تنوّع در قدرت طلبى
اكنون اين سؤال قابل طرح و بررسى است كه چگونه مى شود قدرت طلبى انسان در شكلهاى مختلف ظهور و بروز پيدا مى كند؟ يعنى، از تلاش كودك براى روى پا ايستادن و دست از دست پدر و مادر بيرون كشيدن تا سعى جوان براى قهرمان كشتى شدن و مبارزات سياسى براى كسب پست هاى سياسى و موقعيّتهاى اجتماعى تا كوششهاى متنوّع بين المللى براى ابرقدرت شدن و تسلط بر كره زمين و بالاتر از آن استيلا يافتن بر آسمانها و تسخير سيّارات كه قبل از اين توضيح داديم و اينها مراتب مختلف قدرت مادّى انسانست و كسانى هستند كه قدرت حقيقى انسان را در همين انواع مختلف قدرتهاى مادّى خلاصه نمى كنند تا مظاهر ديگر قدرت مثل قدرت نفس يا قدرت اراده و تسلّط بر خويشتن و يا قدرت بر كنترل خواهشها و هواهاى نفسانى و يا قدرت روحانى كه رياضت كشها از اين طريق بدست مى آورند و بوسيله آن كارهاى اعجاب آفرين و تحسين برانگيز انجام مى دهند كه در چارچوب قدرت مادّى نمى گنجد و تا سرانجام مى رسد به قدرتى كه اولياء خدا در جستجوى آن هستند؛ يعنى، قدرت لايزال و قدرت مطلق الهى كه افراد يك عمر عبادت خدا كنند و بار سنگينى اطاعت از فرامين الهى را بدوش كشند تا به خدا نزديك شوند و قدرت او شعاعى از قدرت خدا شود يا به عبارتى ديگر قدرت الهى را در او تجلّى كند.
در اينجا سؤال فوق را مجدّداً تكرار مى كنيم و به پاسخگوئى آن مى پردازيم. سؤال اين بود كه چگونه مى شود قدرت طلبى انسان اين يك ميل فطرى و يا يك طلب ذاتى در شكلهاى متنوّع بالا و صور گوناگونى در اين عرض عريض ظهور و بروز پيدا مى كند؟
و پاسخ اينست كه در تنوّع صور قدرت طلبى مى توان روى دو عامل تكيه كرد كه يكى در اختلاف مراتب مختلف يك قدرت طولى نقش دارد و ديگرى در تنوّع و صور گوناگون قدرتهاى مختلف كه در عرض يكديگرند. در ارتباط با مراتب مختلف يك قدرت طولى، مى توان گفت: هر مرتبه اى از قدرت كه متعلّق قدرت طلبى انسانست پس از حصول و تحقّق در خارج عامل اين مى شود كه قدرت طلبى انسان اين مرتبه را رها سازد و بمرحله بعد از آن تعلّق گيرد. بنابراين، هر مرتبه از قدرت كه فعليّت يافت در طلب مرتبه بعد از آن نقش مثبت دارد. فى المثل كسيكه قدرتى طلب كرده و اكنون مى تواند پهلوانى را بخاك بنشاند بعد از اين درجه بالاترى از قدرت را مى طلبد تا با پهلوان نيرومندترى به مبارزه برخيزد.عامل دوم كه در تنوّع قدرت طلبى نقش دارد، مراتب مختلف علم و شناخت انسانى است. تعلّق انسان به مظاهر مختلف قدرت، بستگى به درجات مختلف شناختى است كه نسبت بمظاهر گوناگون قدرت دارد.

انسان ميل به قدرت دارد اين ميل ذاتى انسان است و ريشه فطرى دارد و اصولا، قبل از اين گفتيم كه قدرت يكى از سه چهره هرم نفس است و نفس كه خود را دوست مى دارد طبيعى است قدرت را نيز كه چهره نفس است دوست بدارد، اما سؤالى كه برايش مطرح مى شود درباره علم تفصيلى به چيستى اين قدرتى است كه در مقام اجمال نسبت به آن آگاهى دارد و دربدر بدنبال آن مى گردد و در جستجوى آنست. آرى انسان كه اجمالا ميل به قدرت دارد مى خواهد بداند كه اين قدرت چيست؟ انواع و چهره هاى مختلف قدرت كدامند؟ كداميك از انواع قدرت بهتراست و از چه راهى مى توان بدان نائل شد؟ اينگونه سؤالها و نظائر آنها پرسشهائى هستند كه پاسخگوئى به آنها در جهت دادن و هدايت قدرت طلبى انسان نقش مثبت دارد و از سوى ديگر پاسخ دادن به آنها يك كار علمى است و به شناخت انسان بستگى دارد و در نتيجه باز هم مى بينيم اين عامل معرفت و شناخت؛ يعنى چهره ديگر نفس است كه در جهت دهى ميل به قدرت و تنوّع قدرت طلبى انسان تأثير و شعبه هاى مختلفى را براى حب قدرت ترسيم مى كند.

