موانع معرفت
از بحثهاى گذشته به اين نتيجه رسيديم كه ريشه تحصيل كمالات انسانى و اصل فضايل اخلاقى از ديدگاه اسلام ايمان به خداوند بوده و انعقاد ايمان به خداوند مشروط به علم و معرفت است. پس تحصيل علم به عنوان يك امر اختيارى و هدف واسطه‌اى در پرتو مطلوبيّت ايمان، كمال و فضايل اخلاقى مطلوبيّت پيدا مى‌كند چون مقدّمه است براى ايمان كه به نوبه خود ريشه همه فضايل و كمالات انسانى است. و گفتيم: براى وصول به اين هدف، لازم است تلاشهاى مناسبى (جوارحى يا جوانحى) انجام دهيم تا علم صحيح و معرفت واقعى به دست آيد. ما وقتى مجهولى داشته باشيم از معلومات ديگرى استفاده مى‌كنيم و آنها را طورى تنظيم مى‌كنيم كه آن مجهول برايمان كشف شود و اين، به اصطلاح منطق، همان تفكّر است كه بدون آن، علم صحيح براى انسان حاصل نگردد تا به دنبال آن ايمان براى وى تحقّق يابد و در اين صورت با نبود ايمان، زمينه‌اى براى رويش و رشد فضايل اخلاقى در انسان فراهم نخواهد شد. از اينجا روشن مى‌شود كه چرا در آيات كريمه قرآن و در بيانات پيامبر اكرم و ائمه معصومين صلوات اللّه و سلامه عليهم اجمعين آن همه درباره تفكّر و تعقّل و مفاهيمى از اين قبيل تأكيد شده است كه قبلا در اين زمينه بحث كرديم و در اينجا نيز به نمونه‌هايى اشاره مى‌كنيم. نظير اينكه از قول كفّار در روز قيامت مى‌گويد:وَ قالُوا لَوْ كُنّا نَسْمَعُ اَوْ نَعْقِلُ ما كُنّا فى اَصْحابِ السَّعيرِ فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لاَِصْحابِ السَّعيْر»(1)و گفتند اگر شنوايى مى‌داشتيم يا مى‌انديشيديم از اصحاب آتش سوزان نمى‌بوديم پس به گناه خويش اعتراف كردند پس كوبيده باد اصحاب آتش.
--------------------------------
1. ملك/ 10.

آرى كفّار در قيامت با افسوس و حسرت مى‌گويند: اگر حقّ را مى‌شنيديم و درباره آن مى‌انديشيديم در چنين وضعى گرفتار نمى‌آمديم و به گناه خويش اعتراف مى‌كنند. البتّه، اين اعتراف به گناه و پشيمانى اگر در اين عالم اتّفاق مى‌افتاد مى‌توانست براى آنان مفيد باشد و ايشان را وادار كند كه در اين عالم تا هنوز امكان دارد گناهان گذشته خويش را جبران كنند؛ ولى، در جهان ديگر اين امكان وجود ندارد و اعتراف و پشيمانى انسان هيچ فايده‌اى براى او در بر نخواهد داشت. از اين آيه بخوبى بر مى‌آيد كه كليد سعادت در تحصيل معرفت صحيح است كه گاهى انسان با تكيه بر فكر و انديشه و با عقل خويش آنها را فراهم مى‌آورد و گاهى با كمك ديگران و گوش فرادادن به راهنمايى راهنمايان، و اين هر دو وسايل درك معرفت صحيح خواهند بود؛ ولى، به مقتضاى مفهوم جمله «لَوْ كُنّا نَسْمَعُ اَوْ نَعْقِلُ ما كُنّا مِنْ اَصْحابِ السَّعيْر» مى‌توان دريافت: كسانى كه نه خود بينديشند و نه به مصلحان و پيامبران و هدايتگران گوش فرا دهند به هيچ وجه روى سعادت را نمى‌بينند از اين رو، كه معرفتى برايشان حاصل نيايد و در نتيجه به ايمانى نمى‌توانند دست يابند؛ بلكه، وارد جهنّم شوند چنانكه خداوند مى‌فرمايد:«وَلَقَدْ ذَرَأنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لايَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْيُنٌ لايُبْصِرُوْنَ بِها وَلَهُمْ اذانٌ لايَسْمَعُونَ بِها»(1)و حقاً آفريده‌ايم براى جهنّم بسيارى از جنّ و انس را (زيرا) دلهايى دارند كه با آن نمى‌فهمند و چشمهايى دارند كه با آن نمى‌بينند و گوشهايى دارند كه با آن نمى‌شنوند.
