قرآن و قدرت طلبى
اكنون، پس از ذكر مقدّمه بالا سؤال اين است كه آيا ميل به قدرت با همه شؤون و مظاهرش از نظر قرآن يك ميل فطرى محسوب مى شود و آيا شاهدى از آيات قرآن مى توان بر اين مطلب ارائه داد؟در پاسخ بايد بگوييم: آيات زيادى در قرآن هست كه غير مستقيم مى شود فطرى بودن قدرت با همه شؤونش را از آنها استنباط كرد؛ ولى از بعضى از آيات شايد بتوان مستقيماً و بطور روشن و بدون احتياج به استلزامات اين مطلب را استفاده كرد.داستان حضرت آدم(عليه السلام) و وسوسه شيطان را كه در قرآن كريم آمده است، در اين زمينه ملاحظه مى كنيم:وقتى شيطان مى خواهد آدم را وسوسه كند تا او را به تناول از آن شجره منهيّه وادار سازد به او مى گويد:«يا آدَمُ هَلْ اَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْك لا يَبْلى.»(1)[(شيطان آدم را وسوسه كرد و) گفت:اى آدم، آيا تو را هدايت كنم به درخت جاودانگى و سلطنت و قدرت بى زوال؟]بر اساس آنچه از اين آيه استفاده مى شود: شيطان براى وسوسه آدم و فريب دادن او بر دو چيز تكيه كرد تا توجّه وى را جلب و او را وادار به خوردن از آن شجره كند:نخست روى خلود و جاودانگى آدم تكيه كرد و به او گفت: اگر مى خواهى تو را به شجرة الخلد يا درخت جاودانگى رهنمون شوم درختى كه هرگاه از آن بخوريد جاودانه خواهيد شد؛ يعنى، خواست از گرايش به بقاء انگيزه جاودانگى كه در جان آدم ريشه داشت استفاده كند كه اين فعلا مورد بحث ما نيست بلكه ميل ديگرى جز قدرت طلبى است كه در آينده درباره آن به بحث و بررسى مى پردازيم.
--------------------------------
1ـ طه/ 120.

بار دوم روى قدرت تكيه كرد و خواست از مطلوب بودن آن و گرايشى كه آدم نسبت به آن دارد سوء استفاده كند و آدم را به بيراهه بكشاند. از اين رو، به وى گفت: آيا مى خواهى ترا به سلطنت بى زوال و كهنه نشدنى هدايت كنم؟ «سلطنت» و به تعبير موجود در خود آيه «ملك» در واقع سمبل قدرت است. بزرگترين قدرت انسان عبارت از تسلط بر ديگران؛ يعنى، قدرت اجتماعى است. و تسلّط بر ديگران يا قدرت اجتماعى همان است كه، ما از آن به «سلطنت» تعبير مى كنيم و در قرآن از آن به «ملك» تعبير شده است.آرى شيطان سپس به او گفت:اگر جاودانگى و قدرت بى زوال مى خواهى بايد از اين شجره (شجرة الخلد يا درخت جاودانگى) تناول كنى.سپس قرآن حكايت مى كند كه آدم و حوّا تحت تأثير وسوسه هاى شيطان قرار گرفتند و فريب وعده وعيدهاى او را خوردند.«فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْءاتُهُما.»(1)[پس (آدم و حوا) از آن شجره خوردند و عورتهاشان برايشان ظاهر و آشكار گرديد].و اين به خوبى نشان مى دهد كه گرايش به جاودانگى و قدرت در آدم و حوا ريشه داشته است كه آنان را وادار به انجام اين كار منهى كرد تا آن قدرت را به كف آورند.در واقع، از داستان فوق، مى توان فهميد كه شيطان روانشناس ماهرى بود و مى دانست كه در نهاد انسان ميل به قدرت وجود دارد و نقشه اش اين بود كه از وجود اين ميل سوء استفاده كند و آدم و حوا را به بيراهه بكشاند و او اين كار را كرد و موفّق هم شد و اين نشانگر وجود اين ميل در فطرت انسان است و دلالت دارد بر اين كه آدم حتّى قبل از آنكه هبوط كند و به اين عالم بيايد، از چنين ميل فطرى
--------------------------------
1ـ طه/ 121.