تحت تأثير عامل فوق، هر كسى به تناسب شناخت و معرفتى كه از قدرت دارد، بر اساس تمايل فطرى و قدرت طلبى ذاتى خود، به جستجوى قدرت مى پردازد. يكى به تمرين و ورزش و نرمش مى پردازد تا در يكى از رشته هاى ورزشى فوتبال، واليبال، كشتى و ... سرآمد و قهرمان شود، ديگرى در يك مسير تحصيلى تحقيقى و تجربه و آزمون سخت گام مى نهد تا از نظر علمى سرآمد شود، نيروهاى عظيم موجود در طبيعت را كشف كند به اختراع وسائل و ابزار نيرومندى در زمينه هاى مختلف دست بزند به طرف سيّارات، سفر فضائى كند اقمار مصنوعى بسازد و از طريق ماهواره ها همه جا را زير نظر بگيرد و سرانجام، كسان ديگرى هم در طريق تحصيل قدرت اقتصادى، سياسى، نظامى و غيره قدم در طريق كوشش و تلاش مى نهند و هدفشان تسلّط بر همه جوامع خواهد بود و هر يك از افراد فوق در واقع، قدرت حقيقى را در همان مى بيند كه به جستجوى آن پرداخته است. كسانى هم هستند كه بر قدرت هاى مادّى و جسمانى و دنيوى ارج نمى نهند و صرفاً، در جستجوى تحصيل قدرت روح هستند و بدين منظور به رياضت هاى شاقّ دست مى زنند. يعنى، در واقع آنها قدرت ديگرى را كشف كرده اند كه بر قدرتهاى مادّى هم غالب مى شود و از آن طريق دست بكارهائى مى زنند كه با هيچ قدرت مادّى نمى توان انجام داد. اينان با شناختى كه پيدا كرده اند قدرت واقعى را در همان قدرت نفس يا قدرت روح و يا قدرت اراده تشخيص داده اند و از اين رو، در مسيرتحصيل آن آمادگى اين را دارند كه دست به انجام رياضتهاى توانفرسائى بزنند. و سرانجام، كسانى هم هستند كه قدرت خود را شعاع قدرت الهى مى دانند و حقيقت انسان و جهان را اينگونه شناخته اند كه همه چيز مسخّر قدرت نامحدود و بى انتهاى خداى متعال است و انسان آنوقت قدرت حقيقى را بدست آورده كه قدرت او شعاعى از قدرت خدا بشود و قدرت خدا در او تجلّى كند. اين انسان با چنين شناختى است كه در عبادت و پرستش خداوند و خواندن نماز و گرفتن روزه و انجام ساير وظايف الهى سعى وسيعى مبذول مى دارد تا بدينوسيله به پيشگاه خداوند سرچشمه اصلى قدرت تقرّب جويد؛ چراكه، وى قدرت حقيقى را در آنجا يافته است.

بنابراين، مى توان گفت: رمز پيدايش جلوه هاى گوناگون قدرت طلبى در انسان در اينست كه در نظر هر فرد يا گروهى از انسانها يكى از اقسام نامبرده قدرت مطلوبيّت بيشترى يافته و آن را مفيدتر مى داند و اين طبيعى است كه شناخت دقيقى كه انسان از قدرت مورد نظر خود پيدا كرده در تشخيص فوائد زياد و پيدايش مطلوبيّت بيشتر آن نقش مؤثّرى خواهد داشت.پس علم و معرفت، در تنوع قدرت طلبى انسان تأثير جدّى دارد كه به نمونه هاى روشن آن در بالا اشاره كرديم و علاوه بر نمونه هاى فوق مى توان گفت: شخصيّت طلبى و به اصطلاح پرستيژ، استقلال خواهى و ميل به نگه داشتن حرمت يا احترام، همگى شعبه هائى از قدرت طلبى انسان شمرده مى شوند. اينكه انسان مايل نيست طفيلى ديگران باشد ذليل باشد بخاطر اينست كه عزّت احترام و استقلال شعبه هائى از قدرت هستند و انسان در جستجوى آنها خواهد بود. يعنى، اين در اصل همان حسّ قدرت طلبى انسان است كه به اين صور و در اين شكلهاى گوناگون خود را نشان مى دهد.ميل به آزادى از ميل به قدرت ريشه مى گيرد. انسان مايل است آزاد باشد و در موارد و مشكلات و مسائل زندگى خودش تصميم بگيرد و حاكم بر سرنوشت خودباشد. و در صورتيكه تحت فرمان ديگران باشد و براى او ديگران تصميم بگيرند خود را مغلوب و تحت نفوذ و قدرت ديگران مى بيند و از اين وضع رنج خواهد برد. اين نشان مى دهد كه آزادى در نظر شخص نوعى قدرت است كه در خود احساس مى كند و سلب آزادى نوعى عجز و ناتوانى است كه از آن بيزار خواهد بود.ميل بداشتن آزادى در جوانان از هنگام بلوغ شكوفا مى شود و روز به روز شدّت و قوّت بيشترى پيدا مى كند. جوان در اين سنين بتدريج اين ميل در او رشد پيدا مى كند كه خودش تصميم بگيرد و اگر ديگران به او فرمان بدهند عكس العمل نشان مى دهد. زيرا او بشدّت، قوّت و قدرت خود را دوست مى دارد و سلب آزادى را نوعى عجز ناتوانى براى خود و قدرت براى ديگران تلقّى مى كند و از آن بيزارى مى جويد.