كفر، شرك و نفاق
در مقابل آيات فوق، آيات زيادى نيز متعلّقات و موارد كفر را كه موجب هلاكت انسان و حبط اعمال مىشود بيان كردهاند، نظير كفر باللّه و رسوله،(1) كفر به آخرت و انكار معاد.(2) در مواردى شرك را به عنوان اساس ارزش منفى معرفى كرده كه لازمهاش كفر به توحيد خواهد بود زيرا اعتقاد به شرك با انكار توحيد همراه است.(3) در بسيارى از آيات، تكذيب آيات الله به عنوان كفر يا تفسيرى براى كفر مطرح شده است كه در واقع به انكار نبوت باز مىگردد.(4) در بعض موارد كفر به آيات الله و كفر به قيامت توأماً ذكر شده است.(5) مىتوان گفت: جامعترين آيهاى كه موارد كفر را ذكر كرده است، در مقابل آياتى كه جامعترين موارد ايمان را ذكر كرده بود و ما در بالا به آنها اشاره كرديم، آيه (136) سوره نساء است كه مىفرمايد:«... وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا بَعيداً.»(6)... و هر كس خداوند و فرشتگان و كتابها و فرستادگان او و روز جزا را منكر شود در گمراهى دورى افتاده است. كه مىتوان گفت: همه اينها در يك حقيقت مشتركند و خداوند بر اساس آن حقيقت مشترك در يك جمله اين چنين فرموده است كه: «وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلاِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ.»(7) و هر كه غير از اسلام دين ديگرى را جويد هرگز از وى قبول نخواهد شد.1. فتح/ 13 «و من لم يؤمن بالله و رسوله فانا اعتدنا للكافرين سعيراً.».2. نظير آيات 27 و 29 و 31 انعام، و 147 اعراف، و 7 و 8 يونس، و 11 فرقان، و 4 نمل و 8 سبأ.3. نظير آيات 116 نساء و 113 توبه و 39 اسراء و 31 حج و 66 زمر.4. نظير آيات 4 آل عمران، 56 نساء 10 و 86 مائده و 49 انعام و 36 و 40 اعراف و 57 حج و 63 زمر.5. نظير آيات 23 عنكبوت و 16 روم.
--------------------------------
6. نساء/ 136.
7. آل عمران/ 85.
در واقع مىتوان گفت: نفاق چيزى جز كفر باطنى و ايمان ظاهرى نيست و از آنجا كه سعادت و شقاوت انسان در گرو حقايق باطنى است، منافقين كه در باطنشان كفر وجود دارد در زمره كفّار به شمار مىروند و حتى به يك لحاظ از كفار بدترند، زيرا؛ نقاب بر چهره زده و در پشت اسلام ظاهرى سنگر گرفته براى مردم شناخته نمىشوند و ضررشان بر جامعه اسلامى بيشتر است. از اين رو، آيات زيادى دلالت مىكنند بر اينكه منافقين اهل عذاب هستند، بلكه بدترين عذابها را دارند نظير: «اِنَّ الْمُنافِقينَ فِى الدَّرْكِ اْلاَسْفَلِ ِمنَ النّار»(1)منافقان در پايينترين و پستترين درجاتآتشند. و «اِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَالْكافِرينَ فى جَهَنَّمَ جَميعاً.»(2) خداوند منافقان و كافران همگى را در جهنّم جاى مىدهد. با توجه به نكته فوق، نفاق چيزى جداى از كفر به شمار نمىآيد و در حقيقت آنچه هست يا كفر است يا ايمان. چون در واقع، به وجود آورنده ارزش اخلاقى،همان واقعيتهاى نفسانى است كه در دو حقيقت نامبرده خلاصه مىشود و از اينجاست كه منافقان هم در زمره كفّار بحساب مىآيند. ممكن است گفته شود شرط لازم براى سعادت، شهادت به توحيد و نبوّت است و به مقتضاى روايات زيادى هر كس شهادتين