رابطه جهان‌بينى و سعادت
مصاديق «سعادت» در نظامهاى گوناگون اخلاقى، با توجّه به جهان‌بينى‌هاى متفاوتى كه اساس و ريشه و زير بناى آنها را تشكيل مى‌دهد، متفاوت خواهند بود، اسلام نيز با توجّه به جهان بينى ويژه و الهى خود، مصداق خاصى از «سعادت» را مطرح مى‌كند و انجام تكليف و دستورات مخصوصى را به منظور دستيابى به آن توصيه مى‌فرمايد:
--------------------------------
1. رجوع كنيد به صفحات 32 ـ 29 همين كتاب.

از ديدگاه اسلام ـ اين دين حق ـ انسان موجودى است كه عمرى نامحدود و بى‌نهايت دارد و از سوى ديگر، وابسته به خداوند است و هيچگونه استقلالى از خود ندارد و متناسب با چنين بينشى، براى انسان يك سعادت جاودانه و بالاتر از سطح زندگى مادّى را مطرح مى‌كند و بر عكس آن، در جهان بينى مادّى، انسان به عنوان موجودى مستقل، عمر انسان محدود، و زندگى وى منحصر به همين زندگى دنيا معرفى مى‌شود و به تناسب اين نوع بينش، نظامهاى مادّى، براى انسان، صرفاً، در جستجوى سعادت و لذّت دنيوى هستند؛ چرا كه، وراى آن، سعادت و لذّت ديگرى نمى‌شناسند. البته، اين هم ممكن است و يا حداقل، مى‌توان فرض كرد كه: كسانى معتقد به زندگى جاويد و جهان اخروى و سعادت بى‌پايان باشند؛ ولى، آن را نسبت به اعمال و رفتار اختيارى و اين جهانى انسان، نامربوط بدانند و بر اين باور باشند كه اعمال و رفتار ما در اين جهان، صرفاً مى‌توانند تأمين كننده سعادت دنيوى باشند پس به همين منظور بايد انجام شوند. سعادت اخروى انسان نيز به وسيله تلاشهاى وى در همان نشأت تأمين خواهد شد. و نيازى نيست و يا حتى فايده‌اى ندارد كه در دنيا براى تأمين آن به خود رنج و زحمتى بدهيم. چنين كسانى منكر آخرت و سعادت اخروى نيستند؛ ولى، عملا توجّه‌شان به زندگى دنياست و از جهان آخرت غفلت مىورزند.

اسلام در جهان بينى خود و تفسيرى كه از جهان ارائه مى‌دهد، به انسان مى‌آموزد كه: از يك سو هستى وى كاملا، «وابسته» به خداوند و خداوند، به تمام معناى كلمه، «ربّ» انسان است و از سوى ديگر، زندگى او منحصر به زندگى دنيا نيست؛ بلكه، زندگى واقعى او آنچنان عميق و گسترده است كه زندگى دنيا در برابر آن چيزى به حساب نمى‌آيد. به مقتضاى اين بينش، «نظام اخلاقى» اسلام نيز بر دو اصل فوق بنا مى‌شود و در آن از يك طرف «رابطه انسان با مبدء» و از طرف ديگر «رابطه انسان با معاد» مورد توجّه قرار مى‌گيرد؛ از اين رو، آيات قرآن اگر نگوييم: در همه موارد مى‌توان گفت: در اكثر موارد، مصداق «فلاح» را سعادت اخروى معرفى مى‌كند. و اصولا، از ماده سعادت كه در سراسر قرآن فقط در آيات (105) تا (108) سوره هود آمده، به معنى سعادت اخروى به كار رفته است البته، سخن فوق به اين معنا نيست كه اسلام به انسان ترك كلّى دنيا را توصيه كند و آن را كلا به حساب نياورد؛ بلكه، به اين معناست كه بايد رابطه دنيا را با زندگى ابدى حفظ واندازه‌اش را در مسير وصول به سعادت جاودانه خود رعايت كند و در يك جمله، آن را همانطور كه هست؛ يعنى، به عنوان وسيله و مقدّمه بشناسد و مورد بهره بردارى قرار دهد.