برخوردار بوده و همين ميل او منشأ سوء استفاده شيطان و فريب خوردن آدم از وى گرديده است.در آيه ديگر آمده است كه:«فَوَسْوَسَ لَهُما الشَّيْطانُ لِيُبْدِىَ لَهُما ما وُرِىَ عَنْهُما مِنْ سَوْاتِهِما وَقالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاّ اَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ اَوْتَكُونا مِنَ الْخالِدينَ.»(1)[پس شيطان آن دو را وسوسه كرد تا آنچه كه بر آن دو پوشيده بود از عورتهاشان بر آن دو آشكار شود و گفت: پروردگارتان از خوردن اين شجرة بازتان نداشته است براى آن كه (با خوردن آن) فرشته (يا سلطان) مى شويد يا جاودان و مخلّد مى مانيد].شيطان بدين وسيله آدم را فريب داد و گفت: چون با خوردن اين شجره ملك مى شويد و يا جاودان مى مانيد خداوند از آن بازتان داشته است.در اين آيه «ملكين» را بعضى از قرّاء به كسر لام قرائت كرده اند و در اين صورت است كه با آيه قبلى از هماهنگى بيشترى برخوردار است، چرا كه، ملك به كسر لام كه در اين آيه به كار رفته است صفت از ملك «به ضمّ ميم» خواهد بود كه در آيه بالا وجود دارد.بنابر اين مى توان گفت: اين قرائت از اولويّت برخوردار است، چرا كه در اين صورت، تكيه گاه هر دو آيه بر قدرت و جاودانگى است و شيطان با استفاده از گرايش آدم به اين دو او را وسوسه كرده است.حال اگر ملكين را در آيه مورد بحث به فتح لام هم قرائت كنيم چنانكه قرائت كرده اند باز هم با توجيهى كه ما مى كنيم، قابل تطبيق با آيه گذشته خواهد بود. يعنى، از آنجا كه ملائكه مظهر قدرت بودند مى توان گفت: در اين آيه نيز شيطان از راه قدرت طلبى آدم او را وسوسه كرده است و اصولا، شايد ريشه مُلك و ملائكه و مِلك و مَلَك همه يك چيز باشد و همه آنها با تسلّط و قدرت ارتباط داشته باشند؛
--------------------------------
1ـ اعراف/ 20.

يعنى، ملك (به كسر ميم) يك تسلّط اعتبارى است بر اشيا، ملك به ضمّ ميم يك تسلّط اعتبارى است بر اشخاص و انسانها و مَلَك به فتح لام و ميم نيز شايد با آن دو هم ريشه باشد؛ يعنى، مَلَك به معنى فرشته، بواسطه قدرتى كه دارد مَلَك ناميده شده است كه مى توان از قرآن بر اين مطلب شاهد تأييد كننده اى نيز آورد. قرآن در تعريف جبرئيل كه يكى از فرشتگان است مى گويد:
«ذِى قُوَّة عِنْدَ ذِى الْعَرْشِ مَكين.»(1) [قدرتمندى كه در نزد خداوند داراى مقام است.] و يا در آيه ديگر از با تعبير شديد القوى ياد شده «عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى(2)»[آن را (فرشته) پرقدرت به وى ياد داده است] البته، بر اساس بعضى از تفاسير كه مصداق شديد القوى را جبرئيل دانسته است.به هر حال اينگونه آيات كه به نحوى در تعريف فرشته وحى قدرت را مطرح كرده و با اين عنوان به او اشاره نموده اند نيز مى توانند قراين تأييد كننده اى باشند بر اين مطلب كه مَلَك به فتح لام يا ملائكته كه به معنى فرشته و فرشتگان هستند با واژه ملك به ضمّ ميم و ملك به كسر ميم هم خانواده بوده و ريشه مشترك دارند و مفهوم قدرت در آن ملحوظ گرديده است. بنابر اين، اين احتمال هم در آيه وجود دارد كه اگر «ملكين» را به فتح لام هم قرائت كنيم در واقع از ملك به عنوان سمبل قدرت نام برده است و خواسته است به آدم بگويد كه اگر شما هم مى خواهيد به صورت دو ملك؛ يعنى، دو موجود قدرتمند درآييد بايد از اين درخت تناول كنيد.هماهنگى و تطبيق اين آيه با آيه قبل نيز كه در آن آدم با تعبير «مُلك لا يبلى» [قدرت نافرسودنى] مورد وسوسه شيطان قرار گرفته بود قرينه ديگرى است و مى تواند گواه بر اين باشد كه ملكين در اين آيه لازم است به شكلى بر مفهوم قدرت دلالت داشته و با «ملك لا يبلى» به نحوى هماهنگ باشد. حال خواه به اين شكل كه آن را مِلكين به كسر لام قرائت كنيم و يا به اين شكل كه ملك به فتح لام و به معنى فرشته را سمبل قدرت بدانيم و در هر حال در اين آيه نيز همانند آيه گذشته شيطان، آدم را از راه قدرت طلبى و ميل به جاودانه زيستن وسوسه كرده و او را فريفته است.
نتيجه اينكه با توجّه به دو آيه فوق مى توان دريافت كه از ديد قرآن، ميل به قدرت در انسان ريشه فطرى دارد.
--------------------------------
1ـ تكوير/ 20.
2ـ نجم/ 5.