جهت دهى ميل به بقا
ميل به بقا همانند ديگر اميال فطرى انسان در اصل آفرينش شكل مشخّص و غير قابل تغييرى ندارد و مصداق مشخصى را نشان نمى دهد. بلكه همانند همه تمايلات و گرايشهاى اصلى انسان، حكم مادّه خامى را دارد كه مى توان آن را به طرق مختلف قالب ريزى كرد و در ابعاد گوناگون زندگى به كار گرفت. از اين رو، هم مى تواند در زندگى براى انسان مفيد باشد و هم زيبانبار. بستگى به اين دارد كه چگونه شكل بگيرد و به كدام سو انسان را بكشاند.ميل به بقا بايد به سوى جهت صحيح خود هدايت شود تا بتواند تأثير مفيد بر زندگى انسان داشته قبل از آن كه بحران زا و زيانبار باشد، در ساختن زندگى جاودانه و جهان ابدى انسان نقش مفيد و سودمندى داشته باشد.انسان مى خواهد باقى باشد، اما سؤال اين است كه اين بقا به كداميك از ابعاد زندگى انسان مربوط مى شود و از چه طريقى بايد آن را جستجو كرد؟دادن پاسخ صحيح به چنين پرسشى، از آنجا كه به يك زمينه محسوس و مادّى صرف مربوط نمى شود، ساده نيست. بلكه، بايد از علم و عقل و معرفت كمك گرفت.كسانى كه در اينجا عقلشان را با دقّت به كار بگيرند و معرفت صحيحى نسبت به نفس انسانى پيدا كنند و مستقلا و يا با كمك نقل برسند به اين كه حقيقت انسان نابود شدنى نيست و مجدّداً روزى باز خواهد گشت و زندگى ابدى خواهد داشت، از وجود اين ميل در طريق تكامل خودشان مى توانند به خوبى بهره بگيرند و براى فعاّليتهاى مثبت، سازنده و مطلوب اخلاقى، در چارچوب بينش اسلام، انگيزه قوى پيدا كنند.
ولى، اگر انسان، در به كار گرفتن عقل خود و شناخت حقيقت انسان، تنبلى كند، نور معرفت در دل او نتابد و ايمان به آخرت نياورد، طبعاً، آنچه را كه به اسم حيات زندگى مى شناسد منحصر در همين حيات و زندگى دنياست و در نتيجه، بقا و دوام همين زندگى را طلب خواهد كرد.

از سوى ديگر، او مى بيند كه هر انسانى بعد از چندى كه در اين دنيا زندگى كرد، مى ميرد و خاك مى شود در نهايت با يأس و سرخوردگى به اين نتيجه مى رسد كه وجود انسان نيز مثل ساير پديده هايى كه در اين عالم به وجود مى آيند و پس از چندى نيست و نابود مى شوند دوران محدودى دارد و سپس هيچ اثرى از او باقى نمى ماند.وقتى بينش انسان درباره زندگى اينگونه محدود باشد، گرايش به بقا و ابديّت، در سايه چنين بينشى در شكل خاص دنيا دوستى، دنيا طلبى و به تدريج در نهايت، دنيا پرستى تجلّى پيدا خواهد كرد و به سوى يك جهت مادى صرف هدايت مى شود. خواه كسانى باشند كه اصولا منكر قيامت بوده، ايمانى به آخرت نداشته باشند و آنچنان كه قرآن حكايت مى كند از گروهى از منكرين كه:«وَقالُوا ما هِىَ اِلاّ حَياتُنا الدُّنْيا نَمُوتُ وَنَحْيى وَما يُهْلِكُنا اِلاَّ الدَّهْرُ وَما لَهُمْ بِذالِكَ مِنْ عِلْم اِنْ هُمْ اِلاّ يَظُنُّونَ.»(1)[و گفتند زندگى وجود ندارد جز همين زندگى دنياى ما كه (در آن) مى ميريم و زنده
--------------------------------
1ـ جاثيه/ 24.

