تربيت قرآنى در زمينه قدرت
قرآن كريم درباره قدرت و بالا بردن معارف و شناختهايى كه ما را در دادن جهت صحيح به قدرت كمك مى كند رهنمودهايى دارد كه در اينجا به نمونه هايى اشاره مى كنيم:در بعضى آيات تأكيد بر اين است كه قدرت در اصل، اختصاص به خداى متعال دارد؛ چنانكه در يك آيه مى فرمايد:«إِنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَميعاً.»(1) [همه قدرت از آن خداوند است].و در آيه ديگرى همين مفهوم را با تعبير ديگر و با استفاده از واژه عزّت اظهار داشته مى گويد:«مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَةَ فَلِلّهِ الْعِزَةُ جَميعاً.»(2)[هر كس عزّت (و قدرت) خواهد پس (بايد بداند كه) محقّقاً هر عزّتى از آن خداست و (بايد از او بخواهد)].و از آنجا كه مفهوم لغوى عزّت «شكست ناپذيرى» است با واژه قدرت از نظر مفهومى خيلى نزديك خواهد بود و جاه و مقام اجتماعى هم كه عزّت ناميده مى شود، به لحاظ اين است كه پيوسته، با قدرت، ملازمه دارد و تأييد مى كند كه جاه طلبى نيز چهره اى از قدرت طلبى مى باشد و آيات ديگرى نيز اين حقيقت را تأييد مى كنند، يعنى، عزيز را در مورد خداى متعال در جايى به كار برده كه مناسبت با قدرت دارد و نه مفهوم ديگر مانند آيه:
«اِنَّ اللّهَ لَقَوىٌ عَزيزٌ.(3)» و آيه «وَلَئِنَ سَئَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزيزُ الْعَليمُ.»(4)
--------------------------------
1ـ بقره/ 165.
2ـ فاطر/ 10.
3ـ حج/ 40.
4ـ زخرف/ 9.

[هرگاه از آنان بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است حتماً مى گويند آنها را عزيز عليم آفريده است].عزيز در آيه نخست در كنار قوى قرار گرفته و در آيه دوّم بر كسى اطلاق شده كه آسمانها و زمين را آفريده، و اين قدرت است كه با آفريدن مناسبت دارد نه محبّت. آرى، آفرينش منوط بر دو حقيقت علم و قدرت است و كسى كه چنين جهانى را آفريده از قدرت مطلق و علم مطلق برخوردار است و از اين رو است كه عزيز همراه با عليم به كار رفته. چنانكه در آيه «اَخَذْناهُمْ اَخْذَ عَزيز مُقْتَدِر»(1) عزت با اقتدار توأم شده است.آيات ديگرى هم با لفظ عزت و هم با تعبير قوّت، گوياى آن است كه هر كس عزّت و يا قدرت مى خواهد بايد از سرچشمه اصلى آنها يعنى خداى متعال بخواهد. در يك آيه آمده است كه:«مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَميعاً.»(2)
[آن كس كه در جستجوى عزّت است پس (بايد بداند كه) محقّقاً هر عزّتى در اصل از آن خداوند خواهد بود].و در آيه ديگر مى گويد:«ماشاءَ اللّهُ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ.»(3)[جز قدرت خدا قدرتى نيست].و هيچ قوّت و قدرتى نيست جز با خواست خداوند.فرعونها و نمرودها و ديگر طغيانگران جهان كسانى كه به اين حقايق معرفت كافى نداشتند و زمينه هاى معرفتى لازم و كافى را يا فراهم نكرده و يا از آن غفلت
--------------------------------
1ـ قمر/ 42.
2ـ فاطر/ 10.
3ـ كهف/ 39.

