قرآن و فطرت حقيقت جويى
در اين زمينه نيز آيات قرآن در موارد زيادى به روشنى دلالت دارند و در بسيارى از موارد، روى يقين و ارزش مثبت انسانهاى اهل يقين تكيه كرده اند. اهل يقين يعنى، كسانى كه در جستجوى يقين هستند و به ظنّ و گمان اكتفا نمى كنند.خداوند در نخستين آيات سوره بقره مى فرمايد:«الم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدَىً لِلْمُتَّقينَ. ... وَالَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِما اُنْزِلَ اِلَيْكَ وَما اُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالاْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ. اُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَاُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.»(1)[اين كتاب بدون ترديد راهنماى پرهيزگاران است كسانى كه... و كسانى كه به آنچه بر تو (اى پيامبر اسلام) و آنچه كه قبل از تو فرو فرستاده شده است ايمان و به جهان آخرت يقين آورند آنان (كه از صفات نامبرده برخوردارند) بر هدايتى از سوى پروردگار خويش (و در صراط مستقيم) هستند و همانان به فلاح و رستگارى دست يافته اند].در اين آيات، بر صفت يقين به آخرت، به عنوان يك صفت برجسته كه نشانه هدايت به راه راست و منشأ فلاح و رستگارى انسان است تكيه شده است.در آيه ديگرى مى گويد:«وَفِى الاَْرْضِ اياتُ لِلْمُوقِنينَ وَفى اَنْفُسِكُمْ اَفَلا تُبْصِروُنَ.»(2)
[و در زمين نشانه هائى (آشكار از خدا) براى كسانى كه در جستجوى يقين هستند وجود دارد و در درون جانتان نيز، پس مگر نمى بينيد؟]
--------------------------------
1ـ بقره/ 5 و 4 و 2 و 1.
2ـ ذاريات/ 20 و 21.

اين آيات نيز گوياى اين حقيقت اند كه براى كسانى كه جوياى يقين باشند راه باز و زمينه خداشناسى فراهم است. پس هر كس به حقيقت نرسيد كوتاهى از خود او خواهد بود و آنچنان كه بزرگان ادب گفته اند:
برگ درختان سبز در نظر هوشيار
هر ورقش دفترى است معرفت كردگار

آرى راههاى خداشناسى و آيات الهى چه در برون و چه در درون نفس، فراوان و بى حدّ و حصر است.در آيه ديگرى آمده است كه:«يُدَبِّرُ الاَْمْرَ يُفَصِّلُ الاْياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ.»(1)[(خداوند) نظام جهان را تدبير و آيات و نشانه ها(ى علم و حكمت و قدرت خويش) را توسعه و تفصيل مى دهد، باشد كه شما به ملاقات پروردگار خود يقين آوريد].آرى جستجوى يقين را هدف بالاى تدبير نظام جهان و توسعه آيات الهى به شمار آورده و به عنوان يك خواسته و مطلوب، در چارچوب اين نظام، رجا و اميد تحقّق آن را ابراز مى دارد.همچنين در آيات مختلف با تعابير گوناگون مثل «قَدْ بَيَّنَا الاْياتِ لِقَوْم يُوقِنُونَ.»(2) و تعابير ديگر از اهل يقين ياد كرده بدين وسيله ارزش والا و ارج و قرب آنها را گوشزد مى كند.آيات فراوان ديگرى با تعابير مختلف تعقّل، تدبّر و تفكّر، انسان را نسبت به كشف حقيقت و درك واقعى موجودات ترغيب مى كنند كه در گذشته به مناسبتهايى از آنها ياد كرده ايم و در اينجا ديگر آنها را تكرار نمى كنيم.در بعضى از آيات خداوند به مذمّت كسانى پرداخته كه نيروهاى ادراكى خدادادى خود را به درستى به كار نمى اندازند تا واقعيّتها را آنچنان كه هستند كشف
--------------------------------
1ـ رعد/ 2.
2ـ بقره/ 118.

