ب جمال دوستى
يكى ديگر از فروع و شاخه هاى لذّت طلبى، علاقه به جمال است كه بنوبه خود از شعب مختلفى برخوردار خواهد بود. نخست، جمال طبيعى جمادات است كه انسان از ديدن كوه و دريا و چشمه سارها و آسمان و ستارگان و ماه و خورشيد لذّت مى برد. دوّم جمال موجود در گياهان و علاقه و انبساط و فرحى است كه از ديدن مناظر زيباى گلستانها و بوستانها و باغات سرسبز پر از ميوه هاى رنگارنگ و جنگلهاى خرّم سربفلك كشيده، به انسان دست مى دهد و سوّم جمالى كه در حيوانات و انسانها وجود دارد و آثار عميق آن در انسانها و جوامع انسانى بصور مختلفى بروز و ظهور پيدا مى كند و در مواردى سرنوشت و خطّومشى زندگى انسان را بكلّى دگرگون و احياناً همه نيروى انسانى را در يك جهت خاصّ، مفيد يا مضرّ، بسيج مى سازد.آنچه را كه در بالا گفتيم جمالهاى محسوس هستند: واقعيّتهائى كه انسان از طريق ادراك حسّى بوسيله ديدن با چشم با آنها ارتباط برقرار مى كند و ادراك لذّت بخش و باصطلاح ملائم با طبعى برايش فراهم مى شود. البتّه، جمال منحصر در اين جمالهاى حسّى نيست و جلوه هاى خيالى هم دارد كه شعرا و ديگر اصناف اهل ذوق و هنر با اين قسم جمالهاى خيالى مرتبط هستند. شعرا، هنرمندان نقّاش و
تصويربردار، مجسّمه سازان و ... كارشان بيشتر با درك، خلق و ابداع زيبائيها و جمالهاى خيالى مربوط مى شود كه در لفظ و معنى و نقش و صورت، جمالهاى خيالى مدرك خود را، تا آنجا كه قدرت و توان هنرى شخص هنرمند اجازه مى دهد، در اظهار آن و انتقال به ديگران سعى مى كند. همچنين، جمالهاى عقلى داريم كه قوّه عاقله آن را از نظم و انتظام و كمال موجودات درك مى كند و جمال عرفانى و وجودى داريم با اين بينش كه همه هستى زيبا است و هر موجودى كاملتر و از بهره وجودى بيشترى برخوردار باشد از زيبائى و جمال بيشترى برخوردار خواهد بود و انسان از درك آن بيشتر لذت مى برد. به همين جهت است كه جمال را حتّى به ذات الهى هم نسبت مى دهيم و كسانى كه مشاهدات توحيدى دارند يك باب از مشاهداتشان به اسماء و صفات جماليه الهى مربوط مى شود.