نفس و عقل
نفس با گرايشهاى مختلفى كه دارد چنانكه گفتيم، موضوع اخلاق و مورد خطاب دستورات اخلاقى است. وجود اين گرايشهاى مختلف در نفس ضرورى است؛ چرا كه اصولا، كمال انسانى فقط با وجود آنها امكان‌پذير است. هر آن كس كه زمام او بدست نفس اماره است، غرايز، او را راهبرى مى‌كنند و وى چشم و گوش بسته و بى‌توجه به ماوراء خواسته‌هاى غريزى خود، آنها را پيروى مى‌كند، چنين كسى در مقام نفس اماره تا ابد باقى مى‌ماند. و چنانكه خداوند فرموده است. «اَخْلَدَ اِلَى اْلاَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواه»(1) به زندگى مادى مى‌چسبد و از خواسته‌هايش پيروى مى‌كند. او جز خواسته‌هاى غريزى مرزناشناس نمى‌خواهد و چنين شخصى حتىّ از علم توحيد هم نتيجه‌اى نمى‌گيرد به زمين چسبيده و از عالم مادّه، محسوسات و لذايذ مادّى جدا نمى‌شود پس هيچگاه هدايت نخواهد شد مگر از اين حالت و از اين مرحله خارج شود، مرزى را بپذيرد و تصميم بگيرد كه خود را در درون آن كنترل كند. پس از شناخت، حقّ را بپذيرد و باطل را انكار كند. بنا بگذارد راه صحيح را برود و محكوم مطلق ميل و غريزه نباشد. هرگاه نفس وى او را به بدى فرمان داد جلويش را بگيرد. در جهاد با نفس يا جهاد اكبر تلاش كند؛ يعنى، معيارهاى حق و باطل و ارزش صحيح را بشناسد و نسبت به آن ملتزم شود و هرگاه نفس بر خلاف آنها امر كرد يا ميل و كشش داشت در عمل آن را كنترل كند. بسيار از مردم اينگونه نيستند و در ميدان جهاد با نفس نمى‌توانند توفيقى حاصل كنند كه خداوند ايشان را مذمّت فرموده از جمله درباره بنى‌اسرائيل به خاطر سستى در اين ميدان مى‌گويد:
--------------------------------
1. اعراف/ 176.

«اَفَكُلَّما جائَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى اَنْفُسُكُمُ اِسْتَكْبَرْتُم»(1) آيا پس هرگاه پيامبرى آنچه را كه خواسته شما نيست برايتان آورد سرپيچى كرديد. اگر پيامبر آنچه را كه دلخواه شما است بياورد مخالفتى نداريد و از نظر شما پيامبر خوبى است؛ ولى، اگر از شما چيزى را بخواهد كه تمايلى به آن نداريد زير بار نمى‌رويد، كه ريشه همه انحرافات انسان و مشكل اصلى اطاعت و بندگى انسان از خدا در اينجاست و اگر نه اطاعت انبياء در آنجا كه مطابق ميل و خواسته انسان باشد هنرى نيست و انسان هم با آن مخالفتى ندارد، آنجا كه كششى به سوى مخالف دارد بايد راه درست را انتخاب و گرايش صحيح را تقويت و با اراده خويش آن را ترجيح دهد و نفس را مهار كند تا از اين رهگذر بتواند ارزش خويش ظاهر سازد. بنابراين، گرچه هواهاى نفسانى، متعدد و گوناگون هستند و در زمينه هر يك از صفات انسان يكى از آنها مطرح است، بطور كلى مى‌توان گفت: راه تحصيل ارزشها آن است كه هواى نفس را نخست بشناسيم و سپس با آن به مبارزه پردازيم. اكنون، پس از توضيحات فوق مى‌توان در يك عبارت كلّى چنين گفت: كه اگر از ميلهاى غريزى و كششهاى كور كه فقط ارضاء خود را مى‌خواهد و بس، پيروى كرديم بدون آنكه فكر كنيم نتيجه بعدى آن چه مى‌شود و غرض ما صرفاً لذّات آنى باشد اين هواى نفس است؛ امّا اگر تأثير آن را در روح و سرنوشت خويش و رابطه با خدايمان، مورد توجّه و دقّت قرار داديم و سپس تصميم گرفتيم و گرچه تصميم نهايى ما در نهايت همان باشد كه خواسته غريزه است، عمل به چنين تصميمى ديگر پيروى از نفس و هواى نفس نخواهد بود؛ چون در اين صورت، انگيزه ما فقط غريزه نيست؛ چرا كه محاسبه كرده‌ايم و با دقت در نتيجه و آينده كار، راه خويش برگزيده‌ايم و چنانچه نتايج سوئى بر آن بار مى‌شد به آن كار دست نمى‌زديم. اكنون، در حقيقت ما همان كار غريزى را انجام مى‌دهيم و همان ارزش اخلاقى پيدا مى‌كند و اين به خاطر انگيزه آن كار است كه قبلا گفته‌ايم: روح ارزش اخلاقى، «نيّت» است. و در عبارتى كوتاه‌تر ملاك هواى نفس اين است كه غريزه كور و مرزناشناس ارضاء شود و نقطه مقابلش اين است كه هنگام ارضاء غريزه، عقل بكار گرفته شود.
