راه وصول به سعادت
همچنين، در راههايى كه انسان را به سعادت مى‌رساند، دو بعد وجود دارد: نخست، بعد كلّى؛ و دوم بعد مصاديق و جزئيات. در بعد كلى، مى‌گوئيم: هر چيزى كه ما را به سعادت برساند «خوب» است. و اين يك قضيّه بديهى اخلاقى خواهد بود. در اين قضيّه كليّه، اسلام با نظامهاى اخلاقى ديگر اختلافى ندارد و اين قضيّه بديهى را هماهنگ با همه نظامهاى ديگر تأييد مى‌كند. در بعد دوم سؤال اين است كه چه چيزى ما را به سعادت مى‌رساند و مصاديق جزئى و مشخّص اين موضوع كلى كدامند؟ اين سؤال، منشأ ديگرى براى بروز اختلاف است و نظامهاى اخلاقى براى آن، پاسخهاى متفاوتى تهيّه ديده‌اند. نظام اخلاقى مكتب اسلام نيز در اين زمينه با ديگر مكاتب اخلاقى اختلاف نظر دارد و ديدگاه ويژه خود را ارائه مى‌دهد. از آنجا كه انسان موجودى است پيچيده و داراى ابعاد گوناگون كه همه آنها در هم فعل و انفعال و تأثير و تأثر و ارتباط كامل دارند، بسيار اتّفاق مى‌افتد كه در تشخيص راه وصول به «سعادت»، اشتباه كند و در ارزيابى تأثير مثبت و منفى كارى كه انجام مى‌دهد گرفتار خطا شود. در ارزيابى كارها و تأثيرى كه در سرنوشت ما دارند لازم است به همه ابعاد وجودى انسان، توجّه شود. اين اشتباه خواهد بود اگر گمان كنيم در يكى از شؤون ـ فى‌المثل زندگى خانوادگى ـ خود خطى يا روشى داشته باشيم مستقل و بى‌ارتباط با شؤون و ابعاد ديگر هستى و حياتمان نظير زندگى فردى يا اجتماعى و يا اخروى؛ زيرا، بطور قطع، روش زندگى خانوادگى ما در سرنوشت حيات فردى، اجتماعى و زندگى اخروى‌مان نيز تأثير چشمگير خواهد داشت. چنانكه هر يك از ديگر ابعاد نيز نسبت به بقيه، چنين تأثيرى دارند.

از سخن فوق، به اين نتيجه مى‌رسيم كه هر گاه بخواهيم ببينيم كارى «خوب» است يا «بد» بايد تأثير مستقيم يا غير مستقيم آن را در مجموع زندگى انسان و با توجّه به همه ابعاد آن، ارزيابى و درباره آن، قضاوت كنيم و بديهى است كه اينگونه محاسبه و ارزيابى و تشخيص تأثير مثبت يا منفى يك كار در ابعاد مختلف زندگى انسان و بشكل مجموعى، كارى بس مشكل خواهد بود.
