رابطه تقوا و نيكى
در اينجا لازم است يادآورى كنيم هنگامى كه مفاهيم تقوا و نيكى را با يكديگر مىسنجيم متوجّه مىشويم كه كاملا متفاوت هستند و اين دو واژه داراى دو مفهوم جداگانه مىباشند، معالوصف در آياتى از قرآن كلمه«برّ» و كلمه«تقوا» بجاى يكديگر بكار مىروند چنانكه در آياتى چند ابرار در مقابل فجّار قرار داده شده است نظير: «كَلاّ اِنَّ كِتابَ الاَبْرارِ لَفى عِلِّيّين»(1) هرگز... مؤكداً نامه عمل نيكوكاران در (كتاب) بلندرتبگان (بهشت) است.
--------------------------------
1. مطففين/ 18.
و عِدل آن: «كَلاّ اِنَّ كِتابَ الْفُجّارِ لَفى سِجِّين»(1)هرگز... مؤكداً نامه بدكاران در زندان (جهنم) است. و نظير: «اِنَّ اْلاَبْرارَ لَفى نَعيم وَ اِنَّ الْفُجّارَ لَفى جَحيم»(2) مؤكداً نيكوكاران در نعمتاند و بدكاران در جهنم. و در آيات ديگرى «تقوا» و «فجور» با تعابير مختلف در مقابل يكديگر قرار گرفته و بكار رفتهاند. در يك آيه متقين در مقابل فجار بكار رفته و مىفرمايد: «اَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجّار»(3) آيا پرهيزكاران را همانند بدكاران قرار مىدهيم. در آيه ديگر «تقوا» و فجور مقابل هم قرار داده شده و مىفرمايد:
«فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»(4) سپس بدكارى و پرهيزكاريش را به وى (نفس) الهام كرد. از تشابه اين دو واژه از جهت تقابل با فجور به اين نتيجه مىرسيم كه «برّ» و «تقوا» گرچه در مفهوم يكى نيستند و با هم فرق مىكنند، در مصداق متساوى و متحد هستند، و هر چيزى كه مصداق «برّ» باشد مصداق «تقوا» نيز هست و برعكس. و يكى از آيات به روشنى دلالت مىكند بر اينكه «برّ» اصلا همان «تقوا» است كه مىفرمايد:«وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِاَنْ تَأْتُواالْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى وَ اءْتُواالْبُيُوتَ مِنْ اَبْوابِها وَاتَّقُوااللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون»(5)نيكى آن نيست كه به خانهها از پشت (بام يا ديوار) آنها داخل شويد بلكه نيك آن كس است كه تقوا كند و به خانهها از درهايشان وارد شود و تقوا كنيد تا رستگار شويد.
--------------------------------
1. مطففين/ 7.
2. انفطار/ 14ـ13.
3. ص/ 28.
4. شمس/ 8.
5. بقره/ 189.
چنانكه اين حقيقت را از آيه ديگرى نيز مىتوان دريافت كه آن نيز دلالت بر وحدت مصداقى «برّ» و «تقوا» دارد و مىفرمايد:
«لَيْسَ الْبِرَّ اَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ امَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ اْلاخِرِ وَالْمَلائِكَةِ وَالْكِتابِ وَالنَّبِيّينَ وَ اتَى الْمالَ عَلى حُبَّهِ ذَوِى الْقُرْبى وَالْيَتامى وَاْلمَساكينَ وَ ابْنَ الَّسبيلِ وَ السّائِلينَ وَ فِى الرِّقابِ وَ اَقامَ الصَّلوةَ وَ اتَى الزَّكاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ اِذا عاهَدُوا وَالصّابِرينَ فِى الْبَأْساءِ وَالضَّراءِ وَ حينَ الْبَأْسِ اوُلئِكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ اوُلئِكَ هُمُ الْمُتَّقُون»(1)نيكى آن نيست كه صورتهايتان را به سمت مشرق يا مغرب بگردانيد بلكه نيك آن كس است كه به خدا و روز جزا و فرشتگان و كتاب (آسمانى) و پيامبران ايمان آورده و به خويشان و يتيمان و تنگدستان و به راهمانده(گان) و (كمك) خواهان و در (راه آزادى) بردگان (از) مال (خويش) با اينكه دوستش دارد اعطاء كند و نماز را بپا دارد و زكات بدهد و آنانكه چون پيمان بندند به آن وفا كنند و صبر پيشهگان در سختى و مرض و هنگام جنگ. آنان هستند كسانى كه راستى پيشه كرده و همانان پرهيزكارانند. خداوند در آيه فوق نخست مصاديق «برّ» را ذكر مىكند سپس خبر مىدهد كه تنها آنان راستى را پيشه خود كرده و پرهيزكارند و نتيجه مىگيريم هر كس «برّ» را بجاى آورد متقى خواهد بود و برّ و تقوا در مصداق يكى هستند.البته، خداوند در يك آيه مىفرمايد: «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوى»(2) و بر نيكى و پرهيزكارى همدستى كنيد. و تقوا را عطف بر كلمه برّ كرده و بر اين اساس ممكن است آنچه كه ما گفتيم مورد ترديد قرار گيرد و اين اشكال پيش آيد كه ظاهر عطف، مباينت معطوف با معطوفعليه است و اگر اين دو واژه مصداقاً يكى بودند نمىبايستى بهم عطف مىشدند. از اشكال فوق به دو شكل مىتوان پاسخ داد: نخست آنكه «برّ» و «تقوا» گرچه در مصداق
--------------------------------
1. بقره/ 177.
