تحصيل مال و فرزند از نظر اخلاقى
آيا تحصيل مال و فرزند از نظر اخلاقى، چه حكمى دارد: ارزش مثبت دارد يا منفى؟ جواب اين سؤال، با توجّه به اصولى كه از پيش گفته ايم، معلوم مى شود: علاقه به مال و فرزند در صورتى كه تمركز پيدا كند، موجب غفلت از كمالات [همسر فرعون به او گفت: اين طفل نور ديده من و توست او را مكشيد باشد كه به ما نفعى رساند يا او را به فرزندى برگيريم و آنان (عاقبت كار را) نمى دانستند].معنوى خواهد شد و كار به جايى مى رسد كه مال و فرزند را منشأ ارزش و برترى مى داند و از كمالات واقعى و معنوى غافل مى شود.علاقه به مال و تلاش براى تحصيل آن، در اين وضع انحرافى كه جايگاه اصلى خود را از دست مى دهد و با كمالات معنوى و اخروى او تزاحم پيدا مى كند، داراى ارزش منفى اخلاقى خواهد بود.قرآن كريم در بسيارى از آيات، انسان را هشدار مى دهد كه علاقه به مال و فرزند نبايد براى او هدف بشود و او را از دستيابى به اهداف اصيل زندگى باز دارد. قرآن، از كسانى كه ملاك ارزش را مال و فرزند مى دانستند، به صورت نكوهيده اى ياد كرده و در داستان طالوت مى گويد:
«وَقالَ لَهُمْ نَبَيُّهُمْ اِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا اَنّى يَكوُنُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَنَحْنُ اَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَم يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قاَلَ اِنَّ اللّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُم وَزادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ يُؤْتى مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَاللّهُ واسِعٌ عَليمٌ.»(1)[پيامبرشان به آنها گفت كه: خداوند، طالوت را به پادشاهى شما برانگيخته است گفتند: او چگونه بر ما پادشاهى خواهد داشت در صورتى كه ما شايسته تر از او هستيم و او مال فراوان ندارد.او گفت: خدا او را بر شما برگزيد و در دانش و نيروى جسمى بر شما فزونيش بخشيد و خدا فرماندهى را به هر كه خواهد مى دهد و خداوند توانا و داناست»].آنان به غلط بر اين باور بودند كه او چون شخص ثروتمندى نيست، شايستگى فرماندهى را ندارد. در واقع، علاقه بيش از اندازه بنى اسراييل به مال و فرزند، اهداف و ارزشها را در نظرشان تغيير داده بود تا جايى كه منشأ اصلى ارزش و كمال انسان را مال و ثروت مى دانستند و مى پنداشتند هر كس پول بيشتر دارد براى حكومت شايسته تراست.مشركين مكه نيز پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) را تحمّل نمى كردند، به اين بهانه كه چرا
--------------------------------
1ـ بقره/ 247.

