3. اعتماد به ظن
عامل ديگرى كه انسان را از دستيابى به شناخت صحيح باز مى‌دارد عبارت است از خوى و يا عادت اعتماد به ظنّ و گمان كه به تدريج در زندگى براى وى حاصل مى‌شود. ما در امور روز مره زندگى خود نمى‌توانيم به تمام حوادث و جزئيّات، علم قطعى پيدا كنيم و دست يافتن به قطع در موارد گوناگون و فراوان زندگى برايمان مشكل است؛ از اين رو، معمولا، به خود زحمت تحصيل آن را نمى‌دهيم و منشأ حركات و كارهاى ما همان اعتماد به ظنون و گمانهايى است كه با زحمت كمتر و ساده‌تر براى ما فراهم مى‌شود. وقتى حركت مى‌كنيم، سوار اتومبيلى مى‌شويم تا به مقصد برسيم، اطمينان قطعى نداريم كه اين اتومبيل ما را صددرصد به مقصد مى‌رساند؛ بلكه، احتمال مى‌دهيم، موانع مختلفى ما را از وصول به مقصد باز دارد: اتومبيل، تصادف كند يا خراب شود يا مشكلات ديگرى پيش آيد ولى بر اين كه مى‌توانيم از اين وسيله استفاده كنيم و به مقصد برسيم گمان داريم و همين گمان منشأ حركت ما و تنظيم برنامه زندگى ما مى‌شود و معمولا، كارهاى ديگر زندگيمان را نيز به همين منوال و بر اساس اعتماد به ظنّ و گمان انجام مى‌دهيم تا آنجا كه اين اعتماد به گمان به شكل يك اعتياد بر همه جريانات زندگى و حركات و سكنات ما مسلطّ مى‌شود. از سوى ديگر، اعتماد به گمان در مسائل عادى و مادّى زندگى شايد مشكلات بزرگى به بار نياورد؛ ولى خسارتهاى بزرگ و جبران ناپذيرى از اينجا شروع مى‌شود كه پيدايش چنين عادتى در جريان زندگى معمولى منشأ شود تا در مسائل مهمتر و اساسى‌تر هم به ظنّ و گمان اكتفا كنيم و در فكر تحصيل علم روشن و قطع و يقين برنيائيم. قرآن كريم بسيارى از اشكالات مشركين و كفّار را در همين اعتماد بى‌جا و غير منطقى بر گمان، تعليل و ريشه‌يابى مى‌كند و آنان را به اين لحاظ كه تابع ظنون و اوهام خويش هستند مورد سرزنش قرار مى‌دهد كه در اينجا به نمونه‌هايى چند از آيات اشاره مى‌كنيم:

در برخى آيات شركت ورزى مشركان را به اعتماد برگمان تعليل مى‌كند و مى‌گويد:«اَلا اِنَّ لِلّهِ مَنْ فى السَمواتِ وَ مَنْ فِى الاَْرْضِ وَ ما يَتَّبعُ الَّذيْنَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ شُرَكاءَ اِنْ يَتَّبِعُونَ اِلاَّ الْظَّنَ وَ اِنْ هُمْ اِلاّ يَخْرُصُون»(1)آگاه باش كه آنچه كه در آسمان و زمين است از آن خداست و آنان كه غير از خدا را شريكان (او) مى‌خوانند جز از گمان پيروى نكنند و نيستند جز (كسانى كه) تخمين مى‌زنند.و در جاى ديگر مى‌گويد:«قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدى اِلىَ الْحَقِّ قُلِ اللّهُ يَهْدى لِلْحَقِّ اَفَمَنْ يَهْدى اِلىَ الْحَقِّ اَحَقُّ اَنْ يُتَّبَعَ اَمْ مَنْ لايَهْدى اِلاّ اَنْ يُهْدى فَمالَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ وَ ما يَتَّبِعُ اَكْثَرُهُمْ اِلاّ ظَنّاً اَنَّ الظَّنَ لا يُغْنى مِن الْحَقِّ شَيْئاً»(2)
بگو آيا از شريكان (مورد اعتقاد) شما كسى هست كه هدايت به سوى حقّ كند بگو خدا هدايت به سوى حقّ مى‌كند پس آيا آن كس كه هدايت به سوى حق مى‌كند براى پيروى شايسته‌تر است يا كسى كه هدايت نكند جز آنكه (نخست خود وى) هدايت شود پس (اين) چه (وضعى است كه) براى شما (پيش آمده) است (و در اين باره) چگونه قضاوت مى‌كنيد. در آيات نامبرده اين حقيقت مشهود است كه خداوند اعتقادات باطل مشركان و شرك ورزى بى‌اساس آنان را در اين امر روانى تحليل و ريشه‌يابى مى‌كند كه سخنان و عقايد و اعمال ايشان جز اوهام و ظنون پايه و اساسى ندارد و بيهوده بر گمان خود اعتماد مى‌كنند.
