رابطه انسان با خود يعنى چه؟


در اين بخش، نخستين پرسشى كه مطرح مى شود و پاسخى درخور مى طلبد درباره عنوان اين بخش يعنى «رابطه انسان با خودش» خواهد بود. در تعبير «رابطه انسان با خود» ابهامى وجود دارد و معنى واقعى اينكه كسى با خودش رابطه داشته باشد مشخّص نيست؛ چراكه، رابطه معمولا بين دو موجود جداى از هم در نظر گرفته مى شود كه دو طرف رابطه را تشكيل مى دهند. پس اينكه مى گوئيم رابطه انسان با خودش چه معنى دارد و چگونه مى توان تصوّر كرد كه يك موجود دو طرف رابطه را داشته باشد؟در پاسخ مى توان گفت: گرچه انسان يك موجود مشخّص است اما از آنجا كه روح مجرّد و بدن مادّى دارد و از اين دو حقيقت مختلف تركيب شده مى تواند دو طرف رابطه را تشكيل دهد. و بنابراين، منظور از رابطه انسان با خودش همان رابطه روح با بدن خواهد بود. و رابطه روح با بدن را در واقع مى شود گفت همان رابطه انسان است با خودش؛ چراكه، روح و بدن هيچيك بيگانه از خود انسان نيستند.در ارتباط با اين پاسخ در توجيه رابطه انسان با خود بايد بگوئيم: گرچه اين پاسخ بخودى خود وجه صحيحى خواهد بود؛ ولى، نسبت به مشكلى كه ما داريم نمى تواند بيانگر دقيق عنوان و موضوع مورد بحث ما در اينجا باشد؛ زيرا، مسائلى كه ما در نظر داريم تحت عنوان رابطه انسان با خود مطرح كنيم از اين وسيعتر است و توجيه فوق گنجايش همه آنها را ندارد؛ يعنى، مسائل مربوط به رابطه انسان باخودش كه مورد بحث ما قرار مى گيرد، تنها در دائره ارتباطات روح با بدن خلاصه نمى شود؛ چراكه، ما زير اين عنوان، علاوه بر رابطه روح با بدن، روابط درون روحى و به عبارتى رابطه روح با روح را نيز بررسى مى كنيم و شايد بتوان گفت: اين بخش در بحث ما نقش اساسى تر و محورى ترى دارد كه بررسى كنيم ببينيم انسان چگونه بايد به تدبير روح و به اصطلاح بتدبير نفس خويش بپردازد جهات نفسانى و روانى خودش را چگونه بايد تنظيم، و چه ملكاتى را در اين رابطه بايد كسب كند. بنابراين، اگر رابطه با خود را بمعنى رابطه روح با بدن بگيريم اين عنوان براى آنچه كه ما مى خواهيم بررسى كنيم كافى نيست.

پاسخ ديگرى كه به پرسش فوق ممكن است داده شود بدين شيوه خواهد بود كه گاهى گفته مى شود انسان دو تا «من» و يا دو تا «خود» دارد يا گفته مى شود «من» و «خود» و بر اين اساس منظور از رابطه انسان با خود؛ يعنى، رابطه يكى از «من»هاى انسان با «من» ديگر او و يا رابطه «من» انسان با «خود» انسان خواهد بود.اين پاسخ هم بنظر ما پاسخ درستى نيست و تعبير فوق تعبيرى مسامحه آميز است. اينكه انسان با تعابير مختلف دو «وجود» يا دو تا «من» يا دو «روح» و يا دو «خود» داشته باشد با وحدت حقيقت نفس سازش ندارد و اصولا، منظور گوينده از اين تعابير روشن نيست و از آنجا كه اين تعابير خودش مجمل و نيازمند تفسير است نمى تواند در توضيح عنوان بحث بما كمكى كند.سوّمين پاسخى كه به پرسش فوق مى توان داد اينست كه در تفسير «رابطه انسان با خود» بر رابطه «من» فردى انسان با «من» اجتماعى وى تأكيد كنيم. گاهى گفته مى شود انسان يك «من» فردى دارد و يك «من» اجتماعى و «من» فردى انسان با «من» اجتماعى ارتباط دارد و محتواى عنوان بحث ما چيزى جز همين ارتباط نخواهد بود.بايد بگوئيم كه: پاسخ سوّم نيز علاوه بر اينكه تعبيرى مسامحه آميز است نمى تواند بيانگر منظور ما از عنوان «رابطه انسان با خود» باشد؛ زيرا، من اجتماعى انسان به اخلاق اجتماعى انسان مربوط مى شود كه در بخش سوّم بحث اخلاق در قرآن جاى دارد و ما پس از اتمام اين بخش به آن خواهيم پرداخت و اكنون، در اين بخش و تحت عنوان «رابطه با خود» صرفاً آن مسائلى را كه مربوط به فرد است بررسى خواهيم كرد.اكنون، پس از ردّ پاسخهاى فوق ببينيم سرانجام منظور از «رابطه با خود» چه مى تواند باشد؟ مى توان گفت: منظور از رابطه با خود در واقع رابطه شؤون و ابعاد نفس با يكديگر است؛ يعنى، روح انسان گرچه موجودى واحد و بسيط است، مع الوصف، بايد توجّه داشته باشيم كه همين موجود واحد از شؤون مختلفى برخوردار و، با تعبيرى روشنتر، داراى ابعادى گوناگون است كه اين ابعاد با هم ارتباطاتى دارند. و ارتباطات ابعاد و شؤون گوناگون نفس منشأ انتزاع يك سلسله مسائلى در اخلاق مى شود و ما در واقع با عنوان رابطه انسان با خودش به اينگونه مسائل اشاره مى كنيم و از آن مسائل با اين عنوان نام مى بريم. براى توضيح بيشتر ناگزير به يكى از اصول موضوعه علم اخلاق اشاره مى كنيم كه در واقع مربوط به علم روانشناسى است و در آنجا بايد تبيين شود.