آيه فوق اين معنا را القاء مى‌كند كه علّت جهنمى شدن بسيارى از مردم به كار نگرفتن درست قواى عقلى و ديگر ابزارهاى شناخت خواهد بود كه به محروم شدن آنان از معارف صحيحى كه از رهگذر اين ابزار براى ايشان فراهم مى‌شد مى‌انجامد.
بنابر اين، انسانى كه مى‌خواهد به سوى كمال انسانى قدم بردارد، نخستين گامى كه لازم است بردارد به كار گرفتن قواى عقلى و ابزار ادراكى يعنى عقل و چشم گوش خواهد بود كه به نوبه خود يك عمل اختيار است و انسان با اراده و تصميم آگاهانه خود آنها را بايد به كار اندازد و در مسير صحيح بايد هدايتشان كند تا سرانجام، به يك نتيجه شايسته و معارف درستى
--------------------------------
1. اعراف/ 179.

دست يابد؛ چرا كه انديشيدن صرفاً يك انفعال و تأثّر نفس از عوامل بيرونى نيست؛ بلكه، يك فعاليّت درونى و عقلانى است و انسان به هنگام فكر كردن و به ويژه اگر درباره مسائل غيبى و موضوعات دور از دسترس حسّ باشد، از كارهاى ديگرى كه معارض و مزاحم‌اند و از برخى لذّت جوييها و كامگيريها كه مى‌تواند در آن فرصت برايش فراهم شود، لازم است كناره گيرى و صرفنظر كند. مثل تماشاى مناظر زيبا يا گوش دادن به موسيقى يا پرداختن به امر زناشويى يا خوابيدن و استراحت و بى خيالى و .... كه بطور طبيعى مانع انديشيدن و فكر كردن هستند و انسان به هنگام فرو رفتن در فكر و غور در انديشه ناگزير از ترك آنها خواهد بود؛ چرا كه، انديشيدن با آنها قابل جمع نيست و ناچار است به يكى از آن دو اشتغال يابد يا بينديشد يا به آن كارها و لذايذ دست بزند كسانى كه به لذّتهايى عادت كرده و دلبستگى پيدا كرده باشند؛ اصولا، اينكه فكر كردن و انديشيدن هم لازم است برايشان مطرح نيست و به محض اينكه شرايط فراهم شود خود به خود و ناخودآگاه به سوى التذاذ مورد عادت خويش جذب مى‌شوند؛ چرا كه، اين لذّتها حسّى برايشان ملكه شده و به آن دل بسته‌اند. مثل عادت به استماع موسيقى كه اصولا شخص معتاد نمى‌انديشد درباره اينكه فايده آن چيست؟ و يا اينكه كار بهترى هم مى‌شود انجام داد يا نه؟ و يا چيز لذّتبخش‌ترى هم در عالم هست يا نه؟ بلكه اين عادت خود به خود آنان را مى‌كشاند. يا كسانى كه عادت كرده‌اند به چشم چرانى كه اگر يك دقيقه بخواهند چشم خود را كنترل كنند برايشان عذاب است و بدون تأمل درباره آينده آن خود را به آن مشغول مى‌سازند. اين عادتها و ملكاتى كه براى انسان پيدا مى‌شود در ارتباط با اعمال خارجى و يا ملكات روانى كه تحت تأثير محيط و يا كارهاى اختيارى خود انسان، در نفس به وجود مى‌آيند اينها همگى مانع از انديشيدن بطرز صحيح و رسيدن به نتايج درست مى‌شوند و در واقع معارض با آن هستند.