در بعضى آيات انكار قيامت و حكم به اينكه در وراء اين جهان مادّه جهان ديگرى نيست را بر همين اعتماد به ظن و تكيه بر اوهام و تخيّلات بر مى‌گرداند و مى‌گويد:«وَما خَلَقْنَا السَّماءَ وَالاَْرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلا ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَروُا فَوَيْلٌ لِلَّذينَ كَفَرُوا مِنَ النّارِ اَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنوُا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ كَاْلمُفْسِدينَ فِى‌الاَْرْضِ اَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجّارِ»(3)
--------------------------------
1. يونس/ 66.
2. يونس/ 36 ـ 35.
3. ص/ 28 ـ 27.

و آسمان و زمين و آنچه در بين آن دو هستند باطل نيافريديم اين گمان كسانى است كه كافرند پس واى بر آنانكه كافرند از آتش! آيا قرار مى‌دهيم آنان را كه ايمان آوردند و عمل صالح كردند همانند فساد كاران روى زمين آيا قرار مى‌دهيم تقواپيشگان را همانند تبهكاران. و در آيات ديگرى برخى ديگر از عقايد خرافى را به همين اصل تحليل مى‌كند و مى‌گويد:«اَنَّ الَّذين لايُومِنونَ بِالآخِرةِ ليُسَمُّونَ المَلائِكةَ تَسْمِيَةَ الاُْنْثى وَ مالَهُمْ بِه مِنْ عِلْم اِنْ يَتَّبِعُونَ اِلاّ الظَّنَّ وَ اِنَّ الظّنَ لايُغْنى مِنَ الحَقِّ شَيْئاً»(1) و «اَلَكُمُ الْذَّكَرُ وَ لَهُ الاُْنْثى تِلْكَ اِذاً قِسْمَةٌ ضِيزى اِنْ هِىَ اِلاّاَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها اَنْتُمْ وَ آبائُكُمْ ما اَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطان اِنْ يَتَّبِعُونَ اِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوىَ الاَْنْفُسُ وَلَقَدْ جائَهُمُ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى»(2)آنان كه به آخرت ايمان ندارند ملائكه را به نوع نامگذارى زنان (دختران خدا) نامگذارى مى‌كنند و نسبت به آن علمى ندارند (آنان) جز از گمان پيروى نكنند و گمان (انسان را) از حقّ بى‌نياز نمى‌كند. و آيا براى شما پسر و براى او دختر باشد (در اين صورت) چنين تقسيمى ناقص و نادرست است. نيست اين جز نامهايى كه شما و پدرانتان بر آنها نهاده‌ايد (و) خدا هيچ دليلى بر آن نازل نفرموده (اينان كه چنين باورهايى دارند) جز از گمان و هواى نفس پيروى نمى‌كنند در حاليكه هدايت از سوى پروردگارشان آمده است آنها را. چنانكه در يك آيه نيز بطور كلّى همه گمراهيها را از ريشه به همين موضوع اعتماد به گمان برمى‌گرداند و مى‌فرمايد:«وَ اِنْ تُطِعْ اَكْثَرُ مَنْ فى‌الاَْرضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ اِنْ يَتَّبِعُونَ اِلاَّ الظّنِّ وَ اِنْ هُمْ اِلاّ يَخْرُصُونَ»(3)و اگر پيروى كنى بيشتر كسانى را كه در زمين هستند ترا از راه خدا گمراه كنند پيروى نكنند جز از گمان و تخمين.
اكنون اين سؤال مطرح مى‌شود كه منظور از اعتماد به ظنّ چيست و چرا تقبيح است؟ و
--------------------------------
1. نجم/ 28 ـ 27.
2. نجم/ 23 ـ 21.
3. انعام/ 116.

