الف) انسان موجودى است مختار
اصولا، خودسازى و تزكيه و تهذيب اخلاق وقتى براى انسان ميسّر است كه معتقد به توانايى خود در بدست آوردن كمالات و ارزشهايى باشد و اگر گمان كند كه تلاشهايش بى‌فايده و در تكامل او و تغيير سرنوشتش بى‌تأثير است، جايى براى تزكيه و تهذيب وى باقى نخواهد ماند؛ چراكه، اگر انسان در كارهايش مجبور باشد و اختيارى در ساختن سرنوشت خود نداشته باشد ديگر امر و نهى وى كه بايد چنين كنى و نبايد چنان كنى و مطرح كردن بايد و نبايد براى او بى‌معنا خواهد بود. همه نظامهاى اخلاقى، مختار بودن انسان را به عنوان يك اصل موضوعى يا صريحاً پذيرفته‌اند و يا پذيرش اين اصل در درون آنها نهفته است، هرچند طرفداران آن نظام توجّهى به آن اصل نداشته باشند. طبعاً، اين حقيقت در نظام اخلاقى اسلام نيز به عنوان يك اصل موضوعى مطرح خواهد بود. بنابراين، به هنگام بررسى مبادى نظام اخلاقى اسلام و معرّفى‌كردن اصول موضوعه‌اش، مختار بودن و انتخابگرى انسان را، نخستين اصل از اصول موضوعه آن قرار مى‌دهيم كه در بخشهاى سابق معارف قرآن، بويژه در بحث «انسان شناسى» تا حدّى مورد بررسى قرار گرفتند و در اين مقال جاى بررسى آن نيست و با اعتماد به همان چه كه گذشت صحت آن را مفروض گرفته و به عنوان اصل موضوعى از آن استفاده مى‌كنيم. توجّه به اصل نامبرده، علاوه بر اين، از نظر تربيت نيز اهميّت فراوانى دارد؛ زيرا، اگر شكلى از جبرگرايى در انسان وجود پيدا كند و معتقد شود در كارهايش اختيارى از خود ندارد و محكوم عوامل جبرى بيرونى است، طبعاً در تلاشهايش سست مى‌گردد و احساس مسئوليّت از وى سلب خواهد شد.

معمولا، انسانهايى كه تنبل هستند و نمى‌خواهند خود را به زحمت بيندازند، فعّاليّت كنند وبا نفس يا دشمن خارجى به مبارزه برخيزند، يك نحو گرايش جبرى پيدا مى‌كنند و اگر از ايشان سؤال شود كه چرا خود را تزكيه نمى‌كنيد؟ در پاسخ سعى مى‌كنند رفتار خويش را به يك عامل جبرى نسبت دهند و فى‌المثل كسى مى‌گويد: اين ارثى است؛ پدر من چنين بوده من هم چنين شده‌ام يا مى‌گويد: محيط مرا اينچنين بار آورده است و من تقصيرى ندارم و يا اگر فردى معتقد و متدين باشد، دست به دامن فلسفه و عرفان مى‌زند و مى‌گويد: كارها همه به دست خداست و ما كاره‌اى نيستيم و يا قضا و قدر را بهانه مى‌كند و مى‌گويد: ما چه بخواهيم چه نخواهيم، كار بكنيم يا نكنيم، آنچه كه بايد بشود مى‌شود و مقولاتى ديگر از اين قبيل. در حقيقت ريشه روانى اين پاسخها در تنبلى و راحت‌طلبى انسان است و اگرچه در مواردى مطالب حقى را مطرح كند ولى نتايج باطل از آنها مى‌گيرد. البته ما در باب توحيد ثابت كرده‌ايم كه همه كارها استقلالا از خداست و قرآن حتى در آياتى در زمينه اخلاق هم اين حقيقت را گوشزد كرده كه اين خداوند است كه انسان را هدايت مى‌كند. آنجا كه با لحنى قاطع مى‌گويد:«اِنَّكَ لاتَهْدى مَنْ اَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللّهَ يَهْدى مَنْ يَشاءُ وَهُوَ اَعْلَمُ بِالْمُهْتَدين»(1)اين تو نيستى كه هركه را دوست داشته باشى هدايت كنى بلكه خداوند هركه را خواست هدايت مى‌كند و نسبت به هدايت‌يافتگان داناتر است.
يا مى‌فرمايد:«وَلكِنَّ اللّهَ حَبَبَّ اِلَيْكُمُ الاْيمانَ وَ زَيَّنَهُ فى قُلُوبِكُم وَ كَرَّهَ اِلَيْكُم الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيان»(2)بلكه خداوند ايمان را محبوب شما قرار داد و در دل شما زينَتش بخشيد و كفر و فسوق و نافرمانى را نزد شما زشت گردانيد. و همه چيز را تا آخرش كه پاداش و نتايج اخروى بر آن مترتّب مى‌شود به خدا نسبت مى‌دهد. خداست كه به شما رحمت مى‌دهد. خداست كه مؤمنين را وارد بهشت مى‌كند. خداست كه بر آنها فضل و رحمت ارزانى مى‌دارد. همه اينها به جاى خود حقايقى است مسلّم و قرآن روى اين حقايق، تأكيد فراوان دارد؛ ولى، در جاى خودش مطرح شده است كه اين حقايق هيچ‌گاه به معناى نفى اختيار از انسان نيست؛ چراكه، فاعليّت الهى در طول فاعليّت انسان بوده و معارض با آن نيست تا آن را نفى كند.
--------------------------------
1. قصص/ 56.
2. حجرات/ 7.