خداوند پيامبر خود را از ميان بزرگان؛ يعنى، ثروتمندان عرب انتخاب نكرده است؟«وَقالُوا لَوْلا نُزِّلَ هذا الْقُرانُ عَلى رَجُل مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيم.»(1)خداوند در پاسخشان مى گويد:«اَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فِى الْحيواةِ الدُّنْيا وَرَفَعْنا بَعْضَهُم فَوْقَ بَعْض دَرَجات.»(2)اين خداوند است كه ارزشهاى زندگى را در ميان مردم تقسيم كرده، به هر كس هرچه صلاح مى دانسته داده است. مال و ثروت در دنيا وسيله آزمايشى بيش نيست كه بر اساس مصالحى بين مردم تقسيم كرده است.
ولى مشركين مكه چنان در ارزشهاى مادّى غرق بودند و ملاك عظمت و ارزش انسان را مال مى دانستند كه به گمان آنها، حتّى پيغمبر خدا هم بايد از ميان ثروتمندان برگزيده شود.در آيه ديگرى مى گويد:«فَلَوْلا اُلْقِىَ عَلَيْهِ اَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَب.»(3)[(اگر او پيغمبر است) پس چرا دستبندهاى طلا ندارد؟]اينگونه انحرافات فكرى و ارزشى، كم و بيش، در جوامع مختلف وجود دارد و فكر انسانها و حتى كسانى كه مؤمن و خدا پرستند، را به خود مشغول مى سازد، بنى اسراييل مردمى خداپرست بودند و به پيغمبر خدا ايمان داشتند و خودشان از پيغمبر خدا درخواست تعيين فرمانده داشتند؛ مع الوصف؛ براساس علاقه شان به ثروت، به عنوان تنها ملاك شايستگى فرماندهى، فرماندهى طالوت را كه ثروتمند نبود نمى پذيرفتند.خداوند در قرآن، اين بينش را به شدّت محكوم كرده مى گويد:
--------------------------------
1ـ زخرف/ 31.
2ـ زخرف/ 32.
3ـ زخرف/ 53.

«وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَة لُمَزَة اَلَّذى جَمَعَ مالا وَعَدَّدَهُ يَحْسَبُ اَنَّ مالَهُ اَخْلَدَهُ كَلاّ لَيُنْبَذَنَّ فىِ الْحُطَمَةِ.»(1)اين پندار كه مال باعث سعادت و جاودانگى انسان مى شود از بينشهاى غلطى است كه بايد با آن مبارزه كرد. خداوند درباره ابولهب مى گويد:«ما اَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَما كَسَبَ.»(2)و درباره كفّار مى گويد:«وَقالُوا نَحْنُ اَكْثَرُ اَمْوالا وَاَوْلاداً وَما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ.»(3)[ما كسانى هستيم كه مال و فرزند بيشترى داريم و مورد عذاب خدا واقع نشويم].از ديد اين كفار اگر عذابى هم نازل مى شد، به فقرا و بينوايان مى رسيد. خانه هاى فقرا كه استحكامى ندارد و ويران مى شود نه خانه آنان كه استوار و محكم است! و فقرا گرفتار رنج و عذاب مى شوند نه آنان كه از كمك فرزندان زيادى برخوردارند!در آيه ديگرى به ثروت از اين رو، كه منشأ تكبّر مى شود ارزش منفى مى دهد و چنين ثروتمندانى را نكوهش كرده مى فرمايد:«عُتُلّ بَعْدَ ذلِكَ زَنيم اِنْ كانَ ذامال وَبَنينَ.»(4)در آيه ديگرى، از اين رو، كه مايه غرور و دنياطلبى بيش از اندازه است به آن ارزش منفى داده مى فرمايد:«ذَرْنى وَمَنْ خَلَقْتُ وَحيدَاً وَجَعَلْتُ لَهُ مالا مَمْدُوداً وَبَنينَ شُهُوداً وَمَهَّدْتُّ لَهُ تَمْهيداً ثُمَّ يَطْمَعُ اَنْ اَزيدَ.»(5)[مرا تنها بگذار، با آن كس كه آفريده، مال فراوان و پسران حاضر به خدمت به او داده،زمينه اقتدار و عزّتش را فراهم كرده ام، سپس باز هم طمع فزونى از من دارد].اين گونه آثار و عوارض است كه منشأ ارزش منفى مال و فرزند مى شود و اگر چنين عوارضى را در پى نداشت نكوهشى هم نمى داشت، چون مال و فرزند، خود به خود نعمت خداست و مى توان از آن استفاده درست كرد و اگر از راه مشروع و به خاطر مقصد صحيحى تحصيل شود، ارزش مثبت هم دارد.



--------------------------------
1ـ همزه/ 5 1.
2ـ مسد/ 2.
3ـ سباء/ 35.
4ـ قلم/ 14.
5ـ مدّثر/ 15 11.