مى شويم و كسى جز دهر ما را نمى ميراند (ولى) آنان را نسبت به اين سخنشان علمى نيست و فقط از روى گمان چنين مى گويند].يا كسانى كه نسبت به آن در شك و ترديد باشند، چنانكه خداوند در آيات ديگرى چنين گويد كه:«بَلْ هُمْ فى شَكٍّ يَلْعَبُونَ.»(1)[بلكه آنان (يقينى ندارند) در حال ترديد و در بازى به سر مى برند].و يا گويد:«بَلِ ادّارَكَ عِلْمُهُمْ فِى الاْخِرَةِ بَلْ هُمْ فى شَكٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ.»(2)[بلكه علمشان نسبت به آخرت به سر رسيد بلكه آنان در شك و ترديد نسبت به قيامتند و بلكه اصولا از ديدن آن كور و از درك آن عاجزند].و يا از برخى ديگرشان نقل كند كه گويند:«وَما اَظُنُّ السّاعَةَ قائِمةً»(3)[من گمان نمى كنم روز قيامت بر پا شود].به هر حال كسانى كه اعتقاد به وجود آخرت ندارند اعمّ از اين كه اعتقاد به عدم آن داشته وجودش را انكار كنند و يا هيچ اعتقادى نداشته باشند و در حال شكّ و ترديد به سر برند، به طور طبيعى چنين كسانى توجّهشان تنها و تنها بر زندگى دنيا تعلق و تمركز خواهد يافت.و ميل فطرى ايشان به بقا صرفاً در محبوبيّت بقاى زندگى مادّى مصداق و نمود و ظهور خواهد يافت. آرى ميل فطرى به بقا و ابديّت در ميل به بقاى زندگى مادّى تا آنجا كه ممكن باشد خلاصه مى شود و از آنجا كه محدوده زندگى مادّى زوال پذير نمى تواند ظرفيّت و گنجايش اشباع ميل به ابديّت و جاودانگى را داشته باشد،
--------------------------------
1ـ دخان/ 9.
2ـ نمل/ 66.
3ـ كهف/ 36.

احياناً فسادها و انفجارهايى را نيز در آن به بار مى آورد كه مى توان بسيارى از حوادث تلخ تاريخى و جنايتهاى هولناك اجتماعى را بر اين اساس تحليل نمود.قرآن كريم از قول اهل كتاب نقل مى كند كه دلشان مى خواست هزار سال زندگى كنند و در اين باره چنين مى گويد كه:«وَلَتَجِدَّنَّهُمْ اَحْرَصَ النّاسِ عَلى حَياة وَمِنَ الَّذينَ اَشْرَكُوا يَوَدُّ اَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ اَلْفَ سَنَة.»(1)[و محقّقاً مى يابى بنى اسرائيل را كه حريص ترين خلق بر زندگى (در دنيا) هستند و (حتى حريص تر) از كسانى كه شرك ورزيدند هر يك از آنان دوست مى دارد كه اى كاش هزار سال در دنيا زندگى مى كرد].آنان آرزو مى كردند كه اى كاش ما هزار سال در دنيا زندگى مى كرديم. ميل به اين كه زندگى دنيا طول بكشد: صد سال، هزار سال، و... از ميل فطرى انسان به بقا و ابديّت سرچشمه مى گيرد كه خود به خود، بد نيست، بلكه، يك ميل فطرى است كه خواه و ناخواه، دستگاه آفرينش در نهاد انسان قرار داده و از دايره اختيار انسان و ارزشهاى اخلاقى بيرون خواهد بود.ولى، از آنجا كه اين ميل فطرى در بنى اسرائيل و پيروان موسى، توأم شده بود با يك بينش غلط، آنان گمان مى كردند، زندگى انسان، منحصر در همين زندگى دنيا است و در چنين زمينه فكرى و شناختى است كه آن ميل فطرى در اين شكل انحرافى ظاهر شده، ارزش منفى پيدا مى كند.پس اين انحراف يعنى دلبستگى شديد به دنيا، حرص به زندگى مادّى و ترس و وحشت از مرگ، زاييده ميل به بقا است كه در چارچوب اين بينش محدود و بى اعتقادى به جهان آخرت شكل خاصّى پيدا كرده و اينگونه نمودها و آثار ظاهرى و عوارض روانى را در انسان به وجود مى آورد.


--------------------------------
1ـ بقره/ 96.