صبر
مفهوم ديگرى در قرآن كه در وسعت و موارد كاربردش شبيه مفهوم تقوا مىباشد، مفهوم «صبر» است كه در روايات، آن را بر سه قسم تقسيم كردهاند: صبر در طاعات، صبر بر مصيبت، و صبر از معصيت. مفهوم صبر، اين معنا را تداعى مىكند كه گويى عاملى انسان را به سويى مىكشاند و او درمقابل آن، مقاومت مىكند. اين عامل ممكن است درونى باشد و يا بيرونى و عامل درونى نيز مختلف است: گاهى يك عامل درونى و كشش نفسانى اقتضاى نوعى فعاليت دارد و چون آن فعاليت، نامشروع است، انسان در برابر آن عامل مقاومت و از انجام آن كار و حركت، خوددارى مىكند. اين نوع مقاومت را صبر در مقابل معصيت مىنامند. گاهى برعكس، عامل درونى اقتضاى سكون و ترك فعلى را دارد كه انجام آن لازم است؛ چرا كه انسان طبعاً راحتطلب است و دنبال فراغت و آسودگى مىگردد و از زحمت و انجام كارهاى مشكل گريزان است، از اينرو، فىالمثل معمولا، مايل نيست به كارهاى سخت و توانفرسا و پرمخاطرهاى چون «جهاد» تن دردهد ولى در موقعيتى است كه خداوند رفتن به جهاد را بر او واجب كرده و شخص مكلف، براى اطاعت اين فرمان در برابر آن عامل ركود و سكون كه از درون او را به ترك جهاد دعوت مىكند مقاومت و با حركت كردن و رفتن به جهاد با آن، مبارزه مىكند. اين نوع مقاومت را صبر در اطاعت گويند. و گاهى حوادثى در خارج از وجود انسان، تحقق مىيابد كه آثار نامطلوبى در انسان مىگذارد و او را وامىدارند دست به كارهايى بزند كه وى را از مسير حق، منصرف سازد. مثل اينكه مصيبتى براى شخص پيش آيد كه سبب ناراحتى او شود آنچنانكه بخواهد دست به يك سرى كارهاى عكسالعملى بزند، سر و صدا و بىتابى كند و يا حتى از عامل آن حادثه، انتقام بگيرد كه در اين صورت لازمست مقاومت كند از جزع و فزع خوددارى و آرامش قبلى خود را حفظ كند. اين نوع مقاومت را صبر بر مصيبت مىنامند.
با توجّه به اين كاربرد وسيع واژه «صبر» مىتوان گفت: اكثر قريب به اتّفاق افعال اخلاقى يا حتى همه آنها به لحاظى زير عنوان صبر قرار مىگيرند چنانكه به لحاظهاى ديگرى «تقوا» و «برّ» بر آنها صادق خواهد بود. آرى در افعال اخلاقى حيثيتهاى مختلفى لحاظ مىشوند به لحاظ اينكه ترس از عذاب خدا انگيزه انجام آن كار مىشود تقواست و بدين لحاظ كه انجام آن به معنى مقاومت در مقابل عوامل مخالف درونى و بيرونى است مصداق «صبر» خواهد بود و از اين جهت كه اين كارها به نوبه خود مطلوب هستند كلمه برّ بر آنها صدق مىكند و بر اين اساس مىتوان گفت: صبر نيز از مفاهيم عام اخلاقى است كه تمام حركات و سكنات و افعال و تروك اخلاقى انسان را در بر مىگيرد. در قرآن كريم چنانكه گفتيم «صبر» در موارد مختلفى بكار رفته. در بسيارى از موارد كاربرد
آن مطلق است و مصداق خاصى براى آن ملحوظ نشده كه در اين صورت به معناى مطلق پايدارى و شكيبايى از هر نوعش خواهد بود نظير: «اِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرين»(1) و «وَاللّهُ يُحِبُّ الصّابِرين»(2) و در موارد ديگرى از كاربرد آن، يك جهت خاص و صبر ويژهاى منظور است نظير:«وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَىء مِنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ وَ نَقْص مِنَ اْلاَمْوالِ وَاْلاَنْفُسِ وَالَّثمَراتِ وَبَشِّرِ الصّابِرينَ الَّذينَ اِذا اَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُون»(3)و شما را به شمهاى از ترس و گرسنگى و كاهشى در اموال و نفوس و محصولات، امتحان خواهيم كرد و صابران را نويد ده آنان كه چون مصيبتى به ايشان رسد گويند: ما متعلق به خداييم و به سوى او باز مىگرديم.