ورزيده بودند به انحراف از مسير حقّ و گرفتار شدن به صفات زشت بويژه غرور قدرت و طغيان مبتلا گرديدند. فرعون با غرور و نخوت در ميان قوم خود فرياد مى كرد كه:«اَلَيْسَ لى مُلْكُ مِصْرَ وَهذِهِ الاَنْهارُ تَجْرى مِنْ تَحْتى اَفَلا تُبْصِرُونَ.»(1)[آيا سلطنت و پادشاهى مصر از آن من نيست؟ و آيا اين نهرها زير پاى من جارى نيست آيا نمى بينيد].آرى ويژگى فكرى و اخلاقى فرعون كه او را به سقوط كشاند و جنايتهاى بزرگى را به دستش جارى ساخت اين بود كه اوّلا، او اين قدرتها را اصالةً از آن خود مى دانست و در ثانى او قدرت خود را بالاترين حدّى از قدرت مى دانست كه انسان ظرفيّت رسيدن به آن را دارد.و بر همين اساس بود كه سرمستانه ادّعاى خدايى كرد و آشكارا به مردمش مى گفت:«اَنَا رَبُّكُمُ الاَْعْلى.(2)» [من بالاترين ربّ و صاحب اختيار شما هستم.] و نمرود نيز تا آنجا از معرفت دور شد و در ظلمت و جهل فرو رفته بود كه مى گفت:«اَنَا اُحْيى و اُميتُ.(3)» [من هستم كه زنده مى كنم و مى ميرانم.] زيرا، قدرت، بر زنده نگهداشتن ديگران و يا كشتن آنان دارم.قدرت در مراحل مختلف در رفتار انسان، ظهور و بروزهاى گوناگون دارد و در بعضى موارد، منشأ انحرافهاى بزرگى خواهد شد. از اين رو، قرآن كريم قدرت و مفاسد آن را زير ذرّه بين گذارده و با بيان روشن به مردم اخطار مى كند تا با توجّه كامل، از گام نخست، گرايشهاى خود را به طرز صحيح، جهت دهند و اندازه معتدل را در همه موارد رعايت كنند تا با انحراف تدريجى و زاويه گرفتن از خط مستقيم فطرت و راه تعادل، در نهايت، كارشان به اينجاها نكشد. اگر حركتى كه ناشى از
--------------------------------
1ـ زخرف/ 51.
2ـ نازعات/ 24.
3ـ بقره/ 258.

قدرت طلبى انسان است به طرز صحيح هدايت نشود شخص در آغاز دچار انحراف اخلاقى و در مرحله بعد مرتكب گناهان كبيره مى شود و در نهايت به كفر و شرك و فرعونيّت مبتلا خواهد شد. بنابر اين، آغاز و انجام و مسير انسان در ارتباط با قدرت طلبى، روشن است و هرگاه در خود، آغاز انحراف را احساس كرديم بايد بدانيم كه در مسير خطرناكى قدم گذاشته و راه طغيان و فرعونيّت را در پيش گرفته ايم و اين كه به كجاى اين مسير و چه نقطه اى از اين حركت انحرافى برسيم بستگى به اندازه همّت ما(!) دارد. آن كس كه در اين مسير، همّت بلند داشته باشد مى شود خود فرعون و هرقدر ضعيف تر باشد به همان ميزان پايين تر از مقام فرعون را دريافت خواهد كرد! اشكال كار فرعون برترى طلبى وى بود. «اِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِى الاَْرْضِ.»(1) [محقّقاً فرعون در آن سرزمين برترى يافت.] و يا در آيه ديگر و به تعبير ديگر «وَاِنَّ فِرْعَوْنَ لَعال فى الأرْضِ.»(2) در صورتى كه خداوند در آيه ديگرى برترى طلبى را نسبت به جهان جاودان آخرت انسان زيانبار و خطرناك مى داند و مى گويد:«تِلْكَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوَّاً فى الأرْضِ وَلا فَساداً.»(3)[اين جهان آخرت را قرار داده ايم براى كسانى كه به دنبال فساد و برترى طلبى در روى زمين نباشند].
اكنون اين سؤال مطرح مى شود كه آيا آياتى كه ما از برترى طلبى باز مى دارند، اين مفهوم را القا مى كنند كه انسان بايد قانع باشد و هيچ گاه در فكر صعود به مقامهاى بالاتر نيفتد؟ در اين صورت، آيات فوق ما را امر به ركود، ايستادن و توقّف كرده اند و اين خلاف اصلى است كه تاكنون بر آن تأكيد داشته و گفته ايم: آدمى هيچ وقت نبايد به آنچه كه دارد قانع و بر آن متوقّف شود، بلكه، پيوسته بايد نداريها و كمبودها مدّ نظر و مورد توجّه او باشند تا با جبران آنها واجد كمالات بيشترى شود.