بويژه با توجّه به اين حقيقت كه شكّ و ظن دو پله و يا دو گامى هستند براى وصول به علم قطعى، و اصولا راه وصول به علم قطعى، شكّ و ظن است و چاره‌اى جز اين نداريم كه نخست درباره هر مسأله‌اى ترديد كنيم سپس در انديشه فرو رفته كه بطور طبيعى پس از فكر و مطالعه به تدريج احتمال يك طرف در نظر ما تقويت مى‌شود و از حالت ترديد كه در آن احتمال نفى و اثبات در نظر ما مساوى است كم‌كم خارج مى‌شويم تا در مرحله بعد يك احتمال يا احتمال يك طرف در نظر ما رجحان پيدا كند گرچه احتمال مقابل نيز صددرصد نفى نشده باشد. يعنى پس از شك وارد ظنّ و گمان مى‌شويم و آنگاه كه به فكر و مطالعه خود ادامه داديم بار سوّم به يك علم قطعى نايل خواهيم شد. با توجه به بيان فوق به يك لحاظ بايد بگوييم اعتماد بر گمان براى وصول به علم، امرى لازم است و اصلا ناگزير از چنين اعتمادى خواهيم بود و بنابراين، پاسخ به سؤال فوق در بررسى اين مسأله و روشن شدن آن كاملا ضرورى است. در پاسخ به سؤال فوق مى‌توان گفت: كه ظنّ گاهى به عنوان يك حالت روانى و يك اعتقاد به كار مى‌رود از آن جهتى كه انسان يقين ندارد كه طبعاً اين حالت خود به خود نه تنها ارزش منفى ندارد؛ بلكه، به عنوان پل عبور به سوى يقين و علم قطعى گذر از روى آن لازم است و ارزش مثبت نيز دارد يعنى به شرطى كه گذرگاه و معبرى باشد براى وصول به علم قطعى؛ ولى، در مواردى كه اعتماد بر ظن تقبيح مى‌شود، اين تقبيح به لحاظ خود اين حالت نيست؛
بلكه، به لحاظ لازمه آن خواهد بود؛ يعنى، اين حقيقت كه ظنون هميشه انسان را به يقين نمى‌رسانند و مقدّمه تحصيل يقين قرار نمى‌گيرند و از آنجا كه در بسيارى از موارد از واقعيّت تخلف مى‌كنند حيثيّت ناهماهنگى با واقعيّت در آن لحاظ مى‌شود و به اين لحاظ حتى در مواردى هم كه شخصى به خيال خويش يقين داشته و جازم باشد ولى يقين و جزمش بر خلاف واقع باشد قرآن آن را ظن تلقّى مى‌كند؛ زيرا، براى چنين شخصى كه اعتقاد جزمى باطلى دارد راه تحصيل حقيقت باز است و اگر از راه عقل بطور دقيق وارد شود و فكرش را به طرز شايسته به كار اندازد بى‌پايگى اين اعتقادش براى او بر ملا و به سرچشمه زلال و آب گواراى حقيقت نايل مى‌شود. با توجّه به بيانات فوق، منظور از اعتماد به ظن كه مورد تقبيح قرآن مجيد قرار گرفته است دو چيز خواهد بود: يكى عبارت است از اعتماد بر اعتقاد خلاف واقع هر چند اعتقادى جزمىباشد. دوم اعتقاد بر اعتقاد غير جزمى يعنى ظنّ و گمان هر چند كه مطابق با واقع هم باشد؛ چرا كه، در مورد نخست انسان به واقع دست نيافته و به حقيقت نرسيده است هر چند كه جزم و يقين هم داشته باشد و در مورد دوّم راه و روش و حالتش نامطمئن بوده و از استحكام لازم برخوردار نيست، ضمانتى براى صحّت ندارد و انسان را به حقّ نمى‌رساند. انسان عاقل زندگيش را بر حقايق استوار مى‌كند نه بر اوهام و خيالات و بويژه، در مسائل اعتقادى و اصول اساسى جهان‌بينى تأكيد بيشترى خواهد بود بر درك قطعى واقعيّتها و اعتقاد جزمى بر آنها يعنى علم كاشف از واقعيّت كه از راه منطقى صحيح حاصل مى‌شود راهى كه همه انسانها به مقتضاى فطرت انسانى خويش به هنگام كشف حقايق در آن سير مى‌كنند و به مقصد مى‌رسند. پس يكى ديگر از موانع وصول به شناخت علمى همين حالت اعتماد به ظنون است كه در زندگى روز مرّه از آن ناگزير هستيم و چون به آن خو كرده‌ايم و به صورت عادتى براى ما شده است كه در مسائل اساسى و مهم نيز به فكر تحصيل علم قطعى نمى‌افتيم و قرآن به ما گوشزد مى‌كند كه اين گونه عادت خطرناك است و گرچه در امور روزه مرّه و مسائل ساده زندگى بويژه اگر تحصيل علم يقينى ممكن نباشد مى‌توان به ظن اكتفا كرد؛ ولى، نبايد اين گونه عادت ناخود آگاه راه تحصيل علم قطعى را در مسائل اساسى و زيربنايى بروى ما ببندد كه اين ما را به حق نمى‌رساند و موجب زيان و خسارت سنگينى بر ما خواهد شد.