كه در اين آيه مورد نظر «صبر بر مصيبت» است. و نظير: «فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّك»(4) كه به روشنى «صبر» بر طاعت از آن فهميده مىشود و به پيامبر خطاب مىكند كه در انجام حكم الهى بردبار باش و از ميدان در نرو. چنانكه در آيات ديگرى مثل:«اِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَااللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ اَنْ لا تَخافُوا وَلا تَحْزَنُوا وَاَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتى كُنْتُمْ تُوعَدُون»(5)آن كسانى كه گفتند صاحب اختيار ما خداست سپس پايدارى نمودند فرشتگان برايشان فرود آيند كه نترسيد و غم مخوريد و بشارت باد شما را به بهشتى كه وعده داده شدهايد. و نظير:
--------------------------------
1. بقره/ 153.
2. آل عمران/ 146.
3. بقره/ 156 ـ 155.
4. انسان/ 24.
5. فصلت/ 30.
«وَاسْتَقِمْ كَما اُمِرْت»(1) استوار باش چنانكه به آن مأمور شدهاى.و غيره، همان مفهوم با لفظ استقامت بيان شده است.
«اصطبار» يكى از مشتقات كلمه صبر و چنانكه اهل لغت گفتهاند: مبالغه در صبر است و در قرآن بكار رفته نظير: «وَاصْطَبِرْ لِعِبادَتِه»(2) و در عبادت او صبور باش. يعنى بايد در برابر راحتطلبى نفس، استقامت كنى و در انجام عبادات كه همراه كار و حركت و تلاش است، حال آنكه نفس آرامش و سكون را مىطلبد، شكيبايى زيادى داشته باشى و نظير: «وَأْمُرْ اَهْلَكَ بِالصَّلوةِ وَاْصْطَبِرْ عَلَيْها»(3) خاندان خود را به نماز فرمان ده و خود نيز بر آن صبور باش. دقت در نماز، مواظبت بر آن، زياد خواندن، به موقع خواندن و... همه اينها اصطبار بر صلوة است و از قسم صبر بر طاعت شمرده مىشود چنانكه صبر در قتال با دشمن و جهاد نيز از اين قبيل خواهد بود. بنابراين، صبر كاربرد وسيعى دارد و از مفاهيم عام اخلاقى به حساب مىآيد، ولى شايعترين كلمهاى كه از آن به عنوان يك مفهوم عام و ارزش كلى اخلاقى مىتوان نام برد كلمه «تقوا»ست كه بدون استثنا شامل همه موارد مىشود و هيچ ارزشى در عرض آن مطرح نيست بلكه همه ارزشهاى ديگر لازم است زير عنوان «تقوا» واقع شوند تا ارزش اخلاقى به حساب آيند. ممكن است گفته شود كه قرآن علاوه بر تقوا ارزشهاى ديگرى را نيز مطرح مىكند نظير ارزش علم و عالم كه مىفرمايد:«قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذينَ لا يَعْلَمُون»(4)بگو آيا آنانكه مىدانند با كسانى كه نمىدانند مساويند؟
--------------------------------
1. شورا/ 15.
2. مريم/ 65.
3. طه/ 132.
4. زمر/ 9.