--------------------------------
1ـ قصص/ 4.
2ـ يونس/ 83.
3ـ قصص/ 83.

در پاسخ سؤال فوق بايد بگوييم: اين آيات هيچگاه ما را وادار به ركود و توقّف نمى كنند، بلكه، اين حقيقت را به ما مى آموزند كه برتريهائى مادّى و زمينى، كه خيلى ها بدان دل بسته اند، حقيقت ندارند، بلكه، برتريهاى دروغين هستند كه انسان را از وصول به برتريهاى حقيقى باز مى دارند. بينش قرآنى به ما مى آموزد كه برتريهاى مادّى، در واقع، هدف نهايى و آخرين نقطه تعالى انسان نيستند. و مطلوبيّت ذاتى ندارند بلكه، در حدّ ابزار و وسيله اى بيش نيستند و ارزش آنها ارزشى غيرى است كه در پرتو ارزش ذاتى اهداف نهايى و در مسير وصول به آنها تحقّق مى يابد. برتريهاى مادّى نمى توانند درد انسان را دوا و نياز فطرى وى را برطرف سازند. بلكه، سرابى بيش نيستند و اسباب بازى و گول زننده اند. برتريهاى مادّى نقش پستانك را بازى مى كنند كه كودك را از اينكه پستان پر شير، مادر را جستجو كند باز مى دارد و انسان با دل بستن به اين برتريهاى غير حقيقى، در واقع خود را فريب مى دهد، از طلب و جستجوى برتريهاى حقيقى باز مى ماند، به فساد و انحراف مى افتد و سقوط خواهد كرد.قرآن به ما مى آموزد كه انسان، در مسير اين گرايش، اگر درست قدم بردارد و در جهت صحيح حركت كند چنان اوج مى گيرد كه در جوار خداى عزيز و مقتدر مطلق قرار مى گيرد كه خداوند مى فرمايد:«اِنَّ الْمُتَّقينَ فى جَنّات وَنَهَر فى مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَليك مُقْتَدِر.»(1)[محقّقاً، پرهيزكاران در باغها و نهرها قرار دارند در جايگاه درست نزد پادشاه قدرتمند جاى مى گيرند].قدرت حقيقى انسان در اين است كه در سايه قدرت خدا بر همه چيز تسلّط پيدا كند. قدرتى كه با حركت صحيح از زندگى و ستايش و عبادت خدا و فناء در قدرت او به دست آورده و در واقع، اين قدرت خداست كه از اين مجرا ظاهر مى شود. ميل
--------------------------------
1ـ قمر/ 55 و 54.

به قدرت در وجود انسان قرار داده شده براى اين كه انسان را در اين مسير و به سوى اين نقطه سير بدهد و قدرت حقيقى انسان اين است كه بنده خدا بشود تا قدرت خدا در وجود او ظاهر گردد.بنابراين، اكتفا كردن به قدرتهاى محدود مادّى، دنيوى و اعتبارى و دلبستگى به آن به طورى كه انسان را از وصول به اين قدرت حقيقى برتر باز دارد كارى است نادرست، و قرآن نيز همين را محكوم كرده است نه قدرت طلبى به هر شكلش را.پس اشكال قدرتهاى مادّى و دنيوى در همين بازدارندگى آنها است و اگر انسان را متوقّف نمى كردند و مانع ترقّى و تعالى انسان نمى شدند و عوارض سوء اجتماعى و اخلاقى به دنبالشان نبود، تحصيل آنها اشكالى نداشت. سليمان پيامبر الهى از خداوند قدرت فوق العاده اى را طلب مى كرد و به تعبيرى كه در قرآن آمده مى گفت:
«وَهَبْ لى مُلْكَاً لا يَنْبَغى لاَِحَد مِنْ بَعْدى.»(1)[(خدايا) و به من قدرتى عطا فرما كه براى هيچ كس ديگرى پس از من روا نباشد].
ولى، همين قدرتى را كه به شدّت از خدا طلب مى كرد، هدف اصلى او نبود و به آن دلبستگى نداشت؛ بلكه، قدرت را مى خواست تا در سايه آن، دين خدا و آيين حقّ را ترويج و قدرتمندان مشرك و غير مسلمان را به سوى اسلام و آيين الهى بكشاند. بنابراين، او چنين قدرتى را مى خواست تا از آن به صورت وسيله اى براى وصول به كمالى برتر بهره بردارى كند. از اينجاست كه مى بينيم او هيچ گاه از قدرت فوق العاده خود سوء استفاده نمى كرد.به جايى از قدرت رسيده بود كه قرآن درباره او مى گويد:
«يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحاريبَ وَتَماثيلَ وَجِفان كَالْجَوابِ وَقُدُور راسيت.»(2)
--------------------------------
1ـ ص/ 35.
2ـ سباء/ 13.