نتيجه‌اى كه از بيان اين تعارض مى‌خواهيم بگيريم اين است كه انسان براى بيرون آمدن از اين تعارض و حركت در سر اين دو راهى نياز به گزينش و تصميم گيرى دارد و با اختيار و انتخاب خود، تفكّر را بر آن كارها و لذايذ معارض ترجيح مى‌دهد؛ ولى، در اينجا گاهى ممكن است موانعى وجود داشته باشد كه انسان را از انجام اين گزينش و ترجيح يك طرف باز دارد و براى اينكه اين انتخاب و گزينش انجام گيرد و يك طرف را ترجيح دهد بايد انگيزه‌اى وجود
داشته باشد كه در اين صورت مى‌بينيم حتى براى انديشيدن و تحصيل خود شناخت نيز احتياج به يك شناخت قبلى داريم؛ يعنى، براى شخص هر چند بطور ارتكازى و غير آگاهانه اين مسأله طرح مى‌شود كه: آيا فرصتى كه برايم پيش آمده است صرف التذاذات مادّى كنم و يا بنشينم به فكر كردن و فرو روم در انديشيدن، انديشيدنى كه اكنون براى من لذّتى ندارد و نهايتاً هم معلوم نيست به كجا بيانجامد؟ آرى كداميك از لذّت آنى و انديشه براى من بهتر و مفيدتر است؟ طبيعى است كه در پاسخ به سؤال بالا افراد انسان يك جور تصميم نمى‌گيرند؛ بلكه، آنان كه سطحى نگرند و تابع لذّات زودگذر، لذّت را ترجيح مى‌دهند و دم را غنيمت مى‌دانند؛ ولى، كسانى هم، با توجّه به اينكه انديشيدن گرچه لذّت آنى ندارد، مى‌تواند آثار عظيمى داشته باشد و منشأ لذّتهاى بيشتر و عميقترى شود، قادرند انديشيدن را بر التذاذات آنى ترجيح دهند؛ ولى، مسلّم توجّه به اين آثار عظيم انديشه نيز خود به وسيله انديشه فراهم خواهد شد، انديشه در اينكه اگر درباره خود و جهانى كه در آن زندگى مى‌كنم فكر كنم و برسم به اين حقيقت كه خدايى هست، قيامتى هست، پيامبرانى هستند، اين مى‌تواند آثار عظيم و كمالات مهمّ و لذّتهاى بيشتر و عميقترى برايم به دنبال داشته باشد و هم ضررهاى عظيم و خسارتهاى جبران ناپذيرى را از من دفع كند. احتمال اين آثار عظيم احياناً، بصورت يك انگيزه نيرومند قادر است راه انسان را تغيير دهد، او را از منجلاب لذّات پست مادّى برهاند و در انديشه و تأمّل درباره هستى فرو برد و بر حركت و تعالى بسوى بلندترين قلل كمالات انسانى وادارش سازد.