2. مائده/ 2.
يكى هستند ولى، مفهوم «برّ» عام است و جز مطلق نيكى چيزى را دربر ندارد و در تعيين مصداق نمىتواند ما را راهنمايى كند كه چه كارهايى خوب است. ولى، مفهوم «تقوا» غنىتر است و اضافه بر معناى مستفاد از كلمه برّ، خوف از خدا و قيامت و رضايت خداوند نيز از آن فهميده مىشود. بنابراين، مفهوم تقوا مشتمل بر اطاعت از خداوند است و از آنجا كه اين قيد «اطاعت از خداوند» در مفهوم نيكى وجود ندارد نتيجه مىگيريم كه مفهوم «تقوا» غنىتر است و خصوصيات و قيود بيشترى را واجد خواهد بود پس مىتواند مفسر كلمه «برّ» قرار گيرد چنانكه در آيه قبل نيز چنين آمده بود «وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى» كه دلالت دارد بر روشنتربودن «تقوا» از «برّ» و اينكه مردم مىدانند تقوا چيست و چه خصوصيتى دارد. برعكس، مصاديق «برّ» براى مردم معلوم نبود از اين جهت، رو به طرف مغرب يا مشرق مىكردند و از پشت خانه وارد آن مىشدند و خداوند مىفرمايد: اينها «برّ» نيست؛ «برّ» آنست كه «تقوا» داشته باشيد و چون «تقوا» مفهومش روشنتر است، بهتر مىتواند مصاديق را تعيين و خصوصيات و قيود بيشترى را تبيين كند. دوم آنكه «تقوا» دو نوع كاربرد دارد: اولين آن، يك مفهوم وسيع است كه شامل هر نوع فعل و تركى كه مورد رضاى خداوند باشد خواهد بود و دومين كاربردش، مفهومى محدودتر است كه صرفاً به جنبه منفى توجّه دارد: به استقبال خطر نرفتن و از آن پرهيز كردن و دورى گزيدن. اينكه معمولا تقوا را به پرهيزگارى ترجمه مىكنند به لحاظ همين مفهوم دوم است. در مفهوم نخست، جهت مثبت و منفى آن به طور مطلق مورد نظر است و مفهومى مساوى با مفهوم «برّ» دارد ولى در مفهوم دوم جنبه منفى و سلبى آن بيشتر مورد توجّه قرار مىگيرد. بنابراين، مفهوم «تقوا» در ارتباط با مفهوم «برّ» نظير مفاهيمى هستند كه هرگاه با هم باشند دو معناى متفاوت دارند و اگر جدا جدا بكار روند مفهومشان يكى است و به اصطلاح ادبى مىگويند: «اذا اجتمعا افترقا و اذاافترقا اجتمعا». آرى «تقوا» اگر خود به تنهايى بكار رود شامل همه موارد «برّ» مىشود ولى هرگاه كنار كلمه«برّ» قرار گيرد «برّ» به جنبهايجابى و «تقوا» بر جنبه سلبى دلالت مىكنند، آن به معنى انجام كارهاى خوب، و اين به معنى ترك كارهاى بد خواهد بود. و به همين لحاظ نيز در آيه فوق در مقابل هم قرار گرفته و يكى بر ديگرى عطف شده است.