[(جنّيان) آنچه را كه (سليمان) مى خواست، از قبيل معابد و عمارات و ظروف بزرگى چون حوضها و ديگهايى ثابت كه در زمين نصب كرده و كار گذارده بودند، براى او مى ساختند].و در حدّى اوج گرفته بود كه نه تنها بر انسانها بلكه، بر جنّيان نيز آنچنان كه قرآن گفته است فرمان مى راند، ولى، با چنين قدرتى او خودش يك لقمه نان جو خشك مى خورد و مغرور قدرت خويش نبود.
اگر انسان به هر مقامى كه رسيد به ضعفهاى خود بينديشد و به نداريها و ناتوانيها توجّه داشته باشد، هيچ گاه متكبر نمى شود. انسانهاى شايسته و اولياى خدا هر چه قدرتشان بيشتر مى شود، ضعف خود را بيشتر درك مى كنند و متواضع تر مى شوند؛ يعنى مشاهده مى كنند كه اين قدرت مال آنها نيست، بلكه، هرچقدر زياد هم كه باشد قدرت الهى است كه در اختيار آنان قرار داده است و منهاى قدرت الهى انسان ذاتاً چيزى از خود ندارد و نيز هر چقدر كه قدرتشان هم زيادتر بشود با معرفت بالايى كه دارند، خود را در سيطره قدرتى بالاتر مى بينند كه اين قدرتها در مقايسه با آن بسيار ناچيز خواهد بود. چنانكه هر چه علم انسان بيشتر مى شود ضعف خودش را بيشتر مى فهمد و اين يك موضوع اعجاب انگيزى است در روند علم. يك طفل نوآموز به جز از چند درس معمولى و رايج از چيز ديگر اطلاع ندارد تا توجّه پيدا كند كه آنها را مى داند يا نمى داند. و دايره معلومات و مجهولات او از ديد خودش در همان چند درس مدرسه ابتدايى منحصر مى شود. از وجود چيزى به نام فيزيك يا شيمى اصولا اطلاعى ندارد تا از علم و جهل خود نسبت به محتواى آن با خبر باشد.ولى هر چه بر معلوماتش افزوده شود، مى فهمد كه مجهولات بيشترى دارد. چنانكه اگر علم انسان، علم حقيقى باشد مى فهمد كه آن علم ذاتاً مال خودش نيست و هر چه علمش كاملتر باشد بيشتر پى به نادانى خود مى برد و مى داند علمى كه دارد مال خداست و از اينجاست كه قرآن با تعبير لطيف خود كه مى گويد:«اَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَى اللّهِ وَاللّهُ هُوَ الْغَنىُّ الْحَميدُ.»(1)[شما نيازمندان به خدا هستيد و خداوند بى نياز و ستوده است].خداوند با اين تعبير توجّه مى دهد كه انسان نبايد هيچ گاه فقر ذاتى خويش را فراموش كند تا برسد به آن كمالى كه مى تواند برسد.اولياى خدا هر چه بر علمشان افزوده مى شود به همان نسبت بر تواضعشان افزوده مى شود و بيشتر اقرار به جهل مى كنند و هر چه بر قدرتشان افزوده شود، بيشتر در پيشگاه خداوند اظهار عجز مى كنند و نسبت به مردم متواضعتر مى شوند كه البته در هر دو مورد اين روند، نتيجه درجات بالاى معرفت ايشان خواهد بود.