اين حقيقت در زندگى مادّى نيز بر انسان حاكم است. همين آدم وقتى درباره لذايذ مادّى آينده خويش مى‌انديشد بسيار اتّفاق مى‌افتد نه تنها از لّذاتى آنى در مى‌گذرد كه رنجهايى را نيز تحمل مى‌كند به اين اميد كه در آينده لذتهايى بيشتر و پايدارتر نصيب وى گردد؛ يعنى، عقل حكم مى‌كند به اينكه بايد بين لذّتهايى كه براى انسان حاصل مى‌شود مقايسه كرد و پس از مقايسه، به اينكه لذايذ فراوانتر و عميقتر آينده همراه با ترك لذات لحظه‌اى و سطحى فعلى بهتر است از استيفاى اين لذّات آنى كه احتمالا به دنبالش رنجهاى طولانى وجود دارد. و اگر تجربه‌هاى همين عالم نشان مى‌دهد كه پشيمان خواهد شد و از بى‌فكرى و بى خيالى گذشته دائماً انسان رنج مى‌برد، نسبت به آخرت و سعادت جاودانى طبعاً اين بى‌فكريها و بى‌خياليها،رنج بيشتر و پشيمانى زيادترى به دنبال دارد و به حكم عقل بر انسان است كه روى اين احتمالات محاسبه‌اى انجام دهد؛ زيرا، چنانكه قبلا هم گفته‌ايم احتمال انجام كارى كه به دنبالش نفع زيادى و احياناً نامتناهى باشد از يقين به يك لذّت محدود فانى ارزشش براى انسان بيشتر است، اين احتمال هر قدر ضعيف يعنى مخرجش بزرگتر باشد وقتى محتمل قوى يا نامتناهى باشد از ارزش والايى برخوردار خواهد بود. بنابر اين، اين عقل است كه مى‌گويد بايد درباره آينده انديشيد و نبايد به همين لذّتهاى زودگذر و آنى اكتفا كرد و هشدار مى‌دهد كه اشتغال به اين لذايذ لحظه‌اى ممكن است ما را از سعادتهاى آينده محروم سازد. و پيروى از اين حكم عقل در همين عالم محسوس منشأ كسب عزّت و عظمت و شرافت و ارزش انسانى در جامعه مى‌شود و بر عكس بى‌توجّهى و بى‌اعتنايى به آن و غرق شدن در هوسها و لذايذ زودگذر، آينده مادّى و اجتماعى انسان را تباه كرده و او را به صورت يك فرد بى‌ارزش و پشيمان از هوسرانيهاى گذشته در مى‌آورد و معلوم است كه زندگى مادّى و معنوى انسان از اين جهت از قانون واحدى تبعيّت مى‌كند و كليد سعادت و خوشبختى مادّى و معنوى دنيايى و آخرتى انسان فكر كردن و انديشيدن است.

اكنون، پس از آنكه اهميّت اصل فكر و انديشه روشن شد و به مقتضاى حكم عقل تصميم بر انديشيدن و ترك لذات لحظه‌اى معارض آن گرفتيم سؤال ديگرى طرح مى‌شود و نوبت به اين مى‌رسد كه ببينيم درباره چه چيزى بايد عقل و انديشه خويش را صرف كنيم و در بين مسائل مختلف كداميكشان براى اينكه مورد مطالعه و تفكر قرار گيرند اولويت دارد؟ پاسخ پرسش فوق اين است كه طبعاً در اينجا نيز احتياج به گزينش ديگرى خواهد بود تا از بين موضوعات و مسائل مختلفى كه مى‌توانند مورد فكر و انديشه، قرار گيرند آنكه اهمّ و خطيرتر و ارزشمندتر است مورد انديشه قرار گيرد. به عبارت ديگر ما تاكنون با يك گزينش و تصميم صحيح حاضر شديم بجاى صرف وقت در لذات آنى درباره آينده خويش بينديشيم؛ ولى، فكر درباره آينده مصاديق مختلفى دارد مثل اينكه: چه كار كنيم تا ثروت فراوانى به دست آوريم يا موقعيّت اجتماعى خوبى براى خود فراهم آوريم يا چه كار كنيم تا قدرت سياسى قابل ملاحظه‌اى به كف آوريم چنانكه مى‌توان درباره خدا و قيامت انديشيد و در اينكه چه كار كنيم تا مشمول بهشت و نعمتهاى الهى شويم و يا از عذاب خدا و جهنّم برهيم. پس براى مشخّص شدن راه انديشه گزينش ديگرى لازم است تا آنكه مهمتر است و بار ارزشى بيشتر بر آنمترتّب مى‌شود مورد فكر و انديشه، قرار گيرد.