بههر حال با توجّه به موارد آيات در اين ترديدى باقى نمىماند كه «برّ» و «تقوى» مصداقاً يكى هستند. پس مىتوان گفت: عنوان عامى كه در مورد اخلاق اسلامى بكار مىرود و به اينلحاظ مىتوان روى آن تكيه كرد، مفهوم «تقوى» است كه كاربرد آن در قرآن از كلمه«برّ» بيشتر است. كلمه«برّ» در حدود بيست بار و كلمه«تقوا» حدود دويست و بيست بار در آن بكار رفتهاند. چنانكه قرآن خود نيز معيار بودن آن را تأييد كرده و در آيه «اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللّهِ اَتْقيكُم»(1) بطور حتم گراميترين شما نزد خدا با تقواترين شماست. تأكيد دارد بر اينكه تنها ارزشى كه براى افعال اختيارى ملحوظ شده تقواست و هر فعلى تحت اين عنوان، ارزش مىيابد. حتى تحصيل علم در صورتى ارزشمند است كه مصداق «تقوا» باشد و براى خدا تحصيل شود. كسب ثروت و صرف آن نيز نبايد خارج از «تقوا» باشد. «تقوا» مفهومى است كه مبادى نفسانى فعل هم در آن ملحوظ مىشود و خود به خود نشان مىدهد كه كار اختيارى انسان از چه مبدأ يا مبادى نفسانى بايد سرچشمه بگيرد آن مبادى كه در آن هم اعتقاد به خدا و هم اعتقاد به قيامت و حتى مىتوان گفت: اعتقاد به نبوت، لازم است. زيرا كسى كه مىترسد خداوند در روز قيامت وى را كيفر دهد به فكر مىافتد كه چه كارى مطلوب اوست تا انجام دهد و كدام رفتار مورد غضب اوست تا ترك كند و حتى در اين جهت، دقّت و وسوسه از خود نشان مىدهد؛ ولى از آنجا كه عقل خود وى در اين زمينه بجايى قد نمىدهد خود به خود به سوى «وحى» و «انبيا» هدايت خواهد شد. اگر برايش ثابت شد خدا كسى را فرستاده به اين منظور كه مردم بدانند چه كارى را بايد بكنند و چه كار را نكنند چون تلاش دارد كه خود را از خطر برهاند حتماً به او ايمان مىآورد و براى آنكه سعادتش تأمين شود از وى پيروى مىكند. بنابراين، «تقوا» هم اصول اخلاق اسلامى را دربر دارد و هم جهت حركت را نشان مىدهد و مىتوان آن را به عنوان تنها ملاك ارزش در افعال اختيارى انسان مطرح كرد. پس «تقوا» مقدماتى دارد: نخستين آنها اعتقاد به خداست چون در تقوا ترس از خدا اشراب شده و ترس از خدا بدون شناخت و اعتقاد به او امكان ندارد. دومين آنها اعتقاد به قيامت و كيفر و پاداش است زيرا اگر كسى معتقد به خدا باشد ولى فكر كند كه خداوند فقط رحمت دارد و هرگز گنهكارى را كيفر نمىكند طبعاً، از انجام كارهاى دلخواه خود، بدون آنكه ببيند حكم خداوند نسبت به آن كارها چيست باكى ندارد. اكنون معلوم مىشود كه چرا قرآن به هنگام معرفى با تقوايان از ايمان نيز به عنوان يكى از
--------------------------------
1. حجرات/ 13.
اوصاف ايشان نام مىبرد. در ابتداى سوره بقره مىفرمايد:«ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الْصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ وَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِما اُنْزِلَ اِلَيْكَ وَ ما اُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِاْلاخِرَةِ هُمْ يُوقِنُون»اين كتاب، بىگمان، هدايتى براى باتقوايان است كسانى كه غيب را باور دارند و نماز را بپا مىكنند و از آنچه روزيشان كردهايم انفاق مىنمايند و كسانى كه به آنچه (از وحى) بر تو (اى پيامبر اسلام) و (نيز) آنچه (از وحى) قبل از تو (بر ديگر انبيا) فرود آمده ايمان آورده به آخرت يقين آورند.
در آيات فوق، ايمان به مبدأ و معاد و نبوت نيز در زمره بقيه اوصاف متقين ذكر شده؛ ولى، بايد توجّه داشته باشيم در واقع منظور اين نيست كه تقوا منشأ اين ايمانها مىشود؛ بلكه اين ايمانها پايه تقوا را تشكيل مىدهند و بدون ايمان، تقوا تحقق نخواهد يافت. البته، براى اين آيه تفسير ديگرى هم ذكر شده كه «تقوا» دو نوع داريم: تقواى فطرى، و تقواى شرعى. تحقق تقواى فطرى قبل از ايمان به خدا نيز براى انسان ممكن است كه در اين نوع تقوا انسان با تشخيص عقل از كارهاى بد پرهيز مىكند و كارهاى خوب را انجام مىدهد. و همان تقواى فطرى سبب مىشود كه انسان به خدا ايمان بياورد و در اين صورت تقوا منشأ ايمان است؛ ولى، اين حقيقت روشن است كه تقوى الله به عنوان يك ارزش اخلاقى عام، متوقف بر ايمان، به مبدأ و معاد و ملازم با ايمان به وحى و نبوت خواهد بود. اين مسأله تأكيد ديگرى است بر آنكه اخلاق اسلامى برخاسته از عقايد اسلامى است. بين رفتار و عقايد انسان رابطه ناگسستنى وجود دارد و اين اعتقاد است كه به رفتار انسان، شكل مىدهد. آرى بين اعمال و اعتقادات يا آنچه را كه لازم مىدانيم انجام دهيم و شناختى كه از جهان هستى داريم رابطه ناگسستنى وجود دارد؛ تا آن اعتقادات نباشد اين بايدها پديد نمىآيد.
|