به هر حال مردمى كه سروكار با دين ندارند به يك سرى عوامل مادّى نظير: قانون وراثت، جبر محيط، جبر تاريخ كه كم و بيش بر زبانها جارى است تمسّك مى‌جويند؛ ولى در حقيقت، همه اينها بهانه‌هايى است كه خود را به وسيله آن تبرئه مى‌كنند. چون انسان مايل نيست در پيشگاه وجدان خود و يا حدّاقل در پيش ديگران گنهكار باشد؛ از اين رو، با آوردن اين بهانه‌ها سعى دارد از خود سلب مسئوليّت كرده گناه خويش به گردن ديگران: پدر، مادر، استاد، محيط، تاريخ و... بيندازد. چنانكه براى بعضى از مؤمنين و متديّنين نيز كه تعاليم اسلام را درست نمى‌شناسند و حقيقت آن را درك نمى‌كنند در فهميدن معنى قضا و قدر و يا مفهوم توحيد افعّالى و امثال اينها خرافات و انحرافاتى پيدا مى‌شود. بعضيها گرايش صوفى مآبانه پيدا نموده و از اين رهگذر نسبت به وضع جامعه و مسائل اجتماعى از خود سلب مسئوليّت مى‌كنند. و به بهانه اينكه آنچه اتّفاق مى‌افتد كار خداست و خواه و ناخواه بايد انجام شود، از زير بار سنگين تكاليف اجتماعى شانه خالى مى‌كنند. آرى اين كج‌انديشى‌ها و افكار غلط، خواه در بعد مادى يا الهى، اينگونه در اعمال و رفتار انسان، تأثير چشمگير دارد.

قرآن بدون آنكه تأثير عوامل نامبرده را نفى يا فاعليّت الهى را انكار كند، مسئوليّت كار انسان را به عهده خود او مى‌گذارد، فاعليّت حقيقى و تأثير استقلالى را منحصر در خداوند مى‌داند ولى هيچ گاه اين سخن به معناى سلب تأثير از فاعلها و علل قريبه نيست و نيز در اين جهان، عواملى نظير وراثت، محيط، شير، خوراك و... هستند كه در افعّال انسان تأثير مى‌گذارند؛ ولى، بينش اسلامى با قبول تأثير همه عوامل نامبرده، روى اختيار خود انسان به عنوان مهمترين آنها زياد تكيه و تأكيد مى‌كند؛ يعنى، اين عوامل علل تامّه فعل نيستند و صرفاً مقتضياتى براى آن به شمار مى‌روند و از اين ميان چون آنچه كار را تعيُّن مى‌بخشد و به انجام مى‌رساند، اراده انسان است از اين رو، هر اندازه كه انسان اراده و اختيار دارد به همان اندازه مسئول است عوامل فوق هيچ گاه اختيار را از انسان سلب نمى‌كنند و نمى‌توانند بهانه ارتكاب گناه و كجروى انسان شمرده شوند؛ چراكه، در هيچيك از شرائط فوق، جبرى وجود ندارد و انسان مختار است. توجّه به اين حقيقت بهانه‌ها را از دست انسان مى‌گيرد، احساس مسئوليّت را در وى زنده مى‌كند، او را تلاشگر و فعّال بار مى‌آورد و از نقطه نظر تربيت اهميّت فراوان دارد. جهان‌بينى‌ها و ايدئولوژيهايى كه گرايش جبرى در ذهن پيروان خود القاء مى‌كنند، از اينرهگذر انسانهايى بى‌تفاوت، غير مسئول، خودخواه، از خودراضى و بهانه‌گير بار مى‌آورند انسانهايى كه نه تنها هميشه مرتكب گناهان و اشتباهات مى‌شوند؛ بلكه پيوسته نيز سعى دارند گناهان و اشتباهات خود را به گردن ديگران بيندازند و يا به عوامل ديگرى مثل: محيط، تاريخ، جامعه و غيره نسبت دهند.

از آنچه گذشت نتيجه مى‌گيريم كه در بررسى نظام اخلاقى اسلام بيش از هر چيز بايد بر اختيار انسان تكيه كنيم و در فهم معارف اسلام: توحيد، قضا و قدر و ديگر معارف كه سهل‌انگارى در آنها ممكن است خسارت بار و انحراف‌آور باشد، كاملا دقّت كنيم. از اينكه سستيها و تنبليها و انحرافات عملى سبب كج فهمى و كج انديشى ما بشود و بهانه‌اى براى شانه خالى كردن از زير بار مسئوليّت‌ها و تكاليف اجتماعى به دست ما بدهد برحذر باشيم. و به اين نكته نيز توجّه داشته باشيم كه مختار بودن انسان از بديهى‌ترين اصول اخلاقى اسلام و از محكمترين معارف و عقايد اسلامى است كه بايد تشابه معارف و ابهام عقايد ديگر را قبل از آنكه سبب ترديد ما در اين اصل محكم و قطعى شوند، به وسيله اين اصل محكم و قطعى، تصحيح كنيم؛ چراكه، سراسر قرآن شهادت مى‌دهد كه با انسان به عنوان موجودى مختار سروكار دارد. و با وى بعنوان موجودى مسئول برخورد مى‌كند.