بايد توجّه داشت كه در اين مرحله برخى از عوامل روانى مانع مى‌شوند از اينكه انسان فكر صحيح بكند و به نتيجه درست و معرفت واقعى نايل گردد؛ يعنى، از آنجا كه موضوعات و مسائل مادّى براى انسان محسوستر است مثل ثروت و قدرت و مقام و موقعيّت اجتماعى و آثار محسوس دنيوى و قابل مشاهده دارند، چه بسا كه در انديشه سطحى انسان، جاذبه بيشترى از خود نشان داده و فكر و ذكر و انديشه و دقّت وى را به سوى خود متمايل سازند. بنابر اين، براى آنكه انسان آماده شود تا بخشى از وقت خويش را صرف تفكر در موضوعات غير مادّى و دور از دسترس حسّ ـ خدا و قيامت و بهشت و جهنّم و مقامات معنوى و ديگر امور غيبى ـ كند تا انديشه اين چنينى او منتهى به معرفت و ايمان به غيب و اين امور غيبى شود، نياز به مبارزه با نفس و انگيزه‌هاى نفسانى دارد. در واقع يك جنگ روانى ميان نيروها و انگيزه‌هاى مادّى و معنوى برقرار مى‌شود تا كداميك از آن دو پيروز و مسلّط شوند اگر انگيزه‌ها و نيروهاى مادّى در انسان، قوى باشند هيچ گاه به وى اجازه نمى‌دهند تا درباره امور معنوى بينديشد؛ بلكه، پيوسته او را با قدرت تمام به خود مشغول مى‌سازند و انگيزه‌هاى معنوى معارض را تا آنجا كه بتوانند تضعيف و احياناً نابود مى‌سازند تا خاطره آنها را از فكر و انديشه انسان محو و معدوم و همه فكر و ذكر و تلاشش را غرق در مادّه و حيات مادّى و منافع زندگى دنيوى كنند و در اينجاست كه انسان تباه مى‌شود مگر آنكه خداوند به شكلى اعجاز وار دست وى را بگيرد و از منجلابش برهاند.

بنابراين، حتى در زمينه مبارزه با عوامل و انگيزه‌هاى روانى ايجاد آمادگى براى درست انديشيدن، نيازمند يك شناخت قبلى هستيم تا بر اساس آن بتوانيم تصميم بگيريم براى انديشيدن در مطالب لازم پس از آنكه خويش را از نفوذ و تأثير انگيزه‌هاى معارض رها ساخته‌ايم. از اينجاست كه مى‌توان گفت: يك مرتبه از تزكيه و تهذيب نفس حتّى بر تحصيل علم مقدّم است تا آدم چنين قدرت روانى را به دست نياورده باشد كه بتواند بعضى از خواسته‌هاى خويش را سركوب كند و موقّتاً جلوى آنها را بگيرد اصولا قادر نيست كه خود را به فكر كردن و انديشه صحيح وادارد. و شايد همين امر سبب شده كه در بعضى از آيات قرآن، تزكيه قبل از تعليم آورده شده و يا دست كم يكى از عوامل آن مى‌تواند باشد. پس ما به عنوان فردى كه مى‌خواهيم راه تكامل را در پيش گيريم نخست بايد با عواملمانع و مزاحم انديشيدن و سپس با عوامل مانع درست انديشيدن يا انديشيدن درباره موضوعات شايسته و ارزشمند مبارزه كنيم و با اختيار و تصميم خويش ساعات و اوقاتى از روز را به تفكّر اختصاص دهيم كه اگر چنين نكنيم اميد خيرى نخواهد بود. قرآن در اين زمينه به موانع و عوامل مزاحم گوناگونى اشاره مى‌كند و ما تا آنجا كه برخورد كرده‌ايم برخى از اين عوامل را در اينجا مورد بررسى قرار خواهيم داد. بطور كلّى موانع معرفت به دو دسته تقسيم مى‌شوند: نخست يك دسته از شناختهايى هستند كه مانع رويش فكر و انديشه انسان و يا مانع قوّت و يا باعث ضعف آن مى‌شوند. يعنى موانعى كه از سنخ بينش و شناخت هستند. دوّم: گرايشاتى كه مانع معرفت صحيح و يا مانع قوّت و يا باعث ضعف آن مى‌شوند؛ يعنى، موانعى كه از سنخ گرايشات هستند. نخست از موانع نوع اوّل تعدادى را در اينجا نام مى‌بريم و مورد بررسى قرار مى‌دهيم: