نقد نظريه كانت
كانت مى‌گويد: آن وقت كه كار با انگيزه اطاعت عقل انجام گيرد داراى ارزش اخلاقى خواهد بود و در غير اين صورت، كار با هر انگيزه ديگرى كه انجام شود نظير ارضاء عاطفه، تحصيل كمال و سعادت و پاداش دنيوى يا اخروى به هيچ وجه ارزش اخلاقى ندارد. كار اخلاقى آن است كه چون وظيفه عقلى، انجام آن را ايجاب مى‌كند فاعل، به حكم عقل آن را انجام مى‌دهد و هيچ چشمداشتى نسبت به پاداش يا آثارى كه بر آن مترتب مى‌شود حتى ارضاء عواطف يا كمال نفس نبايد مورد نظر فاعل آن باشد. آنچه در بالا گفتيم خلاصه نظريه كانت در اين زمينه بود. در ارتباط با اين سخن ما در جاى خودش بحث كرده و گفته‌ايم: اينكه انسان بخواهد فقط به انگيزه اطاعت عقل، كارى را انجام دهد و هيچ چيز ديگرى حتى كمال خودش را منظور نداشته باشد اصلا، ممكن و ميسّر نيست و هر كجا به ظاهر خيال مى‌كنيم كارى به منظور اطاعت عقل انجام مى‌گيرد، در واقع يك انگيزه عميقتر ولى پوشيده و مخفى در باطن اين انگيزه ظاهرى وجود دارد. از اين رو، اگر از وى بپرسند چرا حكم عقل را اطاعت مى‌كنى؟ در پاسخ خواهد گفت: آدم بايد اطاعت عقل كند. انسان بودن انسان به اين است كه مطيع حكم عقل باشد. اين پاسخ معنايش آن است كه او در واقع، كمال انسانى خود را در اطاعت عقل مى‌بيند يعنى در وراى اطاعت عقل، انگيزهعميقتر كمال نفس نهفته است. بنابر اين كسى كه حكم عقل را نپذيرد آدم بد و ناقصى خواهد بود. از سخن فوق، نتيجه مى‌گيريم اصولا، اينكه كارى صرفاً با انگيزه اطاعت از عقل انجام پذيرد فرض نادرسى است و نوعى سطحى نگرى خواهد بود و اگر هم درست و ممكن مى‌بود، چنانكه پس از اين توضيح مى‌دهيم نمى‌توانست منشأ ارزش اخلاقى باشد.