ارزشهاى اخلاقى كه اسلام مطرح مى‌كند با توجّه به جهان‌بينى ويژه و مورد قبول خويش خواهد بود، پس ما نمى‌توانيم در چارچوب مكتب اسلام، يك نظام اخلاقى منهاى اعتقاد به مبدأ و معاد مطرح كنيم؛ زيرا، چنين نظامى نمى‌تواند نظام اخلاقى اسلام باشد؛ بلكه، اخلاقى غير اسلامى و يا حداكثر، اخلاقى التقاطى خواهد بود. در مكتبهاى التقاطى، اين طبيعى است كه طرفداران آنها در اعتقادشان الهى و خداشناس باشند و در اخلاق و زندگى خود، همه چيز را فراموش كنند؛ ولى، نظام اخلاقى اسلام با جهان‌بينى خود ارتباطى ناگسستنى دارد و مفاهيم ارزشى مورد قبولش نيز از آن نشأت مى‌گيرد. وقتى مى‌گويد: چيزى خوب است رابطه‌اش را با مبدء و معاد ملحوظ داشته است و حتى هنگامى كه از فلاح و رستگارى انسان سخن به ميان مى‌كشد نيز رابطه‌اش با مبدأ محفوظ است به اين معنا كه فلاح و فوز، رحمت خداوند است كه به عنوان اجر و پاداش به شما اعطاء مى‌كند و توجّه به مطلوب نهايى زندگى، سعادت و فوز و فلاح نيز نبايد جداى از توجّه به خدا باشد. خداوند، معمولا، هنگامى كه از سرانجام و پاداش خوبان و نيكوكاران سخن مى‌گويد با تعابير گوناگون و به شكلهاى ظريفى آن را به خود نسبت مى‌دهد نظير اينكه در آيات متعددى فرموده است:«لَهُمْ اَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِم»اجر آنان (فقط) نزد پروردگارشان است.و در جايى مى‌فرمايد:«اِنَّ الْمُتَّقينَ فى جَنّات وَ نَهَر فى مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَليك مُقْتَدِر»(1)پرهيزكاران در باغها و جويبارهايند در جايگاهى درست نزد پادشاهى مقتدر.و در جايى مى‌فرمايد:«يَسْئَلُوْنَكَ عَنِ السّاعَةِ اَيّانَ مُرْسيها فِيْمَ اَنْتَ مِنْ ذِكْراها اِلى رَبِّكَ مُنْتَهيها».(2)
ترا از رستاخيز پرسند كه هنگام وقوع آن چه وقت است تو نسبت به يادآورى آن در چه كارى؟ (مرجع) و منتهاى آن به سوى پروردگار تست.
--------------------------------
1. قمر/ 55 ـ54.
2. نازعات/ 44ـ42.

بنابراين، مهمترين اختلاف اساسى بين نظام اخلاقى اسلام با ديگر نظامهاى اخلاقى از رابطه عميق بين جهان‌بينى و اخلاق بوجود مى‌آيد؛ ولى، همانطور كه گفتيم: اختلاف جهان‌بينى‌ها موجب بروز اختلاف در تشخيص مصداق سعادت و در نتيجه آن، پيدايش مصاديق متفاوت و متناسب با جهان‌بينى‌هاى گوناگون مى‌شود و در مفهوم «سعادت» اختلافى به وجود نمى‌آورد.
مفهوم سعادت در همه نظامها، اسلامى يا غير اسلامى، يك مفهوم مقايسه‌اى است و به معنى دوام لذّت و يا دوام نسبى لذّت است و حتى مكاتب مادى نيز در زمينه سعادت دنيوى همين تفسير را دارند. از اين رو، فى‌المثل به كسى كه از مواد مخدّر استفاده مى‌كند و در دفعات نخستين از مصرف آن لذّت فوق‌العاده مى‌برد، در هيچ مكتبى حتى مكتب‌هاى مادى، گفته نمى‌شود او «سعادتمند» است؛ زيرا، در وراى اين لذّتها و در باطن اين احساسات و ادراكات لذتبخش، بدبختيها و سيه‌روزيها وجود دارد.
چيزى كه اسلام به طور ويژه مطرح مى‌كند و منشأ تفاوت آن با نظامهاى ديگر مى‌شود اين است كه بر اساس ايمان به جهان پس از مرگ، از وجود لذايذ و آلام ديگرى نيز خبر مى‌دهد و به تناسب آن، مفهوم سعادت را در مرحله نخست، لذّت دائمى و جاودانى آخرت معرفى مى‌كند. اسلام، به انسان هشدار مى‌دهد كه زندگى وى منحصر به زندگى دنيا و لذايذ و رنجهاى دنيوى نيست؛ بلكه، يك زندگى ابدى همراه با لذايذ و رنجهاى مناسب دارد كه بايد در اين مقايسه و ارزيابى، مورد توجّه قرار گيرند. در غير اين صورت، به فرض اينكه زندگى دنيوى انسان همه‌اش هم لذّت باشد؛ ولى، در پشت سر آن، عذاب دامنگيرش شود، اين گونه زندگى ارزشى ندارد و انسان در آن سعادتمند نخواهد بود.