جمع ميان آيات
اكنون، براى جمع ميان اين آيات يا بايد آنها را به هم تخصيص بدهيم به اين صورت كه ايمان و عمل بشرط اينكه توأم باشند مفيد هستند و يا تخصيصهاى ديگرى بدهيم و مثلا بگوييم: ايمان در صورتى كه با عمل باشد مفيد است و يا برعكس، عملى كه منشأ آن ايمان باشد مفيد خواهد بود نه عمل منهاى ايمان؛ ولى، اگر در آيات مذكور دقت كنيم مىيابيم آنها و بويژه لسان بعضى از اين آيات آبى از اينگونه تخصيصها هستند. وقتى دقّت مىكنيم متوجه خواهيم شد در مواردى كه ايمان با عمل آمده، ايمان مقتضى عمل است و در شرايط عادى، ايمان بدون عمل ممكن نيست؛ زيرا، گفتيم: حقيقت ايمان فقط دانستن نيست؛ بلكه، علاوه بر آن لازم است انسان خود را تسليم خداوند كند و تصميم بر التزام به لوازم آن علم داشته باشد. به دليل اينكه ايمان اختيارى است ولى علم اختيارى نيست. آرى، ايمان در صورتى تحقّق پيدا مىكند كه انسان اختياراً قلب خود را آماده كند خدا را به خدايى بپذيرد و به لوازم خدايى او ملتزمباشد و بنابراين، چنين فرضى درست نيست كه انسان ايمان داشته باشد و عمل نكند؛ زيرا، عمل ميوه و ثمره ايمان است و در صورتى كه شرايط خارجى آن پيدا شد و تكليف متوجه انسان گرديد بايد تحقق پيدا كند. فىالمثل، لازمه ايمان خواندن نماز است ولى به شرط اينكه وقت نماز فرا رسد و حكم خداوند به وجوب نماز متوجّه مكلّف شود. در اين صورت مقتضاى ايمان آن است كه انسان با خواندن نماز وظيفه عبوديت خويش را در برابر خداوند به انجام رساند.
بر اين اساس، مواردى را مىتوان فرض كرد كه ايمان از عمل تخلُّف پيدا كند، مواردى كه ايمان وجود دارد ولى، عملى از انسان مؤمن صادر نمىشود به لحاظ اينكه شرايط زمانى و مكانى و غيره براى انجام عمل محقّق نشده؛ نظير آنكه كسى پيش از ظهر ايمان بياورد و هنوز ظهر نشده و هنگام نماز نرسيده بميرد. اينكه اين شخص، عملى انجام نداده بدين علت است كه جاى عمل باز نشده، وقتش فرا نرسيده و زمينه آن فراهم نشده نه آنكه ايمان وى نتوانسته تأثير كند و به عملش وادارد، مثل شخص مؤمنى كه قبل از فرا رسيدن موسم حج بميرد در اين صورت، حج را ترك كرده است ولى داعى بر ترك آن نداشته تا مخالف با ايمان باشد؛ بلكه، وقت آن نرسيده بود و عمرش كفايت نداد. در چنين مواردى كه شخص هيچ عملى انجام نداده ولى ايمان دارد بدون آنكه بداند لحظات آخر عمر او است ايمان بياورد و پس از ايمان فىالمثل، سكتهاى بر وى عارض شود و بى هيچ عمل و عبادتى بميرد بايد بگوييم: چنين ايمانى گرچه منشأ عمل صالحى نشده، موجب سعادت انسان مىشود و آيات قرآن به ضميمه روايات دلالت دارند بر اينكه چنين كسى اهل جهنّم نيست و اطلاقات آياتى كه مىفرمايند: مؤمنين وارد بهشت خواهند شد، شامل اين شخص هم مىشود.
بنابراين، در جمع ميان آيات مربوط به ايمان مىتوان گفت: آياتى كه به دنبال ايمان، عمل را ذكر مىكنند ناظر به شرايط عادى هستند، به كسانى كه ايمان دارند و شرايط عمل كردن به مقتضاى ايمان، نظير: قدرت، فرصت، استطاعت و غيره نيز برايشان فراهم است و عمل هم مىكنند و آياتى كه فقط «ايمان» را مطرح كردهاند بدون آنكه از «عمل» سخنى به ميان آورند ناظر به مواردى هستند كه ايمان از عمل تخلّف پيدا مىكند و بدون «عمل» موجب سعادتانسان مىشود؛ كسانى كه ايمان مىآورند ولى فرصت پيدا نمىكنند و عمرشان براى عمل كردن كفاف نمىدهد يا فرصت پيدا مىكنند، ولى، قدرت ندارند و يا فرصت و قدرت دارند، ولى در تقيّه بسر مىبرند و عملى را كه به مقتضاى ايمان بايد انجام دهند به خاطر تقيّه ترك مىكنند كه خداوند در اين زمينه مىفرمايد: «اِلاّ مَنْ اُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِاْلايمانِ.»(1) مگر آن كس كه مجبور شده و دلش به ايمان قرار و آرامش دارد.
مؤمنانى ميان عدهاى از مشركان گرفتار شده براى آنكه ايمان خود را پنهان كنند در ظاهر اعمال لازم را انجام نمىدهند ولى، اين ضررى به سعادت انسان نمىزند، زيرا، ترك اين عمل از بىايمانى نيست؛ بلكه، ايمان او سبب ترك اين عمل شده و اقتضا دارد اعمالى را كه براى او ضرر جانى دارند، انجام ندهد. بنابراين، اگر در چنين حالتى بميرد يا به دست مشركين به شهادت برسد ايمان او قطعاً موجب سعادت وى مىشود. نتيجه مىگيريم: ترك عمل در صورتى مضرّ است كه شرايط و زمينههاى انجام آن فراهم باشد؛ مع الوصف، انسان از انجام آن سرپيچى كند كه در اين صورت گناهكار است.
--------------------------------
1. نحل/ 106.
|