كنند و از كيفر سختى كه اين افراد در پيش دارند خبر داده اند و ما در اينجا به يكى از آنها اشاره مى كنيم كه خداوند در آن مى فرمايد:«وَلَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كثَيراً مِنَ الْجّنِ وَالاِْنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَلَهُمْ اَعْيُنٌ لا يُبْصِروُنَ بِها وَلَهُمْ اذانٌ لايَسْمَعُونَ بِها اُولئِكَ كَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ.»(1)[و محقّقاً، بسيارى از جنّ و انس را براى جهنّم بيافريديم (آنان را كه) دلهايى دارند كه با آنها (حقايق را چنانكه هستند و بايد بفهمند) نمى فهمند و چشمهايى دارند كه با آنها (اشياء را آنچنان كه بايسته و شايسته است) نمى بينند. و گوشهايى دارند كه با آنها (نداى حق را چنانكه بايد بشنوند و درك كنند) نمى شنوند، آنان همانند چهارپايان و بلكه گمراه تر از آنهايند آنها همان غفلت زدگان هستند].گرچه، قبلا نيز به اين آيه اشاره كرده ايم ولى اين آيه از آن جهت كه ريشه شقاوت را در غفلت معرّفى مى كند مورد توجّه ما بود؛ ولى، اين بار از اين لحاظ به آيه نامبرده استشهاد مى كنيم كه عقل را آنچنان كه بايد به كار نمى گيرند و با آن به كشف واقعى اشيا نمى پردازند. چرا كه مسلّماً هر انسانى با چشم و گوش و دل خود چيزهايى را درست يا نادرست درك مى كند و براى خودش برداشتى و تفسيرى از جهان و انسان دارد. و مسلّماً منظور آيه اين نيست كه با آن هيچ نمى فهمند و هيچ ادراكى از جهان ندارند؛ چرا كه، وقتى قوّه ادراك باشد خواه نا خواه چيزهايى ذهن و فكر و قواى ادراكى انسان را به خود مشغول مى سازد و حتى چارپايان هم با گوش و چشم و حواسّ خود چيزهايى درك مى كنند. و افراد مورد مذمّت از كفّار و مشركين به هر حال براى خودشان افكار و عقايدى داشتند كه نسبت به آنها پايبند بودند و زير بار سخنان حقّ پيامبر خدا و آيات الهى نمى رفتند. بنابراين، آيه در صدد انكار اصل ادراك و فهم و ديدن و شنيدن آنان نيست؛ بلكه، از آنجا كه آنان معتقد به يك
--------------------------------
1ـ اعراف/ 179.

مشت اوهام و خرافات و عقايد شرك آلوده بودند و در جهل مركّب و يا ظنّ و گمان باطل و يا شكّ و ترديد به سر مى بردند آيه شريفه فوق، آنان را در مقابل نداشتن درك صحيح و مطابق با واقع و تفسير عقل پسند و به كار نبردن درست و دقيق قواى ادراكى شان تهديد مى كند كه اين هم به نوبه خود شعبه و يا شاخه اى از غفلت خواهد بود.كسانى كه غفلت نداشته باشند در تلاشند تا شناخت صحيحى از راه عقل و فكر و به كمك چشم و گوششان به دست آورند؛ چرا كه بينش صحيح و تفسير درست جهان و انسان، اساس و پايه زندگى درست و رفتار صحيح و جهت درست يافته اى خواهد بود كه دنيا و آخرت و آينده و سرنوشت انسان، مرهون آن است و كسى كه نسبت به اين امر حساس و ريشه اى بى توجّهى كند در واقع نسبت به آينده و سرنوشت خود و جهت دهى صحيح به زندگى، غفلت كرده است.دسته ديگرى از آيات قرآن، ما را از پيروى و اتكا بر غير علم با تعابير مختلف بر حذر مى دارند مانند آياتى كه مى گويند:[هرگز به دنبال آنچه كه بدان علم ندارى حركت نكن چرا كه، گوش و چشم و دل همگى (در پيشگاه خدا) مسؤولند(1) (تا حقايق را به درستى بفهمند و بر اساس فهم صحيح آنها رفتارى كه از ما سر مى زند جهت صحيح خود را باز يابد)].يا مى گويند:[غير خدا را عبادت مى كنند بدون آن كه بر آن، برهان و بدان علمى داشته باشند](2).يا مى گويند:[بر خدا افترا و دروغ مى بندند تا مردم را گمراه كنند بدون آنكه به گفته هاى خود علمى داشته باشند](3).

--------------------------------
1ـ اسراء/ 36 «وَلاْ تَقْفُ، ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ اِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ كُلُّ اُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلا.»
2ـ حج/ 71 «وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطانَاً وَما لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ.»
3ـ انعام/ 144 «اِفْتَرى عَلَىَ اللّهِ كَذِبَاً لِيُضلَّ النّاسَ بِغَيْرِ عِلْم.»

