خود حكايت كند كه در اين صورت، دوستى انسان نسبت به مرگ و زندگى از دو حيثيّت مختلف و به دو لحاظ گوناگون هر دو مى تواند درست باشد: به اين لحاظ كه دلش براى وصال به محبوب خود مى طپد آرزوى مرگ دارد، و به اين لحاظ كه اگر در دنيا بماند براى ديدار محبوب در جهان آخرت آماده تر مى شود، مى خواهد در اين دنيا بماند.در بعضى ديگر از موارد، دلبستگى انسان نسبت به مرگ، مفهومش اين است كه چون زندگى اش بازيچه شيطان شده، هر چه كه بيشتر در دنيا بماند از خدا دورتر مى شود. پس ماندنش در دنيا ارزش منفى پيدا كرده و ديگر مطلوبيّتى براى او ندارد.با توجّه به آنچه كه گفتيم روشن شد كه تمنّى مرگ براى اولياى خدا صحيح است، چرا كه، آن وسيله اى مى شود تا به لقاى محبوبشان برسند. ولى، ماندن در اين زندگى هم برايشان مطلوب است تا به هنگام لقا به كرامتهاى بيشترى نايل شوند.كسانى كه اهل محبّتند، توجّهشان صرفاً متمركز در اين است كه ببينند محبوبشان چه مى خواهد خداوند متعال، آنان را در اين عالم آفريده و اراده تكوينى او بر اين قرار گرفته كه در آن زنده بمانند تا هنگامى كه اجلّ محتومشان فرا رسد و از اين روست كه اولياى خدا زندگى اينجا را دوست مى دارند، چون او مى خواهد كه اينجا بيشتر بمانند و عمل صالح انجام دهند تا به كمالات بيشترى نايل گردند يا ديگران را به كمال برسانند.