بيدارى از غفلت و توجّه به حقيقت


نخستين موضوعى كه در بخش اخلاق فردى؛ يعنى، آن بخش از اخلاق كه به تنظيم رابطه انسان با خودش مطرح مى شود، موضوع توجّه، التفات، هوشيارى و بيدارى است در مقابل حالت غفلت و بى توجّهى. از اين رو، علماء اخلاق و كسانى كه مراتب سير انسانى را بررسى كرده اند مانند ارباب سير و سلوك و عرفاء منزل اوّل از منازل سير و سلوك انسان به سوى تعالى و تكامل را «يقظه» قرار داده اند كه به معنى بيدارى و هوشيارى در مقابل غفلت بكار مى رود.در قرآن كريم، آيات بسيارى، شايد بيش از بيست مورد، دلالت مى كنند بر اينكه ريشه شقاوت و تباهى انسان و مفاسد و رذائل اخلاقى وى غفلت است كه ما در اينجا به بعضى از آنها اشاره مى كنيم:در يكى از آيات، كه قبلا هم در مواردى به آن اشاره شد، چنين آمده است:«وَلَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاّيَفْقَهُونَ بِها وَلَهُمْ اَعْيُنٌ لايُبْصِرُونَ بِها وَلَهُمْ اذانٌ لاّيَسْمَعُونَ بِها اُولئِكَ كَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ.»(1)[و محققاً، براى جهنم بيافريده ايم بسيارى از جن و انس را (آنان را كه) برايشان دلهائى است كه با آنها نمى فهمند و برايشان چشمهائى است كه با آنها نمى بينند و برايشان گوشهائى است كه با آنها نمى شنوند آنان همانند چارپايان و بلكه گمراه تر از چارپايانند آنان همان غفلت زدگان هستند].
--------------------------------
1ـ اعراف/ 179.

از سياق اين آيه، كاملا، روشن است كه مايه بدبختى كسانى كه به عذاب ابدى و شقاوت جاودانى مبتلا مى شوند، همان غفلت و ناآگاهى ايشان از حقائقى است كه انسانيت انسان اقتضاى آگاهى، التفات و توجّه به آنها را دارد و به همين لحاظ، اين افراد از نظر ارزش از حيوانات هم كه مقتضاى طبعشان غفلت و ناآگاهى است پست تر مى شوند.در آيه ديگرى پس از آنكه درباره كسانى سخن مى گويد كه پس از ايمان، كفر ورزيدند و زندگى دنيا را بر آخرت برگزيدند در توصيف و تحليل روانى آنان اضافه» مى كند كه:«اُوْلئِكَ الَّذينَ طَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَاَبْصارِهِمْ وَاُولئِكَ هُمُ الْغافِلُون.»(1) [آنان كسانيند كه خدا بر دلهاشان و گوشها و ديده هاشان مهر زده و آنان همان غفلت زدگانند].در اين آيه نيز روشن است، آنچه موجب شد كه خداى متعال بر دل آنان مهر بزند تا قواى ادراكيشان از مسير صحيح منحرف شود و كارآيى نداشته باشند همان غفلت و بى توجّهى ايشان است.
يكدسته ديگر از آيات، غفلتهاى خاصّى را مورد توجّه قرار داده اند كه به بعضى از آنها نيز اشاره مى كنيم و مخصوصاً، نكته هاى خاصّى را كه در بعضى از اين آيات هست، مورد توجّه قرار مى دهيم.در يكى از اين آيات آمده است:«اِقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَهُمْ فى غَفْلَة مُعْرِضُوْنَ ما يَأْتيهِم مِنْ ذِكْر مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَث اِلاّ اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُوْنَ لاهِيَةً قُلُوبُهُمْ.»(2)[روز حساب مردم بسيار نزديك شده و آنها در حال غفلت (و بى خبرى) روى گردانند هيچ پند و موعظه و كلام جديد و نوى از سوى پروردگارشان نيايد جز آنكه آنرا بشنوند
--------------------------------
1ـ نحل/ 108.
2ـ انبياء/ 5 و 2.

ولى (غرق در اوهام و تخيلات) به بازى (خود) سرگرم شوند و دلهاشان (به امور پست مادى و دنيوى) مشغول باشد].در هر يك از سه آيه فوق، واژه اى هست كه با بحث ما ارتباط پيدا مى كند: در آيه نخست، واژه غفلت به كار رفته، در آيه دوّم جمله «و هم يلعبون» و در آيه سوم «لاهية قلوبهم».آيات فوق، نمونه هائى از آن آيات هستند كه در بالا گفتيم: غفلت را منشأ فساد و تباهى انسان دانسته اند. طبعاً، از همين آيات نيز مى توان دريافت كه آنچه در نقطه مقابل غفلت واقع مى شود؛ يعنى، توجّه و التفات و آگاهى، نيز مايه سعادت انسان خواهد بود.البته، لفظى كه به طور كامل محتوى مفهوم مورد نظر ما در مقابل مفهوم غفلت باشد، نمى توان، بطور قطع، مشخّص ساخت؛ ولى، شايد بتوان گفت: جامع تر از همه الفاظى كه چنين محتوائى دارند همان واژه «ذكر» است كه به معنى آگاهى و هشيارى به كار مى رود.كلمه «ذكر» گاهى در مقابل نسيان واقع مى شود كه در اينصورت، به معنى فراموش نكردن و ادامه توجّه است و گاهى نيز به معنى يادآورى خواهد بود؛ يعنى، توجهى كه پس از نسيان و فراموشى بر انسان عارض مى شود؛ چنانكه، خود غفلت نيز اعمّ است و شامل دو نوع غفلت مى شود چه غفلت اصلى و ابتدائى و چه غفلتى كه پس از ذكر و آگاهى و توجّه و پس از زدوده شدن غفلت ابتدائى مجدّداً عارض بر انسان مى شود.