را به زبان جارى كرد مسلمان است، و بعضى گفتهاند: حتى اگر ايمان به مفاد آنها هم نداشته باشد همان شهادت به توحيد و رسالت كافى است. پاسخ ما به سخن فوق اين است كه گوينده، احكام ظاهرى را با مسائل معنوى و ابعاد واقعى اشتباه گرفته است در صورتى كه اين دو، كاملا از هم جدا هستند. رواياتى كه مىگويند اگر كسى شهادتين را به زبان جارى كرد مالش محترم است، مىتوان با او ازدواج كرد؛ از مسلمان ارث مىبرد و در يك جمله،مسلمان است و حكم مسلمان را دارد و احكام ظاهرى اسلام بر او جارى مىشود، اين روايات در مقام بيان يك حكم فقهى ظاهرى است كه فقط به منظور تأمين مصالح مسلمين در اين جهان وضع شده است و ارتباطى با جنبههاى معنوى وسعادت جاودانى انسان ندارد. البته، در همين جا هم اگر كسى پس از اجراى شهادتين، ضروريّات دين را انكار كند مرتد مىشود كه از كفر اوّليهاش هم بدتر و قتلش واجب است. و اين حكم نيز به خاطر رعايت مصالح جامعه اسلامى خواهد بود.
--------------------------------
1. نساء/ 145.
2. نساء/ 140.
براى آنكه افراد وارد در جرگه مسلمانان شوند اگر از اول سختگيرى شود كه حتماً بايد معتقداتشان را ثابت و محكم و به همه آنها اعتراف و به همه دستورات اسلام عمل كنند تا مسلمان به حساب بيايند، اين به نفع اسلام نبوده است؛ از اين رو، به خاطر تأمين مصالح جامعه اسلامى گفتن شهادتين امارهاى قرار داده شده براى اينكه گوينده، همه محتواى اسلام را پذيرفته است. زيرا، اقرار به رسالت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به اين معناست كه محتواى رسالت وى را نيز تصديق كرده است؛ ولى، همانطور كه گفتيم: اينها احكامى ظاهرى است صرفاً به منظور رعايت مصالح دنيوى مردم. و از اين رو اگر كسى علاوه بر شهادتين حتى به يك يك احكام اسلام اقرار و به تمام دستورات آن عمل كند ولى، در دل خود ايمانى به رسل و كتب و ملائكه نداشته باشد، بدون شك از هر سعادتى محروم خواهد بود گرچه در ظاهر، حكم اسلام بر او جارى مىشود و در طهارت و بردن ارث و مسئله ازدواج و حفظ حرمت و مال و جان و ناموس و آبرو، حكم مسلمان را دارد؛ چرا كه، اينها احكام فقهى اجتماعى و متضمّن مصالح جامعه است و با سعادت و شقاوت حقيقى و اخروى كه در اينجا مورد بحث قرار گرفته است ارتباطى ندارد. آرى چنين شخصى را كه در ظاهر ادّعاى ايمان دارد و به دستورات اسلام نيز عمل مىكند ولى در واقع، ايمان ندارد در اصطلاح دين منافق گويند و همواست كه «فِى الدَّرْكِ اْلاَسْفَلِ مِنَ النّار» در پستترين مراحل آتش جايگزين خواهد بود. پس ملاك سعادت ابدى انسان ايمان قلبى اوست و گفتن لفظ شهادتين تأثيرى در آن ندارد. قرآن در اين زمينه مىفرمايد:«قالَتِ اْلاَعْرابُ امَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا اَسْلَمْنا وَ لَمّا يَدْخُلِ اْلايمانُ فى قُلُوبِكُمْ.»(1)اعراب گفتند ما ايمان آورديم بگو: ايمان نياوردهايد بگوييد: اسلام آوردهايم و هنوز ايمان در دلهاى شما وارد نشده است. آرى به اعتراف قرآن اينان از آثار مسلمانى بهرهمندند ولى از ثمرات ايمان، محروم.
--------------------------------
1. حجرات/ 14.
|