يا مى گويند:[(گمراهان جز از ظنّ و گمان پيروى نكنند و حقاً كه ظنّ و گمان، (انسان را) از حق بى نياز نمى كند](1).
يا:[كسانى كه جدال مى كنند درباره خدا به غير علم](2).و آيات بسيار ديگرى كه با تعابير مختلف از پيروى از ظنّ و گمان و تكيه و اعتماد به غير علم، ما را باز مى دارند.اين راه صحيحى نيست كه انسان در مقام شناختن حقايق، به اعتقادات ظنّى اكتفا كند. نرفتن به دنبال علم و يقين و بسنده كردن به ظنّ و گمان، راه خطرناكى است و ضمانت صحّت ندارد. اگر ما اعتقاد و بينشى پيدا كرديم كه مطابق با واقع نبود از آنجا كه، اساسى ندارد نه تنها از آن تكاملى براى ما حاصل نمى شود، بلكه ما را به بيراهه مى كشاند.كسى كه اساس روش زندگى و رفتارى خود را بر ظنّ و گمان بنا كند همانند كسى است كه پى ساختمان خويش را بر لبه پرتگاهى كه در حال ريزش است و به تعبير قرآن «على شفا جرف هار» بنا كند كه در اين صورت ساختمان او ريشه و اساسى ندارد و دير يا زود فرو خواهد ريخت و در جهنّم سقوط مى كند. «فانهار به فى نار جهنّم.»(3)پس دوّمين مرحله از مراحل تكاملى انسان پس از مرحله يقظه يا بيدارى از غفلت و هوشيارى اين است كه انسان عقلش را به درستى به كار گيرد و با دقّت واقعيتها را همانطور كه هستند كشف كند و به حقايق دست يابد.در اين مرحله فضيلت اخلاقى عبارت است از اهتمام به كسب علم يقينى و در مقابل آن ماندن در حال شكّ و ترديد و يا اكتفاكردن به ظنّ و گمان، عملى ناشايسته
--------------------------------
1ـ نجم/ 28 «اِنْ يَتَّبِعُونَ اِلاَّ الظَنَّ وَاِنَّ الظَنَّ لا يُغْنى مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً.»
2ـ حج/ 8 3 «وَمِنَ النّاسِ مِنْ يُجادِلُ فِى اللّهِ بِغَيرِ عِلْم.»
3ـ توبه/ 109.

خواهد بود و همانطور كه در بالا يادآورى كرديم در قرآن از آن مذمّت شده است.البته، جهل براى هر انسانى در ابتدا طبيعى است؛ چرا كه، انسان در آغاز جز در محدوده علوم فطرى كه نيمه آگاهانه و خيلى هم محدود است ديگر مسائل براى او مجهول و ناشناخته است؛ ولى، خداوند به او استعداد و توانايى داده كه خود را از اين جهل و تاريكى برهاند و به صحنه روشن و نورانى وارد شود.بنابراين، جهل ابتدايى امرى است غير اختيارى و نمى تواند منشأ مدح و ذمّى براى انسان جاهل شود و نمى توان به وى گفت: چرا تو از آغاز، جاهل و نادان از مادر متولّد شده اى؟ در اينجا ممكن است اين سؤال پيش آيد كه پس چرا قرآن، انسان را به خاطر جهل و نادانيش، مورد مذمّت قرار داده است؟در پاسخ به اين سؤال، ما قبلا گفتيم هرچند اصل جهل ابتدايى غير اختيارى است ولى از آنجا كه استعداد تحصيل علم در انسان وجود دارد باقى ماندن يا بيرون رفتن از جهل در اختيار انسان خواهد بود و اگر انسان در قرآن مورد مذمّت قرار گرفته به خاطر جهل ابتدايى جبرى نيست بلكه به لحاظ باقى ماندن در جهل و نادانى است كه با وجود قدرت و استعداد خارج شدن از آن امرى مذموم و نكوهيده خواهد بود و از اين كه انسان تنبلى و سستى مى كند و براى خارج شدن از ظلمت و تاريكى فكرى نمى كند و دست به تلاش و كوششى نمى زند او را به باد انتقاد گرفته است. انسان بر اساس فرمان فطرت به ويژه در مسائل سرنوشت ساز تا حقيقت را كشف نكرده نبايد آرام گيرد.قرآن آشكارا كسانى را كه به بهانه نداشتن علم و يقين به آخرت، از تكاليف سنگين خود سرباز مى زدند و آسوده خاطر به دنبال درك حقايق و عمل به وظايف خود نمى رفتند مورد نكوهش قرار مى دهد. وقتى گفته مى شد: چرا معاد را قبول نمى كنيد؟ مى گفتند: ما درباره معاد، يقين نداريم پس آن را نمى پذيريم، و قرآن آنانرا به خاطر اين گفته، مورد مذمّت قرار مى دهد.(1)اين درست است كه انسان بايد به هر چه يقين دارد عمل كند و ايمان آورد اما معناى اين سخن، آن نيست كه در هر چه يقين نداريد در شكّ و ترديد بمانيد و يا به ظنّ و گمان اكتفا كنيد. بلكه، اين از وظايف انسانى است كه در مقام كسب يقين برآيد و از حالت شكّ و ترديد به در آيد.خداى متعال از سويى نيروى ادراكى و قدرت عقل و خرد و انديشه به انسان داده است و از سوى ديگر، آيات بيّنات خود را بر انسان فرو فرستاده و نشانه هاى روشنى براى او قرار داده است كه به كمك آنها به خوبى قادر است كسب يقين كند.بنابراين اگر قرآن مى گويد: «از ظن و گمان پيروى نكنيد» مفهومش اين است كه به دنبال كسب علم قطعى باشيد نه آن كه در عمل، صرفاً، به آنچه كه بالفعل مى دانيد اكتفا كنيد و جز آن، مسؤوليّت ديگرى براى شما نيست.
--------------------------------
1ـ «واذا قيل لهم اِنّ وعد الله حق والساعة لا ريب فيها قلتم ما ندرى ما الساعة ان نظنّ الاّ ظنّاً و ما نحن بِمُسْتَيْقِنينَ.»؛ سوره جاثيه/ 32.