--------------------------------
1. بقره/ 87.

عقل چيست؟ يك نيروى حسابگر كه مى‌سنجد اين كارِ مورد نظر، چه تأثيرى نسبت به آينده و سرنوشت و آخرت ما دارد. غريزه، محاسبه‌اى ندارد بلكه كششى است مبهم شبيه جذب و انجذاب مغناطيسى كه انسان را چشم بسته نسبت به عواقب و آينده كار، به سويى مى‌كشد و عقل با آگاهى محاسبه مى‌كند و مى‌سنجد كه اين كار، ما را به كجا مى‌كشاند و نسبت به آينده ما چه تأثيرى خواهد داشت و به تناسب اين آگاهى و محاسبه و سنجش تصميم مى‌گيرد و به دنبال آن اقدامى مى‌كند كه نتيجه مطلوبى داشته باشد. پس اينكه گفته‌اند: عقل و نفس با هم مبارزه مى‌كنند و اين دو، در مقابل هم تلقّى شده‌اند براى آن است كه مطالب به ذهن نزديكتر و دركش آسانتر شود وگرنه اين دو در عرض هم نيستند؛ چرا كه، نفس يك سرى خواهشها و ميلها دارد و عقل، چراغى است كه راه را روشن مى‌كند و سرانجام قوّه تصميم گيرى كه يك مرتبه نفس است و از جوهر نفس بر مى‌خيزد در بين عقل و تمايلات، تعيين كننده خواهد بود. حال يا آنچه را كه به قواى غريزى مربوط است ترجيح مى‌دهد و يا براساس راهنمايى عقل آنچه را كه به سعادت ابدى منتهى مى‌شود انتخاب خواهد كرد. عقل اصلا از سنخ كشش نيست كارش راه نشان دادن است و با هيچ كس هم جنگ ندارد چراغى است كه مى‌تابد و راه را روشن مى‌كند. آنجا كه مى‌گويند: عقل با نفس مبارزه مى‌كند، در حقيقت منظور مرتبه‌اى از نفس است كه به انگيزه كمال جويى با تمايلات و غرايز كور مى‌جنگد و به عبارتى در واقع در نفس كششهاى ديگرى نيز مندرج است. اينجا عقلى كه به عنوان خصم معرفى مى‌شود عقل مدرك نيست؛ بلكه، يكدسته از كششهايى است كه حركتشان بر وفق روشنگرى و سنجش عقل و مورد تصديق او است. وگرنه عقل امرى نيست كه در آن، كشش، حركت، سوق دادن و تحريك وجود داشته باشد. پس مبارزه كردنش به لحاظ مبارزه دو مرحله نفس يعنى گرايشهايى است كه تزاحم پيدا مى‌كنند. اينها هستند كه با هم مبارزه مى‌كنند و حاكم در بين آنها همان جوهر نفس است كه تصميم مى‌گيرد. ما در «فلسفه اخلاق»گفته‌ايم كه اراده همان تجلّى جوهر نفس است و از باطن نفس مى‌جوشد كه در ميان گرايشها به وسيله آن، راهى را انتخاب كرده و سرنوشت خويش را مى‌سازيم. بنابر اين، براى آنكه ما به آنچه مى‌دانيم ايمان بياوريم بايد خويشتن را از قيد هواى نفس رها سازيم؛ يعنى، بر اساس بينش صحيح و آينده نگرى و مقايسه و سنجش و گزينش راه بهتر، تصميم بگيريم.