البته، مى‌توان گفت: در يك سطح ساده، درك احكام عملى، روشن، قابل تجربه و همه كس فهم است؛ ولى، بايد توجّه داشته باشيم كه اين يك درك ساده و مسامحه آميز خواهد بود نه يك درك عميق، دقيق و همه جانبه فلسفى. فى‌المثل، يكى از بديهى‌ترين احكام عملى، حكم به «خوبى راستگويى» است كه همه مردم به طور بديهى و بالفطره؛ ولى، مبهم، مجمل و كلى، آن را پذيرفته و در زمره واضحات و بديهيات اخلاقى به شمارش مى‌آورند؛ ولى، خوب كه دقّت مى‌كنيم در همين قضيه بديهى، نقاط ابهامى وجود دارد و احياناً، بجايى مى‌رسيم كه در خوبى آن ترديد و حتى بالاتر اينكه به «بدى» راستگويى و خوبى دروغگويى علم پيدا مى‌كنيم. و اينبدان معناست كه «خوبى» نمى‌تواند صفت ذاتى «صدق» باشد؛ زيرا، صفت ذاتى هيچ‌گاه، نمى‌تواند از موصوف خود جدا شود يا مورد ترديد قرار گيرد. پس «حسن» واقعاً، صفت ذاتى صدق نيست تا عقل آن را بطور بديهى درك كند. اينگونه استثنائات نشان مى‌دهد اينكه مردم درباره «خوبى صدق» ادعاى بداهت دارند آنچنان دقيق نيست و موضوع را آنطور كه بايد نفهميده‌اند و اينگونه قضايا، مشهوراتى هستند كه با نوعى تسامح و ساده‌انگارى در ميان مردم رواج دارند. چنانكه، يك سرى از اعمال ديگر، نظير «ظلم»، «دروغ» و غيره را كه همه مى‌فهمند بد است، در اين موارد نيز رابطه‌اى نزديك درك مى‌شود و فرمولهايش ساده است؛ ولى، اينها نيز نظير آنچه گذشت از قضاياى مشهوره و غير برهانى هستند و اگر بخواهيم برهانى شوند؛ لازم است دقيقاً، اطراف و جوانب اين قضايا را بررسى و شرايط، حوزه‌ها و قيودش را مشخص كنيم.(1)

ما با بينش محدودى كه داريم نمى‌توانيم رابطه كارهايى را كه انجام مى‌دهيم با سعادت نهايى خود به معناى وسيع كلمه كه همه ابعاد وجوديمان به مطلوب نهايى برسند درك كنيم. معمولا، گوشه‌اى از آن را درك مى‌كنيم و زواياى بسيارى از آن از نظر مخفى مى‌ماند و چنانكه در ضرب المثل گفته‌اند: «حفظت شيئا و غابت عنك اشياء». بسيارى از قضاوتهاى مردم درباره «خوبى» يا «بدى» كارها، چنين وضعى دارند كه يك بعد و يك جهتش را حساب مى‌كنند و در واقع، ابعاد و روابط ديگرى هم دارد كه بايد مورد توجّه قرار گرفته و در قضاوت نهايى به حساب بيايند؛ ولى، مردم از آنها غافلند. در صورتى كه همه اين ابعاد مى‌بايستى مورد توجّه قرار گيرند و حتى اگر كارى از هر جهت و در همه ابعاد مادى و دنيوى براى ما مفيد باشد، باز هم اين كافى نيست براى آنكه بگوييم: آن كار «خوب» است بلكه، علاوه بر اين بايد براى آخرت، نيز مفيد باشد تا بتوانيم به درستى چنين قضاوتى داشته باشيم. حال آنكه محاسبه آن براى ما ميسور نيست و نمى‌دانيم چه رابطه‌اى بين زندگى اين دنيا و دنياى ديگر وجود دارد. آنچه گفته شد در مورد بديهيات اخلاقى بود و مسلماً، در قضاياى نظرى كه فرمولهاى1. اين موضوع به تفصيل در كتاب دروس فلسفه اخلاق مورد بحث قرار گرفته است و طالب تفصيل مى‌تواند به آنجا مراجعه كند.پيچيده‌اى دارند، وضع مشكلتر، روابط پيچيده‌تر، احاطه ما كمتر و قضاوت ما از حقيقت دورتر خواهد بود؛ از اين رو، مكتب اسلام به بديهيات اخلاقى كه معروف هستند و مردم آنها را مى‌فهمند، توجّه مى‌كند؛ ولى، در عين حال به آنها اكتفا نمى‌كند. از ديدگاه اسلام، بايد مصاديق دقيق افعال اخلاقى، خوبى و بدى آنها و حدود و شرايط و قيودشان را وحى تعيين كند و اين از ويژگيهاى نظام اخلاقى اسلام است كه در اين زمينه بر وحى تكيه مى‌كند. نظامهاى غير اسلامى بر اين باورند كه قضاياى اخلاقى يا بديهى هستند و يا از طريق تجربه، بدون آنكه نيازى به وحى داشته باشيم مى‌توان آنها را كشف كرد يا ارزشهاى اخلاقى را طبق سليقه مردم تعيين كرد يا تغيير داد. بنابر اين، استناد به وحى در زمينه كشف مسائل اخلاقى از ويژگيها و امتيازات نظام اخلاقى اسلام خواهد بود.