و يا مىفرمايد:«يَرْفَع اللّهُ الَّذينَ امَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذينَ اُوتُواالْعِلْمَ دَرَجات»(1)خداوند كسانى از شما كه ايمان دارند و آنان كه دانش يافتهاند به درجاتى بالا مىبرد. كه از آنها استفاده مىشود علم ارزش مستقلى دارد؛ ولى، با توجّه به اينكه هر علمى در اسلام مطلوب نيست بلكه، از نظر متعلق و كيفيت تحصيل و نيز كيفيت بهرهبردارى از آن قيدهايى مىخورد كه در صورت رعايت آن قيود، ارزشمند است و مصداق تقوا خواهد بود. پس ارزش علم، مطلق نيست از اين رو، در مواردى نه تنها موجب سعادت نشده بلكه عامل شقاوت انسان گرديده است. خداوند مىفرمايد:«وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذى اتَيْناهُ اياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَاَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوينَ وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَلكِنَّهُ اَخْلَدَ اِلَى اْلاَرضِ وَاتَّبَعَ هَواه»(2)حكايت آن كس را كه آيات خود را بدو (تعليم) داديم و از آن به در شد، پس شيطان او را به دنبال خود كشاند و از گمراهان گرديد، براى آنان بخوان. در بسيارى از موارد صاحبان علم را از اين نظر كه به علمشان عمل نمىكنند مذمّت مىكند و حتى بزرگترين جنايت را به آنان نسبت مىدهد و چه جنايتى بالاتر از اينكه مردم را از راه خدا باز دارند و منحرف سازند؛ چرا كه با سوءاستفاده از علم خويش درست در جهت مخالف اهداف الهى حركت كردند. هدف الهى از آفرينش انسان و ارسال رسل و فرو فرستادن كتب آسمانى اين بوده كه بشر در مسير حق حركت كند، و اينان وى را در مسير باطل كشاندند. آرى اين كار را كسانى كرده و مىكنند كه عالمند و به اصطلاح قرآنى «الذين اوتواالعلم» چنانكه مىفرمايد:«فَمَا اخْتَلَفُوا اِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جائَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُم»(3)و اختلاف نكردند مگر بعد از آنكه علم سويشان آمده بود به خاطر بغى و حسد(ورزى) به يكديگر.
--------------------------------
1. مجادله/ 11.
2. اعراف/ 176 ـ 175.
3. جاثيه/ 17.
چرا كه تا علم نداشته باشند توان اين كارها را ندارند. پس بزرگترين جنايات از علم ناشى مىشود و با چنين وضعى نمىتواند ارزش مطلق داشته باشد بلكه ارزش خود را از چيز ديگرى مىگيرد يعنى بايد مصداق تقوا باشد. به عبارتى ارزش علم يك ارزش وسيلهاى است نه غايت، و از آن جهت كه مىتواند در تكامل انسان مؤثر باشد مطلوب است و از آنجا كه مىتواند در سقوط انسان نيز مؤثر باشد نمىتوانيم آن را به عنوان يك ارزش مطلق مطرح كنيم. درمَثَل بايد بگوئيم: علم ظرفيت وجودى انسان را پر مىكند و در حقيقت ظرفيت روحى او را گسترش مىدهد ، حال خواه علمى مفيد نظير عسل باشد و يا مُضر نظير زهر كشنده كه در صورت دوم خطر علم بيش از جهل خواهد بود. پس ارزش علم، تابع كيفيت بهرهبردارى از آن خواهد بود چنانكه، شجاعت و نيرومندى انسان در مقايسه با ضعف او ظرفيت و توان بيشترى به وى مىدهد ولى ارزش آن مطلق نيست بلكه بستگى دارد به كيفيت بهرهبردارى از آن مثل آنكه در جهاد فى سبيلالله از آن استفاده شود، و خداوند به اين دو ظرفيت اشاره مىكند آنجا كه مىفرمايد: «وَزادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَالْجِسْم»(1) ظرفيت علمى و جسمى او را وسعت بخشيد. با دادن علم، ظرفيت روحى و با دادن قوّت و قدرت ظرفيت جسمى وى را گسترش داده است. اما اين ظرفيت به چه كار مىآيد و از چه ارزشى برخوردار است، بستگى دارد به اينكه با چه نيتى و كدام مبادى نفسانى اين گسترش را تحصيل كند و در چه راهى آن را بكار گيرد. پس «علم» به عنوان يك ارزش اخلاقى نمىتواند مطرح شود بلكه، صرفاً يك كمال نسبى است به اين معنى كه روح عالم گنجايش بيشترى دارد اما تضمينى وجود ندارد كه اين «علم» خودبخود نهايتاً موجب سعادت انسان شود پس تنها چيزى كه از نظر قرآن «ارزش مطلق اخلاقى» دارد «تقوى» است.
--------------------------------
1. بقره/ 247.
|